تربیت
Tarbiat.Org

به سوی تو (منک و بک و لک و الیک)
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

فرایند شناخت صفات خداوند

گفتیم که از جمله راه‏های توجه به خداوند و شناخت او، توجه به صفات اوست؛ از این رو در نماز ذکرهایی امده که باعث توجه به خداوند می‏شوند. آن اذکار در تسبیحات چهارگانه؛ سبحان الله، الحمد لله، لا اله الا الله و الله اکبر خلاصه می‏شوند. البته در نماز می‏توان از ذکرهایی چون شکر لله نیز استفاده کرد؛ اما آنها جزء نماز به شمار نمی‏آیند.
در بین ذکرهایی که در نماز باید خوانده شود، بر الله اکبر بیشتر تاکید شده است و می‏توان گفت که الله اکبر، ذکر محوری نماز است. این ذکر هم قبل از نماز - در اذان و اقامه - هم در طلیعه آن، هم در بین نماز و هم پس از نماز خوانده می شود. در این ذکر، صفت اکبر محور قرار گرفته است و ما از طریق این صفت می‏خواهیم خداوند را بشناسیم؛ به همین دلیل بایسته است که در مفهوم اکبر بیشتر دقت کنیم؛ اما این مفهوم چگونه شناخته می‏شود؟ و اساسا ما مفاهیم را چگونه درک می‏کنیم؟
در پاسخ به پرسش فوق، باید گفت که معمولا شناخت‏های آگاهانه انسان، از طریق حواس ظاهری و باطنی حاصل‏شوند: ما با دیدن، شنیدن، لمس کردن و چشیدن به پدیده‏های ظاهری و مادی که با حواس ظاهری قابل درک هستند، علم پیدا می‏کنیم. همچنین احساسات باطنی؛ چون غم، شادی، ترس و امید، به وسیله حواس باطنی و با علم حضوری درک می‏شوند. روشن است که منظور ما در این جا تحصیل معرفت آگاهانه است، نه معرفت ناآگاهانه. چنان که گفتیم، ما به خداوند معرفت ناآگاهانه داریم که این معرفت بر جای مانده از عالم میثاق است و از قبیل علم حصولی آگاهانه نیست.
پس از آنکه از طریق حواس، معرفت‏هایی برای ما حاصل شد، ذهن به واسطه توانایی‏ها و قدرت تجزیه و تحلیلی که دارد، می‏تواند از معلومات حسی مفاهیمی را انتزاع کند. این مفاهیم در زمره مدرکات حسی ما به شمار نمی‏آیند و با عمومیتی که دارند، امور غیر مادی و نامحسوس را هم شامل می‏شوند؛ نظیر مفهوم کمال و شدت که در اثر مقایسه‏ای که ذهن روی مدرکات خارجی و محسوس انجام داده، انتزاع شده؛ اما دایره صدق آنها محدود به محسوسات نیست.
همچنین، مفهوم بزرگی و کوچکی از مفاهیم نسبی و اضافی هستند. بزرگی و کوچکی از امور محسوس نیستند که بتوان آنها را مشاهده کرد، بلکه پس از آنکه مقایسه‏ای بین دو چیز انجام گرفت، دو مفهوم متضایف کوچک و بزرگ انتزاع می‏شوند؛ آنگاه در مقایسه‏ای دیگر چیزی را که به مفهوم بزرگ متصف شده، با چیزی که حجم بیشتری دارد مقایسه می‏کنیم و آن را با مفهوم بزرگ‏تر توصیف می‏نماییم.
در حقیقت مفهوم بزرگتر در اثر عروض اضافه ثانوی بر اضافه اولی به دست می‏آید.
مفاهیم کوچک و بزرگ و بزرگتر، از امور مادی و محسوس انتزاع شده‏اند؛ اما با تعمیم و تجریدی که ذهن درباره آنها انجام می‏دهد، بر اشیای نامحسوسی نیز قابل صدق می‏باشند. البته این که چگونه ما از عالم محسوسات به معانی انتزاعی و مفاهیم غیر مادی و غیر حسی منتقل می‏شویم و فرآیند انتزاع مفاهیم از امور محسوس چیست، از مباحث فلسفی پیچیده‏ای است که از دیرباز مورد توجه فیلسوفان بوده است، گرچه نحوه انتزاع مفاهیم، برای ما ناشناخته باشد، همه ما مفاهیم انتزاعی را می‏شناسیم و تجربه ثابت کرده که ما با مقایسه بین دو جسم مادی، مفهوم بزرگتر را انتزاع و بر یکی از آن دو اطلاق می‏کنیم. گاهی این مقایسه را در امور معنوی و غیر مادی انجام می‏دهیم و شخصی را به لحاظ روحی و معنوی بزرگ می‏نامی و منظورمان بزرگی او در جهات مادی نیست، بلکه بزرگی معنوی وی مدنظر ما است. چنان که درباره دو صفت نسبی و اضافی بالا و پایین، گاهی دو امر محسوس مثل سقف و کف اتاق را با یکدیگر مقایسه می‏کنیم و می‏گوییم یکی کف و پایین و دیگری فوق و بالاست. گاهی نیز این مقایسه را در امور معنوی انجام می‏دهیم و علو و رفعت معنوی را اراده می‏کنیم.
وقتی قرآن درباره خداوند می‏فرماید:
هو الغنی الحمید؛(10)
و خداست والا و بزرگ
یا می‏فرماید: الکبیر المتعال؛(11)
بزرگ و برتر است
به هیچ وجه منظور بزرگی مادی نیست، بلکه این بلندمرتبگی از مفاهیم معنوی است؛ چون این مفاهیم به جز مصادیق مادی، مصداق‏های معنوی نیز دارد.
حاصل آنکه مفاهیمی چون بزرگی و بالایی ابتدا در عالم محسوسات برای ما درک می‏شوند و بعد از تجرید و تعمیم، آن مفاهیم را برای امور معنوی نیز محدودیت دارند، وقتی بر امور معنوی و از جمله خداوند اطلاق می‏شوند، باید از خواص مادی تنزیه شوند.
به طور کلی آنچه را درک می‏کنیم، محدود است و ذهن ما آمادگی درک نامحدود را ندارد. پس وقتی از نامحدود بودن موجودی سخن می‏گوییم، بدان معنا نیست که حقیقت نامحدود بودن را شناخته‏ایم، بلکه با ترکیب کردن مفهوم نفی (نا) و محدود به امری که حقیقتش را نشناخته‏ایم، اشاره می‏کنیم. چنان که وقتی موجودی را به نامتناهی توصیف می‏کنیم، حقیقت نامتناهی برای ما شناخته شده نیست، بلکه پس از درک مفهوم متناهی و مفهوم نا آن دو را با هم ترکیب می‏کنیم و به این وسیله، از نامتناهی بودن خداوند خبر می‏دهیم.
علم ما بسیار محدود است و در مقابل علم مطلق خداوند چیزی به شمار نمی‏آید و چنان که قرآن کریم می‏فرماید، بهره کمی از علم الهی نصیب ما شده است:
و ما أوتیتم من العلم الا قلیلا؛(12)
آنچه را ما درک می‏کنیم، محدود و همراه با نقص، عیب و ضعف است؛
اما خداوند این امکان را به ما داده است که با ترکیب کلمه نفی و تنزیه با یکی از مفاهیم محدود، او را از آن نقص‏ها و محدودیت‏ها منزه بدانیم؛ مثلا بگوییم خداوند موجودی است که فقر و جهل ندارد و از هر نقصی منزه است، یا بگوییم خداوند علم نامحدود دارد. اگر جز این بود، راهی برای بیان صفات خداوند نداشتیم.
بنابراین، معرفت‏های آغازین ما آکنده از نقایصند، محدودیت‏ها و نقایصی که خداوند از آنها منزه می‏باشد. حتی علم ما، از طریق دیدن، شنیدن و سایر حواس محدود به دست آمده و نمی‏توان چنین علم محدود و ضعیفی را به خداوند نسبت داد. شاید سرّ این که قرآن کریم تکبیر و تهلیل خداوند را به موجودات نسبت نداده و تسبیح وی را به همه موجودات نسبت داده است و فرموده:
سبح لله ما فی السموات و الارض؛(13)
آنچه در آسمان‏ها و زمین است، خدا را به پاکی می‏ستایند.
این است که اولین مرتبه معرفت خداوند که برای هر موجودی حاصل می‏شود، تنزیه او از نقایص است؛ آنگاه با تنزیه و رفع نقایص از خداوند، این زمینه پدید می‏آید که خداوند را موجود کاملی بدانیم که مصادیق صفات کامل در وجود او جمع شده و از این جهت که ما یقین داریم او کمال بی‏نهایت است و همه ویژگی‏های مثبت را دارد، وی را به اکبر متصف می‏کنیم؛ گرچه نه حقیقت خداوند برای ما عیان شده و نه حقیقت صفات کمالیه او.
اگر بخواهیم معنای اکبر در الله اکبر را بشناسیم و به بزرگی خداوند توجه پیدا کنیم، اول باید درباره بزرگی جسمانی بیندیشیم و سپس ذهن‏مان را از عالم جسمانی فراتر ببریم و به بزرگی معنوی معطوف سازیم و باور کنیم که بزرگی به امور جسمانی اختصاص ندارد، با زدودن شائبه‏های مادیت، نقص و محدودیت است که روح ما آمادگی‏یابد تا از عالم ذهن به عالم دیگری که آن را قلب می‏نامند، منتقل شود و به اندازه ظرفیت، نورانیت و صفایش با مصداق این مفاهیم آشنا شود.
کسی که در عالم لفظ و مفهوم محبوس مانده، با کسی که به مصداق و حقیقتی فراتر از مفهوم دست یافته، فاصله زیادی دارد. برای تقریب به ذهن، اگر کسی درکی از شادی و غم نداشته باشد، وقتی لفظ شادی و غم تعریف می‏شود، تنها می‏تواند مفهومی مبهم از آنها را تصور کند؛ اما کسی که شادی و غم را حس کرده است، هنگام ذکر این دو واژه به مصداق غم و شادی و خاطره‏ای که از آن دو دارد، توجه پیدا می‏کند و در این صورت او شناخت روشنتری از غم و شادی خواهد داشت. همچنین کسی که حقیقت ترس را درک کرده و در جریان حادثه‏ای ترسیده باشد، نسبت به کسی که اصلا نترسیده درک روشن‏تری از مفهوم ترس دارد.
با توجه به آنچه که گفتیم باید بکوشیم ذهن ما از الفاظ و مفاهیم به سوی مصادیق سیر کند، امام راحل قدس سرّه کرارا در کتاب چهل حدیث و سایر نوشته‏ها و سخنان خود تذکر می‏داند که بکوشید معانی را وارد قلب خود کنید تا در آن جا محقق و ثابت شوند. توصیه ایشان این بود که به مفاهیم الفاظ اکتفا نشود و سعی کنیم به مصادیق آنها توجه یابیم. پس اگر می‏خواهیم تصور درستی از بزرگی خدا داشته باشیم، سعی کنیم ذکر الله‏اکبر را که مکرر در نماز و تسبیحات حضرت زهرا علیهاالسلام و دعاها و تظاهرات سیاسی بر زبان می‏آوریم، از صمیم دل درک نماییم.
برخی تسبیحات حضرت زهرا علیهاالسلام را خیلی سریع و حتی بدون توجه به لفظ آن می‏گویند؛ مسلما چنین ذکری را با ذکر الله اکبر که حقیقت آن در قلب درک شده است و ذاکر با توجه کامل آن را بر زبان جاری می‏سازد، خیلی فرق دارد؛ چنان که بین حقیقت و واقعیت گنج با لفظ و مفهوم آن، فرق بسیاری است!
البته صرف تلفظ این اذکار و اکتفا به ذکر لفظی، بهتر از خودداری از اصل ذکر است؛ چون وقتی انسان در نماز و پس از آن، زبانش به ذکر خدا گویاست، بالاخره در مقام پرستش خدا برآمده و امر خدا را امتثال می‏کند؛ اما نباید به ذکر لفظی اکتفا کرد و باید حقیقت ذکر را درک نمود.
به کسی که تنها ذکر الله اکبر را بر زبان می‏آورد، ثواب می‏دهند؛ چون امر خداوند را اطاعت کرده است؛ اما این ذکر از حد لفظ فراتر نرفته. از ما خواسته‏اند که به حقایق این معارف برسیم، نه این که به الفاظ و مفاهیم اکتفا کنیم.
از آنجا که برای توجه به بزرگی خداوند، اول باید به بزرگی مادی توجه یابیم تا تدریجا ذهن آماده درک مفاهیم معنوی - از جمله بزرگی خداوند - شود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و سایر بزرگان دین توصیه کرده‏اند که درباره عظمت این عالم بیندیشید.
خوشبختانه امروز با توجه به اکتشافات و دستاوردهای علمی بشر درباره وسعت این عالم، کشهکشان‏ها، فاصله چند میلیون سال نوری بین ستارگان و... می‏توانیم درک بهتری از عظمت عالم داشته باشیم. هنگامی که عظمت این عالم را با خودمان می‏سنجیم، پی می‏بریم که ما چقدر حقیر و ناتوانیم؛ سپس با توجه به این حقیقت که عالم ماده با این وسعت و عظمت با یک امر الهی خلق شده است، عجز خود را از درک عظمت و کبریایی الهی بهتر می‏فهمیم، و در آن صورت است که الله‏اکبر برای ما معنای روشنتری خواهد داشت و قلب ما برای آشنا شدن به حقیقت آن آماده‏تر می شود.