در آن ابتدا که کانت آن سخنان اخلاقی را میگفت بسیار مشکل بود کسی بپذیرد آن اخلاق با این دستورات ظریف، منجر به ظهور انسانی میشود که نه تنها دنیا را به آتش کشید، بلکه همان اخلاق در خودِ اروپا بیش از چهل میلیون انسان را در جنگ جهانی اول و دوم به قتل رساند. چون در اخلاقی که کانت توصیه میکند انسان مسئول هیچچیز جز درون خود نیست، هر چیزی را که خودش تشخیص داد عمل میکند. حال اگر انسانِ غربی تشخیص داد به زعم او سرخپوستهای بیتمدن را باید کشت و یا چون بیتمدن هستند باید اسیر کرد تا متمدن شوند، باید به تشخیص خود عمل کند. فقهای ما بر مبنای وَحی الهی میفرمایند: شرعاً عدالت یک اصل است، ولی تمدن غربی میگوید هرچه را ما تشخیص دادیم اصل است. بعضی از روشنفکران ما تحت تأثیر فرهنگ غرب بحث میکنند که ما فعلاً توسعه را ادامه میدهیم و بعد به عدالت فکر میکنیم. مقام معظم رهبری فرمودند این شرعی نیست، «شرعاً عدالت اصل است». ممکن است از نظر ظاهر حرف آنهایی که میگویند فعلاً به توسعه بپردازیم و بعداً به عدالت فکر کنیم درست باشد، ولی وقتی رجوعِ ما به خدا و شریعت الهی بود موضوع فرق میکند و در آن حال از اول تا آخر ذاتِ عدالت مقصد است. اندیشهها را با همدیگر مقایسه کنید تا معلوم شود چگونه کسانی حتی در کشور ما کانتی فکر میکنند. اگر کسی مبنای حقانیت را فهم خودش دانست، ملاک خوب و بد کارها فهم خودش میشود. صدام حسین از دست مردم عراق عصبانی بود چون میگفت من به نظر و فهم خودم این ملت را نجات دادهام حالا به من بیحرمتی میکنند. اگر بناست خودِ آدم ملاک باشد همهی دیکتاتورها حرف حق میزنند چون شاید از نظر خودشان برای مردم دلسوزی کرده باشند و به حق عمل نمودهاند، ولی بنا نبود ملاکِ حق و باطل تشخیص آنها باشد. آیا در اخلاق کانتی همهی کار استعمارگران برای خودشان قابل توجیه نیست؟