وقتی روشن شود در فلسفهی کانت اینهمه توصیهی اخلاقی بر روی هیچچیز بنا شده میفهمیم غرب یعنی چه و چرا میگوئیم مدرنیته یعنی «زندگی در مجاز». چقدر خوب است روی این نکته بمانیم که چگونه همهی فرهنگ مدرنیته عبارت است از زندگی در مجاز. جایگاه سینما و تئاتر و كامپیوتر - که نظر به دنیای مجازی دارد - را باید در اندیشهی کانت پیدا کرد. کانت میگوید: من عقل را محدود کردم تا جایی برای ایمان باز کنم. و ایمان را همان اخلاق میداند، آن هم اخلاقی که مبنایش درون انسان است و آقای دکتر سروش میگوید: گوهر دین همین اخلاق است. حال ملاحظه کنید اندیشه امثال آقای سروش به کجا اشاره دارد و در همین رابطه دکتر فردید معتقد است درک اسلامِ دکتر عبدالکریم سروش با حجاب غرب بوده است.(380) در مکتب وَحی، انسان حقی را بر اساس آموزههای وَحی میشناسد و سعی میکند زندگی خود را در راستای آن چه معتقد است شکل دهد و بیرون از آن را خیالات میداند و نه زندگی و این غیر از آن فرهنگی است که زندگی را در مجاز دنبال میکند، در آن فرهنگ، پدیدههایی مثل عکس و فیلم ظهور میکنند. شما با نگاه به عکسِ یک انسان با هیچ بعدی از حقیقت او روبهرو نمیشوید، با خیالات خودتان نسبت به آن عکس، ارتباط دارید، بدون آنکه ارتباط شما با آن عکس، ارتباط دو روح باشد. در اسلام داریم که پیغمبر خدا(ص) میفرمایند: «مَنْ صَوَّرَ صُورَةً كُلِّفَ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَنْ یَنْفُخَ فِیهَا وَ لَیْسَ بِنَافِخٍ»(381) اگر کسی صورتی را تصویر کند یا بسازد، فردای قیامت مکلّفش میکنند که در آنچه ساخته است روح بدمد و نمیتواند چنین کند. از این طریق او را عذاب میکنند. این قصهی امروز دنیای غرب است. این روایت خبر از آن میدهد که انسان باید با واقعیتها ارتباط برقرار کند، با صورتها که نمیشود زندگی کرد. بنده نمیگویم از فردا میتوانیم هنر تجسمی را حذف کنیم، عرض بنده آن است: چرا خود را با صورتها و ذهنیاتِ خود مشغول کردهایم و از حقیقت فاصله گرفتهایم. یک وقت آدم با سیرهی اهلالبیت(ع) زندگی میکند و امام حسین(ع)را واقعیترین واقعیات عالم مییابد و یزید را به هیچ میگیرد، این عالیترین شعوری است که انسان به حقیقت پیدا کرده است. ولی یک وقت به جهت غفلت از حقیقت، میپنداریم آمریکا خیلی قدرتمند و خطرناک است، این به جهت آن است که گرفتار وَهم هستیم. سیرهی امام حسین(ع)راه عبور از وَهم و نظر به حقیقت است، در این سیره بود که حضرت نشان دادند یزید هیچچیز نیست. رجوع به ائمه(ع) رجوع به سیرهی ثابت همیشگی عالم هستی است. چون آنها به حقیقت نظر دارند ولی «زندگی در مجاز» یک زندگی پوچ و بیثمر است. باید تماماً حواسمان را جمع کنیم که از رجوع به حقیقت یک لحظه غافل نباشیم. اگر از هنر هفتم استفاده میکنیم باید نظرمان به حقیقت باشد و نه به وَهمیات، کاری که شهید آوینی(ره) کرد این بود که از طریق دوربین نظرها را متوجه واقعیتهای متعالی کرد.
خوب است عزیزان باب این موضوع را در اندیشهی خود باز كنند كه موضوع زندگی در مجاز، در فرهنگ مدرنیته تا كجا رفته است و چه تبعاتی داشته است. اگر كانت را فهمیدیم و بعد متوجه شدیم تمام غرب تحت تأثیر كانت است و كانت میگوید هیوم مرا نجات داده، میفهمیم چه شده که یک ملتی مثل مردم غرب، نسبت به حقیقت، هیچ حساسیتی ندارند. و در آن صورت از اینکه بنده بر روی کانت و اندیشهی او وقت شما را گرفتم گلهمند نخواهید شد.
وقتی زندگی در مجاز پذیرفته شد دیگر انسانها از جدّیترین سخنان فرار میکنند و برای سخن انسانهایی همچون حضرت امام(ره) هیچ جایی باز نمیکنند، زیرا برای آنها رجوع به حقیقت مهم نیست. آیا ظلمات از این بالاتر میشود كه یك تمدن به مجاز رجوع دارد؟
بعداً عرض خواهد شد؛ اگر یک تمدن به مجاز رجوع داشته باشد شیشهی عمرش با رجوعِ ما به حقیقت تماماً میشکند و از این جهت باید بر روی «وجود» تأکید کنیم زیرا مسیرِ نظر به واسطهی فیض، با نظر به «وجود» گشوده میشود و از طریق نظر به وجود با معرفت نفس، نظر به مهدی(عج) پیش میآید و منجر به معرفت ربّ میشود.
خدا به لطف خودش توفیقمان دهد که در فهم بیشتر جایگاه امامت برای رجوع به حقیقت، موفق شویم.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»