تربیت
Tarbiat.Org

سلوک ذیل شخصیت امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه)
اصغر طاهرزاده

برکات مبادی مقدس

در جلسات اول و دوم عرض شد که انسان‌ها با مبادی‌شان زندگی می‌کنند و مبادی، آن حالت روحانی و اشراقی یک ملت است که مثل هوا عقل و قلب آن‌ها را در بر گرفته. جامعه با مبادی که دارد، دست و دل‌ها را یکی می‌کند و جلو می‌رود، چه با مبادی الهی و چه با مبادی شیطانی. عرض شد شخصیتی مثل فرانسیس‌بیکن مبادی غربِ امروز را متذکر شد و غرب چهارصد سال با این مبادی زندگی کرد. البته اگر مبادی تمدن غربی از آسمانِ معنویت منقطع نبود به چنین سرنوشتی گرفتار نمی‌شد. عرض شد تفکر در دل مبادی ظهور می‌کند پس اگر مبادی جامعه درست باشد افراد جامعه درست فکر می‌کنند و به همان اندازه تفاهم و وحدت در جامعه ظاهر می‌گردد و تمدنی پایدار رخ می‌نمایاند. ما این موضوع را در دفاع مقدس به خوبی احساس کردیم که چگونه ملت ما دارای مبادی دفاع از حقیقت شدند و در متن آن مبادی تفکر کردند و به تفاهم رسیدند و وحدتی آنچنانی را ظاهر نمودند که تاریخ ما را تغییر داد. چه چیزهایی که تاریخ گذشته‌ی ما تصور آن را هم نمی‌کرد ولی در جنگ اختراع شد. بسیاری از عقب‌افتادگی‌های تاریخی ‌ما در جنگ جبران گشت، حتی از نظر نظامی صاحب‌نظران می‌گویند ما بعد از جنگ، 300 سال از بقیه‌ی ملت‌های همطراز خودمان جلو افتادیم. در فضای دفاع مقدس یک مبادی بزرگ اشراقی پیدا شد و بر اساس آن، فکر ملت به سوی مقصودی که می‌خواست ولی تا آن زمان نمی‌یافت، حرکت کرد و شعر شیخ محمود شبستری به یک معنا محقق شد که می‌گوید:
تفکر رفتن از باطل سوی حق

به جزء اندر بدیدن کل مطلق

عرض شد اگر بخواهیم تفکر داشته باشیم باید از کثرت و از اعتبارات عبور کنیم و این با پیداکردن مبادی مناسب ممکن است، بعد از مقدماتی که عرض شد فکر می‌کنم می‌توانیم به این نتیجه برسیم که اگر در این شرایطِ تاریخی، در ذیل اشراق اجمالی حضرت امام قرار بگیریم و حرکات و سکنات و گفتار ما تفصیل آن حقیقت شود، امکان تفکر و تفاهم و وحدت را به میدان آورده‌ایم و روحیه‌ی تمدن‌سازی به آن معنا که شیعه به دنبال آن است به صحنه می‌آید. تعبیر مقام معظم رهبری در این رابطه آن بود که حضرت امام توانستند نظام‌سازی کنند. فرمودند ولایت فقیه چیز جدیدی نیست، هنر امام این بود که توانستند براساس ولایت فقیه نظام‌سازی کنند.
وقتی حقیقتی از مقام جامعیت به تفصیل در آمد و توسط انسان‌ها تصدیق شد و آن‌ها توانستند شکل عملی آن را لمس کنند، آن حقیقت به جهت آن که افکار و قلب‌ها را جهت می‌دهد، تمدن‌ساز و حرکت‌آفرین می‌شود و ارزش واقعی آن در ساختن تاریخ ملت معلوم می‌گردد.
حقیقت طوری است که بر قلب تجلی می‌کند و تنها از طریق قلب می‌توان به آن رجوع کرد و در ذیل نور اشراقی آن قرار گرفت، در آن صورت است که تمدن‌ساز و حرکت‌آفرین می‌شود، چون موجب هم‌فکری و وحدت می‌گردد. اول باید متوجه باشید که ما سخت نیاز به هم‌فکری داریم، سوءتفاهم، یکی از بلاهای بزرگ هر ملتی است که ما هم به دلایل زیادی گرفتار آن هستیم. متأسفانه در شرایطی هستیم که اگر یکی از ما سخن بگوید و بتوان آن را با سه احتمال تحلیل کرد که یکی از آن سه احتمال منجر به دوگانگی و تفرقه می‌شود و دو وجه دیگر آن منجر به وحدت و یگانگی ما خواهد شد، آن وجهی را می‌گیریم که منجر به اختلاف و عدم تفاهم می‌گردد. این یک مشکل تاریخی است و تا نتوانیم از طریق مبادی درست از آن عبور کنیم، امکان تفاهم و وحدت را فراهم نکرده‌ایم. به این موقعیت فکری «سوء تفاهم تاریخی» می‌گویند. ملت ما نسبت به حضرت امام(ره) از سوءتفاهم عبور کرده و سعی می‌کند در حرکات و گفتار امام جنبه‌ای را بیابد که منجر به تفاهم و وحدت بین خودش و حضرت امام می‌شود. مثلاً اگر کسی با نگاه دشمنی به این صحبت امام نگاه کند که می‌فرمایند: «شما در کجای دنیا می‌توانید جایی را مثل استان اصفهان پیدا کنید»(152) آن شخص با نگاه دشمنی می‌گوید این حرف کمالی برای اصفهان نیست، چون در هیچ جای دنیا هیچ شهری مثل شهر دیگر نمی‌توان پیدا کرد. در حالی‌که این سخن نظر به 370 شهیدی دارد که در یک روز در شهر اصفهان تشییع شد. کافی است با روحیه‌ی تفاهم به سخن ایشان نگاه کنیم در آن صورت معنی آن را درمی‌یابیم. اگر ارتباط افرادِ جامعه با هم این‌گونه باشد که شخصیت امام را بپذیرند، به تفاهم می‌رسند، این به شرطی است که همه در مبادی معنوی پذیرفته‌شده‌ای قرار گیریم که ملکوت ما را مخاطب قرار داده و ضرورت آن را احساس کنیم و بدانیم مشکل ما افراد و گروه‌ها و احزاب نیست، مشکل ما آن است که در رابطه با تبدیل سوء تفاهم‌ها به تفاهم، برای خود یک مسئولیت تاریخی در ذیل یک مبادی اصیل، قائل نیستیم. بنده معتقدم ما در شرایطی قرار گرفته‌ایم که هنوز نتوانسته‌ایم با رجوع به حضرت امام در ذیل اندیشه‌ی اشراقی او همدیگر را قبول کنیم و در صدد به تفصیل درآوردن آن شخصیت نیز بر نیامدیم تا همدیگر را فهم کنیم. ممکن است بفرمائید این‌ها چه ربطی به هم دارد، گمان نفرمائید بنده به جای بحث معرفتی دارم بحث سیاسی می‌کنم، آری از آن جهت که نگاه سیاسی باید ریشه در معرفت الهی ما داشته باشد حتماً بحث بنده همان است که می‌فرمایند: «سیاست ما عین دیانت ماست» به این معنا همه وظیفه داریم با مبادی معرفتی، جایگاه حیات تاریخی خود را پیدا کنیم. ما از یک جهت از نقطه‌ی تاریخِ تاریکِ شاهنشاهی عبور کرده‌ایم ولی هنوز تاریخ جدید خود را شکل نداده‌ایم، چون ضعف‌های تاریخی خود را درست نمی‌شناسیم تا متوجه ضرورت شکل‌دادن به تاریخ جدید خود باشیم. به اندک نتیجه‌گیری‌ها راضی می‌شویم. در حالی که باید به فکر آن نوع جهت‌گیری باشیم که مرحله به مرحله ما را به نقطه‌ی نهایی نزدیک می‌کند، هنر حضرت امام(ره) آن بود که اولاً: دائماً نظرها را متوجه آن نقطه‌ی نهایی که باید جامعه به آن برسد می‌کردند. ثانیاً: متوجه بودند باید مرحله به مرحله جلو رفت و انتظار آن که یک شبه همه‌ی راه‌ها طی شود را دامن نمی‌زدند. یکی از اندیشمندان در تفسیر مدیریت حضرت امام می‌گوید: امام خمینی در 150 ساله‌ی اخیر تنها رهبری است که توانسته است انقلاب خود را در عین طوفانی‌بودن فضای جامعه که اقتضای همه‌ی انقلاب‌ها است، به ساحل آرامش برساند. حقیقتاً هیچ‌کدام از انقلاب‌های قرن گذشته سر به سلامت نبردند. انقلاب مصر که با جمال عبد الناصر شروع شد به انور السادات و در نهایت به حسنی مبارک ختم شد. انقلاب الجزایر به دیکتاتوری بیست‌ساله‌ی «بُومِدینْ» گرفتار شد و مردم الجزایر با یک میلیون کشته در مقابل فرانسوی‌ها، هیچ بهره‌ای از انقلاب خود نبردند. انقلاب روسیه با دیکتاتوری استالین و خروشچف تغییر هویت داد و روسیه هزار برابر بدتر از روسیه‌ای شد که تزارها بر آن حکومت می‌کردند. قضیه‌ی انقلاب مردم ویتنام باز از همین قرار بود. در حالی‌که انقلاب اسلامی نه‌تنها فضای طوفانی انقلاب را به بهترین نحو پشت سر گذارد بلکه توانست برای رسیدن به اهداف خود برنامه‌ریزی کند و گذار تاریخی خود را مدیریت نماید. در همین رابطه است که بنده موضوعِ تفاهم در ذیل شخصیت حضرت امام را مطرح می‌کنم و تعارض‌های موجود بین نیروهای انقلاب را میهمان‌های ناخوانده می‌دانم، زیرا انقلاب در بستری قرار گرفته که می‌تواند مرحله به مرحله به وحدت مورد نظر نزدیک شود. لازم نیست گمان بفرمائید تعارضِ مورد نظر بنده به معنی گرفتن یقه‌ی همدیگر است تا بگویید چنین نیست، همین‌که حرف‌های همدیگر را نمی‌فهمیم یک تعارض مهم فرهنگی است و راه حل آن هم تحقق فرهنگ آزاداندیشی است.