تربیت
Tarbiat.Org

به سوی تو (منک و بک و لک و الیک)
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

نماز عامل رستگاری‏

در باره حی علی الفلاح که یکی از بندهای اذان و اقامه است، این پرسش مطرح می‏شود که آیا نماز خود فلاح و رستگاری است؟ یا باعث رسیدن به فلاح می‏شود؟ آیا منحصرا نماز باعث فلاح می‏گردد؟ یا اعمال دیگری نیز هستند که انسان را به رستگاری رهنمون می‏شوند؟ در این صورت، چرا فقط درباره نماز تعبیر حی علی الفلاح به کار رفته و درباره اعمال دیگر چنین تعبیری نداریم؟ با توضیحاتی که ارائه می‏دهیم پاسخ پرسشهای فوق روشن می‏وشد.
فلاح قبل از اسلام در ادبیات عرب به کار می‏رفته است؛ اما پس از ظهور اسلام و با توجه به کاربرد وسیع آن در قرآن، به یک اصطلاح کلیدی در معارف اسلامی تبدیل شد و مسلمانان نیز با تبعیت از قرآن، در ادبیات خود فراوان از آن استفداده می‏کنند. واژه رستگاری ترجمه فارسی فلاح است؛ ولی با توجه به اختلاف ویژگی‏های زبان عربی با زبان فارسی، واژه رستگاری نمی‏تواند بار معنایی فلاح را به طور کامل، منعکس کند. علاوه بر این صرف نظر از ادبیات دینی، در سخنان روزمره خود کمتر واژه رستگاری را به کار می‏بریم.
چنان که اشاره کردیم در قرآن واژه فلاح و مشتقات آن فراوان به کار رفته‏اند. به عنوان نمونه، سوره مومنون با آیه قد افلح المومنون؛ به راستی که مؤمنان رستگار شدند. آغاز شده و در سوره بقره نیز پس از انکه پرهیزگاران را معرفی می‏کند، می‏فرماید:
اولئک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون؛(39)
آنان برخوردار از هدایتی از سوی پروردگار خویشند، و آنان همان رستگارانند.
جا دارد که به این نکته ادبی اشاره کنیم که باب افعال معمولا متعدی است؛ اما در برخی موارد در قالب فعل لازم به کار می‏رود. در دو آیه مذکور افلح و المفلحون لازم هستند و افلح به معنای صار ذا فلاح؛ برخوردار از فلاح شد و مفلح به معنای برخوردار از فلاح و رستگاری است.
فلاح به معنای فوز، سعادت و پیروزی نیز به کار می‏رود؛ چنان که در آیه ... قد افلح الیوم من استعلی؛(40) در حقیقت، امروز هر که فایق آید خوشبخت است. افلح به معنای فوز، یعنی غلبه یافتن و کامیاب شدن است. همچنین در آیه ... و لا یفلح الساحر حیث أتی؛(41) و جادوگر هر جا که رود پیروز نگردد. فلاح به معنای پیروزی است.
پس مفهوم فلاح، ارتباط نزدیکی با مفهوم فوز و سعادت دارد و با دقت در موارد کاربرد آنها می‏توان ارتباط آنها را شناخت. توضیح این که هر کس فطرتا گمشده‏ای به نام سعادت و خوشبختی دارد و نمی‏توان کسی را یافت که در جستجوی آن نباشد. کسی که به دنبال سعادت است، باید موانعی را که در مسیر رسیدن به سعادت قرار دارد، کنار زند تا بتواند به سعادت دست یابد.
وقتی او به سعادت رسید، از آن جهت که موفقق شده موانع راه را کنار زند و از دست عوامل بازدارنده نجات یابد، درباره او واژه فلاح به کار می‏رود و گفته می‏شود که به فلاح رسیده.
پس واژه فلاح در موردی به کار می‏رود که شخص موانع دستیابی به رشد، کمال و هدف را کنار می‏زند و به تعبیر دیگر، از این موانع نجات می‏یابد؛ اما از آن نظر که شخص سعادتمند به مطلوب و سعادت رسیده، کلمه فاز درباره او به کار می‏رود و منظور این است که او موفق شده به مطلوب خود دست یابد.
نماز عامل فلاح و رستگاری است و در اذان و اقامه، نمازگزاران به نماز که عامل رسیدن به فلاح است، دعوت‏شوند و ذکر حی علی الفلاح نمازگزار را به این نکته متوجه می‏سازد که او با بجا آوردن نماز، به فلاح می‏رسد.
در این جا این سولا مطرح یم شود که چرا نماز باعث فلاح و رستگاری می‏شود؟
پاسخ این است که دلبستگی‏های مادی، خود به خود نه فقط انسان را در رسیدن به سعادت یاری نمی‏رسانند، بلکه ممکن است سد راه وی شوند. البته اگر نیازمندی‏های مادی با انگیزه متعالی و الهی همراه گردند، باعث رسیدن به سعادت می‏شوند. نیازمندی‏ها و تعلقات مادی از اوان طفولیت در انسان ظاهر می‏شود و کودک پس از تولد با احساس گرسنگی میل خود به غذا را نشان میدهد و از همین مرحله، دلبستگی به خوردنی‏ها در او پدید می‏آید. البته رفته رفته این تعلقات فزونی می‏گیرند و انسان به مرحله‏ای می‏رسد که دل‏بستگی به مقام، ریاست و شهرت دنیوی نیز در او پدید می آید.
یکی از محرک‏های اصلی انسان برای تأمین خواسته‏ها و نیازهای مادی، لذتی است که برای انسان حاصل می‏شود. چنین لذتی علاوه بر آن که موقتی است، رنج و زحمت فراوانی را به انسان تحمیل می‏کند؛ مثلا انسان با احساس گرسنگی به دنبال غذا می‏رود؛ ولی با زحمت و تلاش غذا را به دست می‏آورد و در هنگام خوردن غذا نیز، باید متحمل رزحمت و رنج شود؛ او پس از سیر شدن نیز، احساس رخوت و سنگینی میکند.
لذت وی منحصر به زمانی است که اعصاب ویژه زبان مزه و طعم غذا را درک می‏کنند. بنگرید که انسان برای رفع این نیاز ضروری بدن که حیات وی در گرو آن است و اگر غذا نخورد می‏میرد، چقدر تلاش می‏کند، و در پرتو تلاش‏ها و زحمت‏های فراوانی که متحمل می‏شود، تنها لذتی موقتی برایش حاصل می‏گردد. تأمین سایر تعلقات و نیازهای مادی نیز، با رنج و تلاش فراوان همراه است و از لذت‏های محدود و زودگذری برخوردارند.
اکنون با توجه به این که هدف نهایی انسان قرب خداوند است و راه رسیدن به آن، توجه به خداوند و اطاعت از اوست، آیا صرف عمر و انرژی برای رسیدن به خواسته‏های مادی و پرداختن به رقابت‏های سالم و غیرسالم دنیوی و مشکلات فراوان، باعث غفلت از خداوند و مانع دستیابی به قرب الهی نمی‏شود؟ در هر صورت ضرورت‏های زندگی مادی که گریزی از آنها نیست، دست و پای انسان را را بسته‏اند و مانع حرکت او به سوی کمال و قرب خداوندشوند.
پس از ازدواج، یکی از بزرگان عرض تبریک به منزلمان آمدند و ما برای ایشان شیرینی آوردیم. وقتی ایشان اندکی از آنها را تناول کردند، فرمودند: شیرینی‏ای که من خوردم، مثل سنگی است که به پای پرنده می‏بندند و مانع پرواز او می شود آن شیرینی حلال بود و از مال حرام تهیه نشده بود؛ اما برای کسی که همواره روحش به ملکوت توجه دارد و حتی نمی‏خواهد برای لحظه‏ای آن توجه گسسته شود، خوردن آن دشوار است؛ چون برای لحظاتی موجب کندی پرواز او می‏شود.