تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه ، جلد22
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

قیامت و چشمهای تیز بین !

در این آیات صحنه های دیگری از مسائل مربوط به معاد منعکس است : صحنه ((مرگ )) ، صحنه ((نفخ صور)) و ((صحنه حضور در محشر)) .

نخست می فرماید : ((سرانجام سکرات مرگ به حق فرا می رسد (و جائت

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 254@@@

سکرة الموت بالحق ) .

((سکره مرگ )) حالتی است شبیه به ((مستی )) که بر اثر فرا رسیدن مقدمات مرگ ، به صورت هیجان و انقلاب فوق العادهای به انسان دست می دهد ، و گاه بر عقل او چیره می گردد ، و او را در اضطراب و نا آرامی شدیدی فرو می برد .

چگونه چنین نباشد در حالی که مرگ یک مرحله انتقالی مهم است که باید انسان در آن لحظه تمام پیوندهای خود را با جهانی که سالیان دراز با آن خو گرفته بود قطع کند ، و در عالمی گام بگذارد که برای او کاملا تازه و اسرارآمیز است ، به خصوص اینکه در لحظه مرگ انسان درک و دید تازهای پیدا می کند ، بی ثباتی این جهان را با چشم خود می بیند ، و حوادث بعد از مرگ را کم و بیش مشاهده می کند . اینجا است که وحشتی عظیم سر تا پای او را فرا می گیرد و حالتی شبیه مستی به او دست می دهد ولی ((مست )) نیست .**(سکر) (بر وزن مکر) در اصل به معنی مسدود کردن راه آب است و سکر (بر وزن فکر) به معنی محل مسدود آمده ، و از آنجا که در حال مستی گوئی سدی میان انسان و عقلش ایجاد می شود به آن (سکر) (بر وزن شکر) گفته می شود***

حتی انبیاء و مردان خدا که در لحظه مرگ از آرامش کاملی برخوردارند از مشکلات و شدائد این لحظه انتقالی بی نصیب نیستند ، چنانکه در حالات پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) آمده است که در لحظات آخر عمر مبارکش دست خود را در ظرف آبی می کرد و به صورت می کشید ، و ((لااله الا الله )) می گفت و می فرمود : ان للموت سکرات : ((مرگ سکراتی دارد)) .**(روح البیان) جلد 9 صفحه 118***

علی (علیه السلام ) ترسیم زنده و گویائی از لحظه مرگ و سکرات آن دارد می فرماید : اجتمعت علیهم سکرة الموت و حسرة الفوت ، ففترت لها اطرافهم،

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 255@@@

و تغیرت لها الوانهم ، ثم ازداد الموت فیهم ولوجا ، فحیل بین احدهم و بین منطقه ، و انه لبین اهله ، ینظر ببصره ، و یسمع باذنه ، علی صحة من عقله ، و بقاء من لبه ، یکفر فیم افنی عمره ؟ و فیم اذهب دهره ؟ و یتذکر اموالا جمعها ، اغمض فی مطالبها ، و اخذها من مصرحاتها ، و مشتبهاتها قد لزمته تبعات جمعها ، و اشرف علی فراقها ، تبقی لمن ورائه ینعمون فیها و یتمتعون بها! :

((سکرات مرگ ، تواءم با حسرت از دست دادن آنچه داشتند بر آنها هجوم می آورد ، اعضای بدنشان سست می گردد ، و رنگ از صورتهایشان می پرد کم کم مرگ در آنها نفوذ کرده ، میان آنها و زبانشان جدائی می افکند ، در حالی که او در میان خانواده خویش است ، با چشمش می بیند و با گوشش می شنود و عقل و هوشش سالم است ، اما نمی تواند سخن بگوید!

در این می اندیشد که عمرش را در چه راه فانی کرده ؟ و روزگارش را در چه راهی سپری نموده است ؟!

به یاد ثروتهائی می افتد که در تهیه آن چشم بر هم گذارده ، و از حلال و حرام و مشکوک جمع آوری نموده ، و تبعات و مسؤلیت گردآوری آن را بر دوش می کشد ، در حالی که هنگام جدائی و فراق از آنها رسیده است او به دست بازماندگان می افتد ، آنها از آن متنعم می شوند و بهره می گیرند اما مسئولیت و حسابش بر او است ))! .**(نهج البلاغه) خطبه 109***

و در جای دیگر این معلم بزرگ جهان انسانیت هشدار می دهد و می فرماید : انکم لو قد عاینتم ما قد عاین من مات منکم لجزعتم و وهلتم و سمعتم و اطعتم و لکن محجوب عنکم ما قد عاینوا و قریب ما یطرح الحجاب ! : .**(نهج البلاغه) خطبه 20***

((اگر آنچه را مردگان شما مشاهده کرده اند شما می دیدید وحشت می کردید ، و ترسان می شدید ، سخنان حق را می شنیدید و اطاعت می کردید ،

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 256@@@

ولی آنها آنچه دیده اند از شما مستور است ، و به زودی پردهها کنار می رود و شما هم مشاهده می کنید (اما افسوس . . .) .

سپس قرآن ادامه می دهد : ((به کسی که در حال سکرات مرگ است گفته می شود این همان چیزی است که ناخوش داشتی و از آن می گریختی ))! (ذلک ما کنت منه تحید) .**(تحید) از ماده (حید) (بر وزن صید) به معنی عدول کردن از چیزی و فرار کردن از آن است***

آری مرگ واقعیتی است که غالب افراد از آن می گریزند ، به خاطر اینکه آن را فنا میدانند ، نه دریچه ای به عالم بقاء ، یا به خاطر علائق و پیوندهای شدیدی که با دنیا و مواهب مادی دارند و نمی توانند از آن دل بر کنند ، و یا به خاطر تاریکی نامه اعمالشان !

هر چه هست از آن گریزانند ، اما چه سود که این سرنوشتی است که در انتظار همگان است ، و شتری است که بر در خانه همه کس خوابیده ، و احدی را توان فرار از آن نیست ، همه سرانجام در کام مرگ فرو می روند و به آنها گفته می شود این همان است که از آن فرار می کردید؟!

گوینده این سخن ممکن است خدا باشد ، یا فرشتگان ، و یا وجدانهای بیدار و یا همه اینها .

این حقیقت را قرآن در آیات دیگری نیز خاطر نشان ساخته ، در آیه 78 سوره نساء می فرماید : اینما تکونوا یدرککم الموت و لو کنتم فی بروج مشیدة : ((هر جا باشید مرگ دامن شما را می گیرد هر چند در قلعه های محکم باشید))!

گاه انسان مغرور ، تمام واقعیتهای عینی را که با چشم می بیند بر اثر خود خواهی و حب دنیا به دست فراموشی می سپارد ، تا جائی که سوگند یاد می کند من عمر

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 257@@@

جاویدان دارم ، چنانکه قرآن می گوید : اولم تکونوا اقسمتم من قبل ما لکم من زوال : ((مگر شما نبودید که قبلا سوگند یاد کردید که هرگز زوال و فنائی برای شما نیست ))؟!

اما چه سوگند یاد کند و چه نکند ، چه باور کند و چه نکند ، مرگ حقیقتی است که دامان همه کس را می گیرد و راه فراری از آن نیست .

سپس به مساءله نفخ صور پرداخته می فرماید : ((در صور دمیده می شود و آن روز روز تحقق وعده های وحشتناک است )) (و نفخ فی الصور ذلک یوم الوعید) .

منظور از ((نفخ صور)) در اینجا همان نفخ دوم است ، زیرا چنانکه قبلا نیز گفته ایم دو بار در صور دمیده می شود ، نفخه اول که آن را نفخه ((فزع ))یا ((صعق )) می گویند ، نفخه ای است که در پایان جهان صورت می گیرد ، و همه انسانها با شنیدن آن می میرند ، و نظام عالم دنیا متلاشی می شود ، و نفخه دوم که نفخه ((قیام )) و ((جمع )) و ((حضور)) است ، نفخه ای است که در آغاز ((رستاخیز)) انجام می گیرد ، و با آن ، همه انسانها زنده می شوند ، و از قبرها برخاسته ، برای حساب و جزا در محضر عدل الهی حاضر می شوند .

((نفخ )) در اصل به معنی ((دمیدن )) و ((نفخه )) به معنی ((یکبار دمیدن )) است ، و ((صور)) به معنی شیپور است که معمولا به وسیله آن ، دستورهائی به سربازان برای جمع شدن یا حاضر باش و یا استراحت و خواب می دهند ، و استعمال آن در مورد ((صور اسرافیل )) یک نوع کنایه و تشبیه است مبسوط آن در جلد نوزدهم صفحه 537 به بعد (ذیل آیه 68 سوره زمر) آمده است .

به هر حال با توجه به ذیل آیه (جمله ذلک یوم الوعید : امروز روز وعده عذاب است ) روشن می شود که منظور از ((نفخه صور)) در اینجا همان

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 258@@@

نفخه دوم و رستاخیز است .

در آیه بعد وضع انسانها را به هنگام ورود در محشر چنین بیان می کند :

((در آن روز هر انسانی (اعم از نیکوکار و بدکار) وارد عرصه محشر می شود ، در حالی که همراه او سوق دهنده و گواهی است )) (و جائت کل نفس معها سائق و شهید) .

((سائق )) او را به سوی دادگاه عدل الهی می راند ، و ((شهید)) بر اعمال او گواهی می دهد .

درست همچون دادگاههای این جهان که ماموری همراه شخص متهم است و شاهدی بر اعمال او ، شهادت می دهد .

بعضی احتمال داده اند که ((سائق )) ، آن کسی است که نیکوکاران را به سوی بهشت ((سوق )) می دهد و بدکاران را به سوی دوزخ ، ولی با توجه به کلمه ((شهید)) (شاهد و گواه ) معنی اول یعنی سوق به دادگاه عدل الهی مناسبتر است .

در اینکه این سوق دهنده و شاهد از فرشتگان است یا غیر آنها؟ تفسیرهای گوناگونی کرده اند .

بعضی گفته اند ((سائق )) فرشته نویسنده حسنات است ، و شهید فرشته نویسنده سیئات ، و به این ترتیب آنها فرشتگانی هستند که در آیات گذشته اشاره شده .

از روایتی چنین استفاده می شود که سائق ، فرشته ، مرگ است و شهید پیامبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله ) اما این روایت با توجه به لحن آیات ، ضعیف به نظر می رسد .

بعضی نیز گفته اند : ((سائق )) فرشته ای است که هر انسانی را سوق می دهد ، و شهید عمل انسان است .

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 259@@@

و نیز گفته شده ((سائق )) فرشته است ، و ((شهید)) اعضای تن انسان ، و یا نامه اعمال او که به گردنش آویخته می شود .

این احتمال نیز داده شده که ((سائق )) و ((شهید)) یک فرشته بیش ‍ نیست ، و عطف این دو بر یکدیگر به خاطر مغایرت این دو وصف است ، یعنی فرشته ای همراه او است که هم او را به دادگاه الهی سوق می دهد ، و هم گواه بر اعمال او است .

ولی غالب این تفسیرها خلاف ظاهر آیه است و ظاهر آیه چنانکه غالب مفسران نیز فهمیده اند این است که دو فرشته با هر انسانی می آید یکی او را سوق میدهد و دیگری گواه اعمال او است .

ناگفته پیداست که گواهی بعضی از فرشتگان منافاتی با وجود گواهان دیگر در صحنه قیامت ندارد ، گواهانی همچون انبیاء ، اعضای بدن ، نامه اعمال و زمان و مکانی که گناه در آنجا انجام گرفته است .

به هر حال ، فرشته اول در حقیقت مانع از فرار است ، و فرشته دوم مانع از انکار و به این ترتیب هر انسانی در آن روز گرفتار اعمال خویش است و راه گریزی از جزاء و کیفر آنها وجود ندارد .

در اینجا به مجرمان ، یا به همه انسانها ، خطاب می شود که ((تو از این دادگاه بزرگ غافل بودی ، و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم ، و امروز چشمت کاملا تیز بین است ))! (لقد کنت فی غفلة من هذا فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید) .

آری پرده های جهان ماده : آمال و آرزوها ، عشق و علاقه به دنیا ، زن و فرزند و مال و مقام ، هوسهای سرکش و حسادتها ، تعصب و جهل و لجاجت به تو

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 260@@@

اجازه نمی داد که امروز را از همان زمان بنگری ، با اینکه نشانه های معاد و رستاخیز روشن بود و دلائل آن آشکار!

امروز گرد و غبار غفلت فرو نشسته ، حجابهای جهل و تعصب و لجاج کنار رفته ، پرده های شهوات و آمال و آرزوها دریده شده ، حتی آنچه در پرده غیب مستور بوده ظاهر گشته است ، چرا که امروز ((یوم البروز)) و ((یوم الشهود)) و ((یوم تبلی السرائر)) است !

به همین دلیل چشمی تیز بین پیدا کرده ای ، و به خوبی می توانی حقائق را درک کنی !

آری چهره حقیقت پوشیده نیست ، و جمال یار پرده ندارد ، اما غبار ره را باید فرو نشاند تا بتوان آن را تماشا کرد .

جمال یار ندارد حجاب و پرده ولی غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد!

اما فرو رفتن در چاه طبیعت ، و گرفتاری در میان انواع حجابها ، به انسان اجازه نمی دهد حقائق را به خوبی ببیند ، ولی آن روز که تمام این علائق و پیوندها بریده می شود طبعا انسان درک و دید تازه ای پیدا می کند ، و اصولا روز قیامت روز ظهور و آشکار شدن حقائق است .

حتی در این جهان کسانی را که بتوانند این حجابها را از برابر چشم دل کنار بزنند و خود را از چنگال اسارت شهوات رهائی بخشند درک و دیدی پیدا می کنند که فرزندان دنیا از آن محرومند .

توجه به این نکته نیز لازم است که ((حدید)) در اصل به معنی ((آهن )) و نیز به معنی چاقو یا شمشیر تیز است ، سپس به تیز بینی ، و تیز فهمی ، اطلاق شده است ، همانگونه که ((برنده )) صفت شمشیر و کارد است اما در فارسی به زبان گویا و نطق فصیح نیز برنده اطلاق می شود ، و از اینجا روشن می شود که منظور از ((بصر)) در اینجا چشم ظاهر نیست ، بلکه همان چشم عقل و دل است .

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 261@@@

علی (علیه السلام ) درباره حجتهای الهی در روی زمین چنین می فرماید : هجم بهم العلم علی حقیقة البصیرة ، و باشروا روح الیقین ، و استلانوا ما استعوره المترفون ، و انسوا بما استوحش منه الجاهلون ، و صحبوا الدنیا بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلی ، اولئک خلفاء الله فی ارضه و الدعاة الی دینه :

((علم و دانش با حقیقت بصیرت به آنها روی آورده ، و روح یقین را لمس کرده اند ، آنچه دنیا پرستان آن را مشکل می شمرند برای آنها آسان است ، و به آنچه جاهلان از آن وحشت دارند انس گرفته اند ، در این دنیا با بدنهائی زندگی می کنند که ارواحشان به جهان بالا پیوسته ، آنها خلفای الهی در زمینند و دعوت - کنندگان به آئین خدا))! .**(نهج البلاغه) (کلمات قصار) کلمه 147***