تربیت
Tarbiat.Org

سلوک ذیل شخصیت امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه)
اصغر طاهرزاده

اصالت وجود؛ فرهنگ فهم روایات

شما می‌دانید كه حضرت صاحب الامر(عج) به عنوان واسطه‌ی فیض الهی، جلوه‌ی تامّ و تمام حضرت حق‌اند، حال اگر «وجود» را نفهمیم چگونه می‌توانیم جایگاه واسطه‌ی فیض را در عالم بفهمیم؟ مگر معتقد نیستیم تمام عالم هستی از وجود مبارک ایشان ریشه می‌گیرد و در دعای عدیله بر همین مبنا اظهار می‌دارید: «بِبَقَائِهِ بَقِیَتِ الدُّنْیَا وَ بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَی وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاء»(46) به بقای آن حضرت دنیا باقی است و به میمنت آن حضرت مخلوقات رزق می‌خورند و به نور وجود آن حضرت زمین و آسمان پایدار است؟ ما اگر «وجود» را در عالم نفهمیم اماممان را با داشتن چنین مقامی یك شخص تصور می‌کنیم نه یک حقیقتی که فوق زمین و آسمان است. در روایات داریم که رسول خدا(ص) فرمودند من و علی چهل هزار سال قبل از آدم خلق شده‌ایم.(47) نظر به این مقام با اصالت‌دادن به «وجود» و نظر به مقام وجودی آن حضرت ممکن است و نه نظر به آن شخصیتی که از پدر و مادرشان متولد شده‌اند. وقتی به ما می‌گویند نور حضرت زهرا(س) قبل از خلقت زمین و آسمان خلق شده «كَانَتْ فِی حُقَّةٍ تَحْتَ سَاقِ الْعَرْشِ»(48) و در عالَمی زیر پایه‌های عرش قرار داشته، می‌خواهند ما را متوجه حقیقت وجودی آن حضرت بکنند که فوق ماهیت، در حقیقت وجودی خود مستقرند. اگر بخواهیم به این نوع روایات معرفت پیدا كنیم اول باید از كثرت آزاد شویم زیرا تا كثرت گراییم و به ماهیت نظر داریم از آن حقیقت جاری كه تمام عالم را فرا گرفته بی‌خبریم. امیرالمومنین(ع) می‌فرمایند: «أَنَا الَّذِی حَمَلْتُ نُوحاً فِی السَّفِینَةِ بِأَمْرِ رَبِّی، وَ أَنَا الَّذِی أَخْرَجْتُ یُونُسَ مِنْ بَطْنِ الْحُوتِ بِإِذْنِ رَبِّی، وَ أَنَا الَّذِی جَاوَزْتُ بِمُوسَی بْنِ عِمْرَانَ الْبَحْرَ بِأَمْرِ رَبِّی، وَ أَنَا الَّذِی أَخْرَجْتُ إِبْرَاهِیمَ مِنَ النَّارِ بِإِذْنِ رَبِّی، وَ أَنَا الَّذِی أَجْرَیْتُ أَنْهَارَهَا وَ فَجَّرْتُ عُیُونَهَا وَ غَرَسْتُ أَشْجَارَهَا بِإِذْنِ رَبِّی، ... وَ أَنَا الْخَضِرُ عَالِمُ مُوسَی، وَ أَنَا مُعَلِّمُ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ، وَ أَنَا ذُو الْقَرْنَیْنِ، وَ أَنَا قُدْرَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.... أَنَا مُحَمَّدٌ وَ مُحَمَّدٌ أَنَا وَ أَنَا مِنْ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدٌ مِنِّی»(49) منم آن‌كس كه به دستور خدا نوح را در كشتی حمل کرد، من یونس را به اذن خدا از شكم نهنگ خارج كردم، من به اذن و اراده‌ی خدا موسی را از دریا گذراندم، من ابراهیم را به اذن و اراده‌ی خدا از آتش نجات دادم، من نهرها و چشمه‏هایش را جاری و درخت‌هایش را به اجازه‌ی خدایم كاشتم ، من آن خضر دانشمندم که همراه موسی بود، من معلم سلیمان بن داودم، و من ذوالقرنین و قدرت الله‏ام. من محمّد و محمّد منم، من از محمّدم و محمّد از من است.
ملاحظه می‌کنید که فهم این روایات - که نظر به حقیقت وجودی امام دارد - فرهنگ خاص خود را می‌خواهد، این همان فرهنگی است كه خداوند به لطف خودش همان‌طوری كه حضرت امام را پرورانده تا در نظام سیاسی اجتماعی، اسلام را معنا کند، ملاصدرا را پرورانده تا در فهم حقایق دین به ما کمک شده باشد. به یكی از این عزیزان فعّال طلبه که مشغول مطالعه‌ی حكمت متعالیه بودند عرض كردم حكمت متعالیه را با روح انقلابیِ ملاصدرا می‌خوانی یا با روح علمی او؟ تعجب کرد که روح انقلابی ملاصدرا به چه معنا است؟ ملاصدرا در همان موقعی که دارد مکتب خود را تدوین می‌کند می‌داند كه دارد انقلاب جهانی به پا می‌نماید و از این جهت فرقی با حضرت امام(ره) نمی‌کند. در همین رابطه حضرت امام در جواب حسنین هیکل(50) که می‌پرسد چه کتاب‌هایی جز قرآن در شما اثر گذاشته، می‌فرمایند: «در فلسفه، ملاصدرا»،‌‌‌‌‌(51) و مقام معظم رهبری می‌فرمایند: «... به گمان ما فلسفه‌ی اسلامی در اسلوب و محتوای حکمت صدرایی، جای خالی خویش را در اندیشه‌ی انسان این روزگار می‌جوید و سرانجام آن را خواهد یافت...».(52) فراموش نکنیم که حکمت متعالیه توسط عارفی تدوین شده که با زبان فلسفه با شما سخن می‌گوید و با اصالت‌دادن به «وجود»، به نور اهل‌البیت(ع)، مسئولیت رجوع به حق را در آیندگان به عهده گرفته است لذا کسی مثل دکتر فردید هم که سخت تحت تأثیر هایدگر است و بنا دارد به «وجود» یا اگزیست و تقرّر حضوری رجوع کند، با نگاهی که حضرت امام به حکمت متعالیه دارند، متوجه می‌شود نباید به حکمت متعالیه از منظر فلسفه بنگرد؛ می‌گوید: «من می‌خواهم از نو ملاصدرا را بخوانم، تا آن‌جا که سوبژکتیو و ابژکتیو در ملاصدرا محو شود. تفسیر من از ملاصدرا غیر از تفسیر خودبنیادانه‌ای است که حوالت دوره‌ی جدید است».(53) یا می‌گوید: «وقت ملاصدرا در مقایسه با وقت میرداماد، دوری از طاغوت است... وقت امام عصر(عج) است».(54) به همین جهت می‌توان گفت مکتب ملاصدرا نظر به تاریخ دارد و او حضور خود را در تاریخ احساس می‌کرده و با توجه به رسالت تاریخی خود سخن گفته و فلسفه‌اش را تدوین کرده است.
همان زمانی كه حضرت امام قطعنامه‌ی 598 شورای امنیت را می‌پذیرند در پیام خود می‌فرمایند: «ما برای درك كامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله‌ی طولانی را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان، آن را جستجو نماییم. مسلّم خون شهیدان، انقلاب و اسلام را بیمه كرده است. خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است. و خدا می‏داند كه راه و رسم شهادت كور شدنی نیست؛ و این ملت‌ها و آیندگان هستند كه به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود»(55) ملاحظه کنید چگونه در پذیرش قطعنامه تمام افق تاریخ را مدیریت می‌کنند، ملاصدرا نیز چنین نگاهی دارد و حضرت امام و مقام معظم رهبری در همین راستا ما را به ملاصدرا رجوع می‌دهند که إن‌شاءالله در جلسات آینده علت این مطلب بیشتر روشن می‌شود و معلوم می‌گردد راز عبور از تمدن غربی در حال حاضر که بر مبنای سوبژکتیویته می‌اندیشد و عمل می‌کند، رجوع به «وجود» است، آن هم به وجودی که عین خارجیت است.
از دیگر خصوصیات اصول‌گرایی، «آزاداندیشی» است. مكتب آزاداندیشی بدون فهم انسانی كه در «معرفت نفس» شناخته می‌شود و روایات اهل البیت(ع) بر آن تأکید دارند، ممکن نیست. ملاصدرا در جلد هشتم اسفار اربعه به صورتی فوق‌العاده، انسانی را می‌نمایاند که وسعتی بی‌نهایت و زمینه‌هایی لایقف دارد. بعضی از ما همین که طرفِ مقابلمان كمی غیر از آنچه ما فكر می‌کنیم فکر کرد تحمل او را نداریم، این به جهت آن است که غیر از فکر خودمان را در عالم نمی‌شناسیم در حالی که اگر برسیم به این‌كه فكر ما نسبت به حقیقت، محدود است، دائم به دنبال آن خواهیم بود که بقیه‌ی اندیشه‌ها را كشف كنیم و خود را به حقیقت نزدیک نمائیم. و نه‌تنها بقیه‌ی اندیشه‌ها را کشف کنیم بلکه اندیشه‌های خود را شكوفا نماییم تا حقیقتی كه گوشه‌ای از آن به ما رسیده به طور کامل و به تمام معنا شكوفا شود و معنی آزاد‌اندیشی این است.
تا ما نتوانیم خود را در ابعاد بی‌نهایت خود وسعت دهیم، بیرون از نور حقیقت زندگی می‌کنیم در حالی که می‌توانیم همچو موری اندر خرمن نور حقیقت خوش باشیم، به شرطی که متوجه باشیم در این خرمن همه باید حاضر باشند و از وجودِ همدیگر بهره‌مند شوند.
یكی از خصوصیات اصول‌گرایی، اعتقاد به مردم است. مقام معظم رهبری می‌فرمایند: «هنر اصلی امام خمینی(ره)، واردكردن مردم به صحنه بود و در هرجایی كه مردم با شجاعت، بصیرت و عمل متناسب با ایمان خود، وارد میدان شدند تمام مشكلات، و بزرگ‌ترین موانع در مقابل اراده مردم از بین می‌رود».(56) باور کنید اگر ما در فضای عقل دینی، به مردم میدان دهیم هر كدام دریچه‌ی ارتباط با غیب خواهند بود. انقلاب ما مگر چگونه از طریق مردمِ بسیجی ادامه پیدا کرد؟ مگر بسیجی‌ها هر کدام جدا جدا از امام حکم گرفتند؟ حقیقت این است که در فضای عقل دینی، مردم هر کدام دریچه‌ای از حقیقت‌اند.