اگر ما معتقد شویم که باید با قرآن که کلام خداست، ارتباط داشته باشیم و به آن عمل کنیم و بدون ارتباط با قرآن، راه دیگری به سوی سعادت دنیا و آخرت نداریم، متوجه میشویم که لطف خداوند باعث گردیده تا خواندن بخشی از قرآن در نماز واجب شود. البته ارتباط افراد با قرآن، متفاوت است: برخی در نماز سوره حمد و سوره دیگری از قرآن را می خوانند؛ اما معنای آن را نمیفهمند و به خواندن لفظ قرآن اکتفا میکنند؛ اما برخی علاوه بر لفظ، معنای آیات را نیز می فهمند. برخی علاوه بر فهم آیات، به آنها نیز توجه دارند.
برخی علاوه بر فهم آیات و توجه به آنها بدانها عمل میکنند. بالاتر از آنچه گفتیم، برخی قلب و دلشان با قرآن هماهنگ است و نور قرآن دلشان را کاملا تسخیر میکند.
در حالات امام سجاد علیهالسلام آمده است که در هنگام خواندن سوره حمد آن قدر آیه مالک یوم الدین را تکرار میکردند که نزدیک بود جان دهند؛ همچنین در احوالات امام صادق علیهالسلام آمده است که آن حضرت در نماز مشغول خواندن قرآن بودند و ناگهان از هوش رفتند، وقتی به هوش آمدند، اطرافیان سوال کردند: چه چیز باعث گردید که حال شما دگرگون شود؟
حضرت فرمودند: من پیوسته آیات قرآن را تکرار میکردم تا این که حالتی به من دست داد که احساس کردم گویا آن آیات را از خود خداوند میشنوم.(76)
قرآن در قالب وحی، تنها بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد؛ اما ممکن است هنگام خواندن قرآن، به اولیای خدا - به خصوص اولیای معصوم او - حالتی از وجد، جذبه به حضرت حق، محو و فنای در معشوق دست دهد که احساس کنند مخاطب مستقیم قرآن هستند. مسلما این حالت با وحی متفاوت بوده و حاکی از درک حضوری و شهود معارف قرآنی است. کسی که چنین حالتی دارد، چنان لذتی از کلام خدا میبرد که از تکرار آیات قرآن خسته نمیشود و پی در پی جان خود را با زمزم کلام خدا سیراب میکند. در این حالت، چنان غرق در توجه به معبود میشود که از آنچه پیرامونش میگذرد غافل میماند و حتی خود را نیز فراموش میکند.
نباید تصور کنیم که قرآن را صرفا بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امام معصوم علیهم السلام که در عصمت با رسول خدا شرکت دارد، چنین تاثیر عمیقی میگذارد و ممکن نیست قرآن بر دیگران نیز چنین تاثیری داشته باشد؛ چنین تصوری ما را از درک حقایق و معارف قرآنی و لذت بردن از آنها محروم میکند، بلکه هر کس به استعداد خودتواند از قرآن بهره ببرد؛ چون درک و فهم معارف قرآن دارای مراتب است. به عنوان مثال اگر کسی نمیتواند به مرتبه هزارم این کمال برسد؛ اما میتواند به مرتبه صدم آن دست یابد؛ از این رو نباید با این توجیه که نیل به مرتبه هزارم برای او میسور نیست، برای رسیدن به مرتبهای که از او ساخته است نیز تلاش نکند.
از طرف دیگر، کلام خدا وقتی روی کاغذی نوشته میشود، آن نوشته از حرمت و ارزشی برخوردار میگردد که دیگر نمیتوان دست بیوضو بدان زد و آن را سوزاند، و هر نوع بیاحترامی به آن حرام است. با این که کاغذ و مرکبی که از آن استفاده شده با سایر کاغذها و مرکبها تفاوتی ندارد؛ اما به دلیل نسبتی که با کلام خدا پیدا کرده از چنین حرمت، قداست و عظمتی برخوردار شده است.
حال، وقتی کاغذ و مرکبی که فهم و درک ندارد به دلیل انتساب به کلام خدا از چنین ارزش والایی برخوردار شده، آیا ارزش زبان انسان با درک و شعوری که از روی آگاهی، فهم و توجه کلام خدا را قرائت میکند، کمتر از ارزش آن کاغذ و مرکب است؟ مسلما ارزش کاغذی که قرآن بر آن نوشته شده، با ارزش زبان مسلمانی که کلام خدا بر آن جاری گشته قابل مقایسه نیست.
اکنون بنگرید که خداوند چه سعادت و افتخاری نصیب ما کرده که اجازه داده کلامش که جلوه علم و نور اوست بر زبان آلوده ما جاری گردد و زبانمان بدان نورانی شود. روا بود که خداوند به کسیکه زبانش به دروغ، غیبت و آزار مؤمن آلوده و متعفن شده، اجازه نمیداد که قرآن بخواند؛ اما او از فضل و کرم خود، این اجازه را به انسان گنهکار نیز داد که کلام خدا را بر زبان خویش جاری کند. باید خداوند را به پاس این نعمت بزرگ شکر گزاریم و نیک بنگریم که خداوند به پاس این توفیق عالی و بزرگ که نصیب ما ساخت و اجازه داد نام و کلامش را بر زبان جاری سازیم، منت بزرگی بر ما دارد.
مگر انسان آلوده به انجام دادن هر کار نیکی موفق میگردد؟ قدری درنگ کنیم و بنگریم که ما دوست میداریم کارهای خوبی را انجام دهیم؛ اما توفیق انجام دادن آنها از ما سلب شده است، با این وصف خداوند این توفیق را داده که کلامش را بر زبان خود جاری کنیم. باید قدر این فرصت و موقعیت را بشناسیم و در صدد بهرهبرداری از آن برآییم و از این گذر تا آنجا که میتوانیم تکامل بیابیم تا علاوه بر بخشودگی گناهانمان، حجابهای تیرگی از دلمان برداشته شود و به حریم عالم نور خدا داخل شویم و در نهایت، توفیق نیل به قرب الهی را به دست بیاوریم.
قرآن کریم نقشی اساسی در تکامل نورانیت ما دارد؛ اما کسانی میکوشند از راههای گوناگون مردم را از قرآن جدا کنند و با نقدپذیر معرفی کردن و قداستزدایی از قرآن، آن را بیاعتبار و آمیخته با اشتباه و خطا نشان دهند.
اینان چه خیانت و جنایت بزرگی در حق قرآن و بشر مرتکب میشوند! این دسته، گاهی میگویند که فهم قرآن برای ما میسر نیست؛ گاهی میگویند همه آموزههای قرآن صحیح نیست و قرآن نقدپذیر است؛ و گاهی میگویند قرآن برای دوران خاصی نازل شده و تاریخ مصرف آن به سر آمده است و دیگر اعتبار ندارد.
جالب این است که این دسته با چنین سخنان کفرآمیز و حقیقتسوز، خود را طلبکار اسلام میدانند و ادعا میکنند با تفسیری که آنان از اسلام و قرآن ارائه میدهند، مردم جذب اسلام میشوند و کافر نمیگردند!