تربیت
Tarbiat.Org

تفسیر نمونه ، جلد22
آیت الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و دانشمندان‏‏‏‏‏

ماجرای غزوه خیبر

هنگامی که پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) از حدیبیه بازگشت تمام ماه ذی الحجة ، و مقداری از محرم سال هفتم هجری را در مدینه توقف فرمود ، سپس با یکهزار و چهارصد نفر از یارانش که در حدیبیه شرکت کرده بودند به سوی ((خیبر)) حرکت کرد (جائی که کانون تحریکات ضد اسلامی بود ، و پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) برای فرصت مناسبی روزشماری می کرد که آن کانون فساد را برچیند) .

قبیله ((غطفان )) در آغاز تصمیم گرفتند که از یهود خیبر حمایت کنند ، ولی بعدا ترسیدند و خودداری کردند .

هنگامی که پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) به نزدیک قلعه های ((خیبر)) رسید ، به یارانش دستور داد توقف کنید ، سپس سر به آسمان بلند کرد و این دعا را خواند :

اللهم رب السموات و ما اظللن ، و رب الارضین و ما اقللن . . .نساءلک خیر هذه القریة ، و خیر اهلها ، و نعوذ بک من شرها و شر اهلها ، و شر ما فیها : ((خداوندا! ای پروردگار آسمانها و آنچه بر آن سایه افکنده اند ، و ای پروردگار زمینها و آنچه بر خود حمل کرده اند . . .از تو خیر این آبادی و خیر اهل آن را می خواهیم ، و به تو از شر آن و شر اهلش ، و شر آنچه در آن است پناه می بریم )) .

سپس فرمود : بسم الله حرکت کنید ، و به این ترتیب شبانه به کنار خیبر رسیدند ، و صبحگاهان که اهل خیبر از ماجرا با خبر شدند خود را در محاصره سربازان اسلام دیدند ، سپس پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) قلعه ها را یکی بعد از دیگری فتح کرد ، تا به آخرین قلعه ها که از همه محکمتر و نیرومندتر بود

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 84@@@

و فرمانده معروف یهود ((مرحب )) در آن قرار داشت ، رسید .

در این ایام حالت سر درد شدیدی که گهگاه به سراغ پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) می آمد به او دست داد ، به گونه ای که یکی دو روز نتوانست از خیمه بیرون آید ، در این هنگام (طبق تواریخ معروف اسلامی ) ((ابوبکر)) پرچم را به دست گرفت و با مسلمانان به سوی لشکر یهود تاخت ، اما بی آنکه نتیجه بگیرد بازگشت ، بار دیگر ((عمر)) پرچم را به دست گرفت و مسلمانان شدیدتر از روز قبل جنگیدند ولی بدون گرفتن نتیجه بازگشتند .

این خبر به گوش رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله ) رسید فرمود : اما و الله لاعطینها غدا رجلا یحب الله و رسوله ، و یحبه الله و رسوله ، یاخذها عنوة : ((به خدا سوگند فردا پرچم را به دست مردی می سپارم که او خدا و پیامبرش را دوست دارد ، و خدا و پیامبر نیز او را دوست دارند ، و او قلعه را با قدرت فتح خواهد نمود)) .

گردنها از هر سو کشیده شد که منظور چه کسی است ؟ جمعی حدس ‍ میزدند که منظور پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) علی (علیه السلام ) است ولی علی (علیه السلام ) هنوز در آنجا حضور نداشت ، چرا که چشم درد شدیدی او را از حضور در لشکر مانع شده بود ، اما صبحگاهان علی (علیه السلام ) سوار بر شتری وارد شد ، و نزدیک خیمه پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) پیاده گشت ، در حالی که چشمانش شدیدا درد می کرد .

پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) فرمود : نزدیک بیا! نزدیک رفت ، از آب دهان مبارکش بر چشم علی (علیه السلام ) مالید ، و چشمش به برکت این اعجاز کاملا سالم شد ، سپس پرچم را به دست او داد .

علی (علیه السلام ) با لشکر اسلام به سوی قلعه بزرگ خیبر حرکت کرد ، مردی از یهود از بالای دیوار سؤال کرد تو کیستی ؟ فرمود : ((من علی بن ابیطالبم )) یهودی فریاد کشید ای جماعت یهود شکستتان فرا رسید! در این هنگام مرحب

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 85@@@

یهودی فرمانده آن دژ به میدان مبارزه علی (علیه السلام ) آمد و چیزی نگذشت که با یک ضربت کاری بر زمین افتاد .

جنگ شدیدی میان مسلمانان و یهودیان در گرفت علی (علیه السلام ) نزدیک در قلعه آمد ، و با حرکتی نیرومند و پر قدرت در را از جا بر کند و به کناری افکند ، به این ترتیب قلعه گشوده شد ، و مسلمانان وارد شدند آن را فتح کردند .

یهود تسلیم شدند و از پیامبر خواستند در برابر این تسلیم خون آنها محفوظ باشد ، پیامبر (صلی اللّه علیه و آله ) پذیرفت ، غنائم منقول به دست سپاه اسلام افتاد ، و اراضی و باغهای آنجا را به دست یهود سپرد مشروط به اینکه نیمی از درآمد آن را به مسلمین بپردازند .**(کامل ابن اثیر) (مورخ معروف اهل سن) جلد 2 صفحه 216-221 (با تلخیص)***

@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 86@@@