تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه ، جلد22
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

استهزاء ، بدگمانی ، غیبت ، تجسس ، و القاب زشت ممنوع !

از آنجا که قرآن مجید در این سوره به ساختن جامعه اسلامی بر اساس ‍ معیارهای اخلاقی پرداخته ، پس از بحث درباره وظائف مسلمانان در مورد نزاع و مخاصمه گروههای مختلف اسلامی در آیات مورد بحث به شرح قسمتی از ریشه های این اختلافات پرداخته تا با قطع آنها اختلافات نیز برچیده شود ، و درگیری و نزاع پایان گیرد .

در هر یک از دو آیه فوق به سه قسمت از اموری که می تواند جرقه ای برای روشن کردن آتش جنگ و اختلاف باشد با تعبیراتی صریح و گویا پرداخته .

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 179@@@

نخست می فرماید : ((ای کسانی که ایمان آورده اید! نباید گروهی از مردان شما گروه دیگری را استهزاء کند)) (یا ایها الذین آمنوا لا یسخر قوم من قوم ) .

چه اینکه ((شاید آنها که مورد سخریه قرار گرفته اند از اینها بهتر باشند)) (عسی ان یکونوا خیرا منهم ) .

((همچنین هیچ گروهی از زنان نباید زنان دیگری را مورد سخریه قرار دهند ، چرا که ممکن است آنها از اینها بهتر باشند)) (و لا نساء من نساء عسی ان یکن خیرا منهن ) .

در اینجا مخاطب مؤمنانند ، اعم از مردان و زنان ، قرآن به همه هشدار می دهد که از این عمل زشت بپرهیزند ، چرا که سرچشمه استهزاء و سخریه همان حس خود برتربینی و کبر و غرور است که عامل بسیاری از جنگهای خونین در طول تاریخ بوده .

و این ((خود برتربینی )) بیشتر از ارزشهای ظاهری و مادی سرچشمه می گیرد مثلا فلان کس خود را از دیگری ثروتمندتر ، زیباتر ، یا از قبیله ای سرشناستر می شمرد ، و احیانا این پندار که از نظر علم و عبادت و معنویات از فلان جمعیت برتر است او را وادار به سخریه می کند ، در حالی که معیار ارزش در پیشگاه خداوند تقوا است ، و این بستگی به پاکی قلب و نیت و تواضع و اخلاق و ادب دارد .

هیچ کس نمی تواند بگوید : من در پیشگاه خدا از فلان کس برترم ، و به همین دلیل تحقیر دیگران و خود را برتر شمردن یکی از بدترین کارها ، و زشترین عیوب اخلاقی است که بازتاب آن در تمام زندگی انسانها ممکن است آشکار شود .

سپس در دومین مرحله می فرماید : ((و یکدیگر را مورد طعن و عیبجوئی قرار ندهید)) (و لا تلمزوا انفسکم ) .

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 180@@@

((لا تلمزوا)) از ماده ((لمز)) بر وزن (طنز) به معنی عیبجوئی و طعنه زدن است ، و بعضی فرق میان ((همز)) و ((لمز)) را چنین گفته اند که ((لمز)) شمردن عیوب افراد است در حضور آنها ، و ((همز)) ذکر عیوب در غیاب آنها است ، و نیز گفته اند که ((لمز)) عیبجوئی با چشم و اشاره است ، در حالی که ((همز)) عیبجوئی با زبان است (شرح بیشتر پیرامون این موضوع به خواست خدا در تفسیر سوره همزه خواهد آمد) .

جالب اینکه قرآن در این آیه با تعبیر ((انفسکم )) به وحدت و یکپارچگی مؤمنان اشاره کرده و اعلام می دارد که همه مؤمنان به منزله نفس واحدی هستند و اگر از دیگری عیبجوئی کنید در واقع از خودتان عیبجوئی کرده اید! .

و بالاخره در مرحله سوم می افزاید : ((و یکدیگر را با القاب زشت و ناپسند یاد نکنید)) (و لا تنابزوا بالالقاب ) .

بسیاری از افراد بی بند و بار در گذشته و حال اصرار داشته و دارند که بر دیگران القاب زشتی بگذارند ، و از این طریق آنها را تحقیر کنند ، شخصیتشان را بکوبند ، و یا احیانا از آنان انتقام گیرند ، و یا اگر کسی در سابق کار بدی داشته سپس توبه کرده و کاملا پاک شده باز هم لقبی که بازگو کننده وضع سابق باشد بر او بگذارند .

اسلام صریحا از این عمل زشت نهی می کند ، و هر اسم و لقبی را که کوچکترین مفهوم نامطلوبی دارد و مایه تحقیر مسلمانی است ممنوع شمرده .

در حدیثی آمده است که روزی ((صفیه )) دختر ((حیی ابن اخطب )) (همان زن یهودی که بعد از ماجرای فتح خیبر مسلمان شد و به همسری پیغمبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله ) در آمد) روزی خدمت پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) آمد در حالی که اشک می ریخت ، پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) از ماجرا پرسید ، گفت : عایشه مرا سرزنش می کند و می گوید : ((ای یهودی زاده ))! پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) فرمود : چرا نگفتی پدرم هارون است ، و عمویم

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 181@@@

موسی ، و همسرم محمد (صلی اللّه علیه و آله )؟ و در اینجا بود که این آیه نازل شد .**(مجمع البیان) جلد 9 صفحه 136***

به همین جهت در پایان آیه می افزاید : ((بسیار بد است که بر کسی بعد از ایمان آوردن نام کفر بگذارند)) (بئس الاسم الفسوق بعد الایمان ) .

بعضی در تفسیر این جمله احتمال دیگری داده اند و آن اینکه خداوند مؤمنان را نهی می کند از اینکه بعد از ایمان به خاطر عیبجوئی مردم نام فسق را بر خود پذیرند .

ولی تفسیر اول با توجه به صدر آیه و شاءن نزولی که ذکر شد مناسبتر به نظر می رسد .

و در پایان آیه برای تاءکید بیشتر می فرماید : ((و آنها که توبه نکنند و از این اعمال دست برندارند ظالم و ستمگرند)) (و من لم یتب فاولئک هم الظالمون ) .

چه ظلمی از این بدتر که انسان با سخنان نیش دار ، و تحقیر و عیبجوئی ، قلب مردم با ایمان را که مرکز عشق خدا است بیازارد ، و شخصیت و آبروی آنها را که سرمایه بزرگ زندگی آنان است از بین ببرد .

گفتیم : در هر یک از دو آیه مورد بحث سه حکم اسلامی در زمینه مسائل اخلاق اجتماعی مطرح شده ، احکام سه گانه آیه اول به ترتیب : عدم سخریه ، و ترک عیبجوئی ، و تنابز به القاب بود ، و احکام سه گانه آیه دوم به ترتیب : اجتناب از گمان بد ، تجسس و غیبت است .

در این آیه نخست می فرماید : ((ای کسانی که ایمان آورده اید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید ، چرا که بعضی از گمانها گناه است ))! (یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم ) .

منظور از ((کثیرا من الظن )) گمانهای بد است که نسبت به گمانهای

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 182@@@

خوب در میان مردم بیشتر است لذا از آن تعبیر به کثیر شده و گرنه ((حسن ظن و گمان خیر)) نه تنها ممنوع نیست بلکه مستحسن است ، چنانکه قرآن مجید در آیه 12 سوره نور می فرماید : لو لا اذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بانفسهم خیرا : ((چرا هنگامی که آن نسبت ناروا را شنیدید مردان و زنان باایمان نسبت به خود (و کسی که همچون خود آنها بود) گمان خیر نبردند))؟!

قابل توجه اینکه : نهی از ((کثیری )) از گمانها شده ، ولی در مقام تعلیل می گوید زیرا ((بعضی )) از گمانها گناه است این تفاوت تعبیر ممکن است از این جهت باشد که گمانهای بد بعضی مطابق واقع است ، و بعضی مخالف واقع ، آنکه مخالف واقع است مسلما گناه است ، و لذا تعبیر به ((ان بعض الظن اثم )) شده است ، بنابراین وجود همین گناه کافی است که از همه بپرهیزد .

در اینجا این سؤال مطرح می شود که گمان بد و خوب غالبا اختیاری نیست ، یعنی بر اثر یک سلسله مقدمات که از اختیار انسان بیرون است در ذهن منعکس می شود ، بنابراین چگونه می شود از آن نهی کرد؟!

1 - منظور از این نهی ، نهی از ترتیب آثار است ، یعنی هر گاه گمان بدی نسبت به مسلمانی در ذهن شما پیدا شد ، در عمل کوچکترین اعتنائی به آن نکنید ، طرز رفتار خود را دگرگون نسازید ، و مناسبات خود را با طرف تغییر ندهید ، بنابراین آنچه گناه است ترتیب اثر دادن به گمان بد می باشد .

لذا در حدیثی از پیغمبر گرامی اسلام (صلی اللّه علیه و آله ) می خوانیم : ثلاث فی المؤمن لا یستحسن ، و له منهن مخرج ، فمخرجه من سوءالظن ان لا یحققه : ((سه چیز است که وجود آن در مؤمن پسندیده نیست ، و راه فرار دارد ، از جمله سوءظن است که راه فرارش این است که به آن جامه عمل نپوشاند)) .**(محجة البیضاء) جلد 5 صفحه 269***

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 183@@@

2 - انسان می تواند با تفکر روی مسائل مختلفی ، گمان بد را در بسیاری از موارد از خود دور سازد ، به این ترتیب که در راههای حمل بر صحت بیندیشد و احتمالات صحیحی را که در مورد آن عمل وجود دارد در ذهن خود مجسم سازد و تدریجا بر گمان بد غلبه کند .

بنابراین گمان بد چیزی نیست که همیشه از اختیار آدمی بیرون باشد .

لذا در روایات دستور داده شده که اعمال برادرت را بر نیکوترین وجه ممکن حمل کن ، تا دلیلی برخلاف آن قائم شود ، و هرگز نسبت به سخنی که از برادر مسلمانت صادر شده گمان بد مبر ، مادام که می توانی محمل نیکی برای آن بیابی ، قال اءمیرالمؤمنین (علیه السلام ) : ضع امر اخیک علی احسنه حتی یاتیک ما یقلبک منه . و لا تظنن بکلمة خرجت من اخیک سوء و انت تجدلها فی الخیر محملا .**(اصول کافی) جلد 2 باب التهمة وسوء الظن حدیث 3-شبیه همین معنی در (نهج البلاغه) با تفاوت مختصری آمده است (کلمات قصار کلمه 360)***

به هر حال این دستور اسلامی یکی از جامعترین و حساب شده ترین دستورها در زمینه روابط اجتماعی انسانها است ، که مساءله امنیت را به طور کامل در جامعه تضمین می کند . که شرح آن در بحث نکات خواهد آمد .

سپس در دستور بعد مساءله ((نهی از تجسس )) را مطرح کرده ، می فرماید : ((و هرگز در کار دیگران تجسس نکنید)) (و لا تجسسوا) .

((تجسس )) و ((تحسس )) هر دو به معنی جستجوگری است ولی اولی معمولا در امور نامطلوب می آید ، و دومی غالبا در امر خیر ، چنانکه یعقوب به فرزندانش دستور می دهد : یا بنی اذهبوا فتحسسوا من یوسف و اخیه : ((ای فرزندان من ! بروید و از (گمشده من ) یوسف و برادرش جستجو کنید)) (یوسف - 87) .

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 184@@@

در حقیقت گمان بد عاملی است برای جستجوگری ، و جستجوگری عاملی است برای کشف اسرار و رازهای نهانی مردم ، و اسلام هرگز اجازه نمی دهد که رازهای خصوصی آنها فاش شود .

و به تعبیر دیگر اسلام می خواهد مردم در زندگی خصوصی خود از هر نظر در امنیت باشند . بدیهی است اگر اجازه داده شود هر کس به جستجوگری درباره دیگران برخیزد حیثیت و آبروی مردم بر باد می رود ، و جهنمی به وجود می آید که همه افراد اجتماع در آن معذب خواهند بود .

البته این دستور منافاتی با وجود دستگاههای اطلاعاتی در حکومت اسلامی برای مبارزه با توطئه ها نخواهد داشت ولی این بدان معنی نیست که این دستگاهها حق دارند در زندگی خصوصی مردم جستجوگری کنند چنانکه به خواست خدا شرح داده خواهد شد .

و بالاخره در سومین و آخرین دستور که در حقیقت معلول و نتیجه دو برنامه قبل است می فرماید : ((هیچکدام از شما دیگری را غیبت نکند)) (و لا یغتب بعضکم بعضا) .

و به این ترتیب گمان بد سرچشمه تجسس ، و تجسس موجب افشای عیوب و اسرار پنهانی ، و آگاهی بر این امور سبب غیبت می شود که اسلام از معلول و علت همگی نهی کرده است .

سپس برای اینکه قبح و زشتی این عمل را کاملا مجسم کند آن را در ضمن یک مثال گویا ریخته ، می گوید : ((آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد))؟! (ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا) .

((به یقین همه شما از این امر کراهت دارید)) (فکرهتموه ) .

آری آبروی برادر مسلمان همچون گوشت تن او است ، و ریختن این آبرو به وسیله غیبت و افشای اسرار پنهانی همچون خوردن گوشت تن او است،

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 185@@@

و تعبیر به ((مرده )) به خاطر آن است که ((غیبت )) در غیاب افراد صورت می گیرد ، که همچون مردگان قادر بر دفاع از خویشتن نیستند .

و این ناجوانمردانه ترین ستمی است که ممکن است انسان درباره برادر خود روا دارد .

آری این تشبیه بیانگر زشتی فوق العاده غیبت و گناه عظیم آن است .

در روایات اسلامی - چنانکه خواهد آمد - نیز اهمیت فوق العاده ای به مساءله ((غیبت )) داده شده است ، و کمتر گناهی است که مجازات آن از نظر اسلام تا این حد سنگین باشد .

و از آنجا که ممکن است افرادی آلوده به بعضی از این گناهان سه گانه باشند و با شنیدن این آیات متنبه شوند ، و در صدد جبران بر آیند در پایان آیه راه را به روی آنها گشوده ، می فرماید : ((تقوای الهی ، پیشه کنید و از خدا بترسید که خداوند توبه پذیر و مهربان است )) (و اتقوا الله ان الله تواب رحیم ) .

نخست باید روح تقوا و خداترسی زنده شود ، و به دنبال آن توبه از گناه صورت گیرد ، تا لطف و رحمت الهی شامل حال آنها شود .

نکته ها :