در سوره توحید پنج صفت برای خداوند ذکر شده است. تاکنون درباره دو صفت ایجابی و ثبوتی احد و صمد بحث کردیم. از این پس سه صفت سلبی را که در دو آیه پایانی آمده بررسی میکنیم.
اولین آنها نفی زایش از خداوند است.
در این سوره با فعل منفی لم یلد تولید مثل از خداوند نفی شده است. باید افزود که در فرآیند تولید مثل پس از آنکه اسپرم از غده جنسی نر وارد تخمدان جفت ماده شد و آن را بارور ساخت، جنین به مرور در رحم ماده شکل میگیرد و پس از آن که در رحم تکامل یافت متولد میشود. در این فرآیند، نوزاد از بخشی از وجود نر و ماده به وجود میآید. همچنین در تولید مثل گیاهان نیز، بخشهایی از گیاهان بالغ جدا شده و گیاه جدیدی را شکل میدهند.
عموما زایش را به جفت ماده نسبت میدهند؛ اما چون نوزاد بر اثر لقاح و برخورد جزئی از جفت نر با جزئی از جفت ماده به وجود آمده، این تولید و ولادت را میتوان به جفت نر نیز نسبت داد. به هر حال در تولید مثل وقتی اجزایی از جفت نر و ماده جدا شد تا نوزاد جدیدی شکل گیرد، آنان اجزایی را که قبلا بخشی از وجود مرکب آنها را تشکیلداد، از دست میدهند. این اتفاق تنها در موجودات مادی رخ میدهد؛ اما وجود خداوند بسیط است و از اجزای متعدد ترکیب نیافته تا با جدا شدن بخشی از آنها مفهوم تولید مصداق پیدا کند. فرض تراوش یافتن و تولید در خداوند، مستلزم نفی بساطت و اثبات ترکیب خداوند از اجزاست. شکی نیست که وجود مرکب، به اجزای خود نیاز دارد؛ در این صورت وجوب ذاتی خداوند و غنای مطلق او منتفی میشود. پس به هیچ وجه نمیتوان زایش و تولید مثل را به خداوند متعال نسبت داد.
شایان ذکر است که چه در علوم عقلی و چه در علوم شرعی عناوین و مفاهیمی بر خداوند اطلاق میگردد که چون از عالم امکانی اخذ شدهاند، همراه با خصوصیات و قیود مادی تداعی میشوند؛ از اینرو وقتی بخواهیم آنها را به خداوند نسبت دهیم، باید در ذهن خود آنها را از حیث امکانی و جهات نقص تجرید کنیم تا اطلاق آنها بر خداوند با اطلاقشان بر وجودهای امکانی فرق کند.
یکی از عنوانهایی که بر خداوند اطلاق میشود فیاض است. همچنین افاضه را به وی نسبت میدهیم. فیاض و افاضه از فیض گرفته شدهاند که به معنای سرازیر شدن و سیلان است. وقتی ظفی پر میشود و آب از درون آن بیرون میریزد گفته میشود آب از درون ظرف فیضان کرد. یا وقتی از چشم کسی اشک جریان مییابد، گفته میشود: فافضت عینه؛ یعنی از چشمش اشک سرازیر شد.
بر این اساس نسبت فیض و افاضه عالم به خداوند، این معنا را به ذهن میآورد که عالم از درون وجود خداوند تراوش می کند. این معنا مستلزم نقص و ترکیب در خداوند است. مسلما نباید از نسبت فیض و افاضه به خداوند چنین معنایی را برداشت کرد. افاضه عالم از سوی خداوند، به معنای تحقق عالم با اراده الهی است.
با توجه به ایهامی که در واژه فیاض وجود دارد که مستلزم نقص وجود الهی است. برخی از افراد سطحینگر بر اهل معقول خرده میگیرند که چرا واژه فیض را درباره خداوند به کار میبرند؟
پاسخ این است که ظاهر واژگانی نظیر افاضه، خلق، صدور و صنع را که درباره خداوند به کار می بریم. - همچنین تعابیر فراوانی که در قرآن و روایات در مورد خداوند استعمال شده؛ نظیر الرحمن علی العرش استوی(266) - معانی مادی و جسمانی را به ذهن میآورند؛ اما باید آنها را از نقص و حیثیتهای عدمی که زاییده اطلاق آنها بر موجودات امکانی و مادی است، تجرید کنیم و صرفا جنبه کمال و جنبه وجودیشان را که متناسب با مقام الوهیت است، در نظر بگیریم؛ ولی هر قدر درباره واژه ولادت تجرید و تنزیه صورت پذیرد، در نهایت نمیتوان معنای جدا شدن را از آن کلمه گرفت؛ از این رو - با توجه به این که جدا شدن از غیر در حاق معنای ولادت نهفته - نمیتوان آن را به خداوند نسبت داد و با هیچ توجیهی نمیتوان زایش و تولید را به خداوند نسبت داد. عالم با امر و اراده خدا تحقق مییابد، و از ذات خداوند و وجود او جدا نمیشود.