انگیزه دوم برای عبادت، برآورده شدن نیازها از سوی خداست. وقتی بنده سر تا پا نقص و نیاز به این باور رسید که تمام امور را خداوند تدبیر میکند و اوست که همه نیازها و خواستهها را مرتفع میسازد، تنها دست نیاز به سوی آننیاز مطلق دراز میکند و با عبادت و توسل به درگاه وی، هم تأمین خواستهها و نیازهایش را میطلبد و هم به این باور عینیت میبخشد که همه امور به خداوند ختم میشود و تنها اوست که به تدبیر عالم هستی میپردازد:
و لله غیب السموات و الارض و الیه یرجع الامر کله فاعبده و توکل علیه و ما ربک بغافل عما تعملون؛(123)
و نهان آسمانها و زمین از آن خداست، و تمام کارها به او بازگردانده میشود؛ پس او را پرستش کن و بر او توکل داشته باش و پروردگار تو از آنچه انجام میدهید غافل نیست.
پس کسی که اعتقاد دارد همه کارها در اختیار معبود حقیقی است و خداوند است که همه نیازها و خواستهها را برطرف میکند، اگر گرسنه است، از خداوند غذا میطلبد و اگر به خانه نیاز داشته باشدب از خدا میخواهد که نیازش را بر آورد. اگر خواهان عزت، احترام و قدرت است، از خداوند آنها را طلب میکند و برای تأمین هر خواستهای، تنها در خانه خدا میرود و فقط او را قادر بر تأمین آنها میداند؛ از این رو با همه وجود به عبادت او میپردازد.
باید توجه داشت که انگیزه درخواست رفع نیاز از درگاه خداوند، مراتب دارد؛ چون گاهی کسی که خود را محتاج خداوند مییابد و از او درخواست یاری دارد، برای خود نیز استقلال قائل است و معتقد است که با تکیه بر قدرت خویش میتواند بخشی از کارها را انجام دهد و تنها در آن بخش از خواستههایی که خود را ناتوان از انجام آنها مییابد، از خداوند میخواهد که به او یاری رساند و آن خواستهها را تأمین کند. در واقع او برای این که نیازهایش تأمین شوند، می خواهد قدرت خدا را با قدرت خویش ضمیمه کند تا در سایه آن دو به خواستهاش دست یابد؛ نظیر کسی که توان خویش را برای انجام دادن کاری کافی نمیداند و از دیگران میخواهد که در انجام دادن آن کار مثل بلند کردن باری او را یاری کنند، تا با ضمیمه شدن قدرت آنان با توان خود آن کار به ثمر برسد؛ اما کسانی که به مراتب عالی معرفت الهی دست یافتهاند بتوانایی را مختص خداوند میدانند و برای خود استقلالی قائل نیستند و این حقیقت را باور دارند که خداوند همه امور و کارها را به انجام میرساند و او همه کاره است و از غیر او کاری بر نمیآید.
ای کاش با توفیق الهی فرصت یم یافتیم درباره آنچه انجام می دهیم و آنچه پیرامون ما رخ میدهد بیندیشیم؛ آنگاه به تجربه در مییافتیم که کارهای روزمره ما با تدبیر دیگری انجام میپذریرد. ما خیال میکنیم که برخی از کارها اتفاقی انجام میشود؛ مثلا میگوییم اتفاقا فلانی را دیدم یا به طور اتفاقی حرفی زدم و یا به صورت اتفاقی فلانی به من پیشنهادی داد؛ اما اگر معرفت ما بیشتر شود، در مییابیم که هیچ یک از آن کارها به صورت اتفاقی انجام نپذیرفته، بلکه هر یک از آنها با حساب و کتاب دقیق و تدبیر خاص خداوند انجام گرفته است. بر این اساس، منطقی نیست که معتقد باشیم کاری از ما ساخته است و با این پندار از خدا بخواهیم که در انجام دادن آنچه از ما ساخته نیست، ما را یاری دهد، بلکه باید با این اعتقاد که همه امور به دست خداست، در همه کارها و امور از او یاری بخواهیم و بر وی توکل کنیم؛ چه این که استعانت مفهومی عام و مراتبی گوناگون دارد و عالیترین مرتبه آن، همان توکل بر خداوند است.
توکل از ماده وکل و هم خانواده وکیل و وکالت است و معنی وکیل در آن اشراب شده. وقتی انسان برای خویش وکیلی میگزیند، انجام دادن کارها را به او واگذار میکند تا وکیل از جانب او کارها را انجام دهد. کسی هم که به خداوند توکل میکند و در همه امور از او استعانت میجوید، خدا را در انجام دادن همه امور و کارها وکیل خویش میداند و خود را هیچ کاره میشناسد و به این باور است که کارها با تدبیر حکیمانه خداوند انجام میپذیرند و آنچه به صلاح و مصلحخت اوست واقع میشود؛ از این روی خداوند متعال در ضمن دستورات خویش به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید:
و اذکر اسم ربک و تبتل الیه تبتیلا رب المشرق و المغرب لا اله الا هو فاتخذه وکیلا؛(124)
و نام پرورگارت را یاد کن و از همه بریده شو و یکسره روی دل بدو آر. خداوند خاور و باختر، هیچ خدایی جز او نیست، پس او را وکیل و کارساز خویش گیر.