بحث درباره آیه ایاک نعبد و ایاک نستعین بود. گفته شد معنای ابتدایی جمله ایاک نعبد این است که در مقابل مشرکان که به چندین معبود اعتقاد دارند و بتها و خدایان را میپرستند، بنده موحد فقط خدا را میپرستد و به معبودی غیر از خدا اعتقاد ندارد؛ از این رو خطاب به خدا میگوید: خدایا، من تنها تو را میپرستم. اما - چنان که گفتیم - معانی و برداشتهای دقیقتر و لطیفتری نیز، از این عبارت استفاده میشود که برخی از آنها مبتنی است بر معناهای باطنی قرآن و از جمله سوره حمد که شناخت کامل آنها به معصومان علیهم السلام اختصاص دارد. این برداشتها، از وجود مراتب فراوان عبادت و بندگی حکایت میکند.
تاکنون ما سطح و دامنه این ادعا را که خدایا، من فقط تو را عبادت میکنم در مراتب متفاوت عبودیت خدا سنجیدیم. میتوان این ادعا را در مقیاس زمان نیز مورد سنجش قرار داد.
در توضیح این نکته میتوان چنین گفت:
کیس که خطاب به خداوند ایاک نعبد میگوید، گاهی ادعایش را به زمانی محدود میکند که مشغول عبادت است واژه منظورش این است که خدایا، من اکنون که در حال نماز هستم، تو را عبادت میکنم؛ اما گاهی ممکن است ممنظور او این باشد که خدایا، نه فقط اکنون، بلکه همیشه به عبادت تو میپردازم. بر این اساس جمله ایاک نعبد اطلاق زمانی دارد. مفاد آنچه قبلا درباره ایاک نعبد گفتیم این است که معبود ما فقط خداست و تنها او شایسته عبادت است؛ اما مفاد اطلاق زمانی این جمله آن است که عبادت منحصر به اعمال قربی چون نماز، روزه و حج نیست.
از قرآن و سنت بر میآید علاوه بر معنای خاصی که از عبادت استفاده میشود اعمال قربی عبادت معنای عامی نیز دارد که میتواند گستره رفتار اختیاری انسان را پوشش دهد. پس علاوه بر معنای خاصی که اغلب از عبادت به ذهن متبادر میشود، به جهت شمولی که در این واژه است، عبادت دارای معنای وسیعی است که اعمال قربی تنها بخشی از آن را تشکیل میدهند؛ از این روست که در برخی روایات؛ کسب، تجارت و ادای وظایف روزمره افراد نیز، در زمره عبادات قرار گرفتهاند.
در حدیث معراج خداوند به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید:
ان العبادة عشرة اجزاء تسعة منها طلب الحلال؛(125)
عبادت دارای ده بخش است که نه بخش آن کسب روزی حلال است.
بر اساس این تعریف هر کار شایستهای که به قصد اطاعت و برای جلب رضای خداوند انجام پذیرد عبادت است. اکنون باید دید کسی که قصدش از گفتن ایاک نعبد اطلاق زمانی این جمله است و ادعا میکند که در هر حالی خدا را عبادت میکند، در چه صورتی ادعایش درست و صادق است.
شکی نیست که خداوند به نیت انسان آگاهی دارد و نمیتوان به او دروغ گفت. انسان میتواند به بندگان خدا دروغ بگوید و آنان را فریب دهد؛ بدون این که آنان متوجه حقیقت شوند؛ اما نمیتواند خداوند را بفریبد و به زبان چیزی بگوید که در دل اعتقادی به آن ندارد. کسی میتواند ادعا کند که من همیشه خدا را عبادت میکنم، که همه رفتارهای اختیاری او مطابق با دستور خدا باشد و به انگیزه اطاعت و تقرب به خداوند آنها را انجام دهد. کسی که در همه رفتارش رضای الهی را در نظر ندارد و گاهی مرتکب گناه نیز میشود، نمیتواند عبادت خداوند در هر حال را ادعا کند، اگر او حداقل اعمال قربی، نظیر نماز و روزه را انجام بدهد و قصد قربت و سایر شرایط آن عبادت را رعایت کند، تنها در حال انجام آن اعمال خدا را میپرستد؛ اما از آن رو که انسان در انجام دادن رفتار اختیاری نمیتواند پرستشگر نباشد، کسی که پارهای از رفتار او برای رضای خدا نیست، در حقیقت پرستشگر عواملی است که او را به انجام آن رفتار وادار میکنند.
در هر کاری عامل یا عواملی اراده انسانی را بر میانگیزد و به نوعی انسان را به انجام دادن آن وادار میکند. در این صورت پیروی انسان از آن عامل، به نوعی پرستش آن به حساب میآید. این عامل میتواند رضای خدا باشد و انسان برای تقرب به خدا کاری را انجام دهد، و میتواند هوای نفس و یا خواست جامعه باشد. بر این اساس کسانی که برای خوشایند مردم و از دست ندادن موقعیت اجتماعی خویش کاری را انجام میدهند، در برابر خواست جامعه تسلیم می شوند - حتی اگر آن خواست نامشروع باشد - جامعه را معبود خویش ساختهاند؛ چنان که برخی بت را معبود خود قرار دادهاند و در برابر آن به سجده می افتند.
برخی از روشنفکران و جامعهشناسان مقام خدایی برای جامعه قائل هستند و اهتمام آنان به خواست جامعه، از حس پرستش جامعه در وجودشان سرچشمه میگیرد. از جمله امیل دورکیم(126) که یکی از بنیانگذاران و نظریهپردازان مهم جامعهشناسی است، خدا را انکار میکند و معتقد است حقیقت متعالی و اصیل حاکم بر انسان که