گفتیم که همه موجودات - اعم از جماد، گیاه و حیوان - در گستره طبیعت از نوعی هدایت تکوینی و طبیعی بهرهمندند. همچنین حیوانات از هدایتهای غریزی که توام با نوعی درک و شعور است برخوردار میباشند. انسان از هر دو نوع این هدایت برخوردار است؛ اما به دلیل جایگاه ویژهای که در عرصه خلقت دارد و به جهت شرافت ذاتی و رتبه وجودیاش، خداوند برای او هدایت ویژهای در نظر گرفته است.
به تعبیر دیگر، انسان در مرحله تکوین؛ از قوا، استعدادها و ظرفیتهای بیشتری برخوردار است و غایت او متعالیتر از مقصد سایر موجودات است و رسالت و ماموریت او عظیمتر میباشد؛ از این رو نیازمند هدایتی پیچیدهتر و متناسب با ظرفیتهای وجودیاش میباشد.
در مسیر هدایت خاصه، خداوند انسان را از فطرت برخوردار ساخت تا در پرتو ان به سوی حق و پیروی از ان دعوت شود و نیاز خود و سایر موجودات را به موجودی که از هر نقصی مبراست و سلسله موجودات به او معرفت نتهیشود، درک کند. لازمه این حس و درک درونی، پرستش و خضوع و احساس وابستگی و نیاز به مبدا هستی و پیروی از حق مطلق است.
از سوی دیگر، خدای متعال انسان را با نیروی عقل مجهر فرموده تا به وسیله مفاهیم ذهین از حقایق نظری و عملی آگاه شود و هم بتواند حقایق هستی مخصوصا چیزهایی که از دسترس حس خارج است به کمک عقل بشناسد و هم بتواند خوبیها و بدیها و باید و نبایدهای مربوط به رفتارهای اختیاری را تشخیص دهد.
همچنین خداوند به وسیله وحی نیز انسانها را هدایت میکند. زیرا عقل انسان ناقص و از ارائه همه برنامهها و قواعد زندگی فردی و اجتماعی ناتوان است و نمیتوان همه راههای منتهی به سعادت را به انسان بنمایاند؛ به همین دلیل سنت قطعی الهی بر این جاری شده که کاستی عقل در هدایت بشر را به وسیله وحی جبران کند؛ از این رو خداوند مستقیما وحی را در اختیار پیامبران میگذارد تا آنان آیات الهی را به بندگان خدا تعلیم دهند و ایشان را به سوی خداوند هدایت کنند. البته ممکن است پیام دعوت انبیا به شماری از انسانها نرسد و آنان از هدایت به وسیله وحی محروم بمانند یا اما این استثنا خللی در قاعده کلی وارد نمیسازد؛ همان طور که سنت الهی در آفرینش انسان، برخوردار ساختن او از چشم و گوش است و عواملی باعث میشود که عدهای از این دو نعمت الهی محروم بمانند؛ برخی نیز از عقل محروم میگردند و تکلیفی متوجه آنان نمیشود.
بنابراین، انسان در اصل برخورداری از نیروهای ادراکی و عقل اختیاری ندارد، همچنین در ارسال اصل وحی نقش و اختیاری ندارد و او چه بخواهد و چه نخواهد، وحی در اختیارش نهاده شده است. چنان که پیامبران نیز اختیاری در پیامبر شدن و مخاطب وحی قرار گرفتن نداشتند و خداوند آنان را لایق پیامبری دانست و به آنها وحی کرد:
الله اعلم حیث یجعل رسالته؛(144)
خدا بهتر میداند رسالتش را کجا قرار دهد.
البته به جز معنای اصطلاحی وحی که همان وحی ارسالی است، میتوان معنای وحی را توسعه داد تا تحدیثو الهام را نیز شامل شود؛ چنان که در قرآن در مفهوم وحی توسعه داده شده و در برخی ایات بر الهام اطلاق گردیده است؛ نظیر آیه: و اذ اوحیت الی الحواریین ان آمنوا بیو برسولی قالوا آمنّا و اشهد بأنّنا مسلمون؛(145)
و [یاد کن] هنگامی را که به حواریون وحی کردم که به من و فرستادهام ایمان آورید. گفتند: ایمان آوردیم، و گواه باش که ما مسلمانیم.
در آیه دیگر خداوند میفرماید:
و اوحینا الی ام موسی ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فی الیم و لا تخافی و لا تحزنی انا رادوه الیک و جاعلوه من المرسلین؛(146)
و به مادر موسی وحی کردیم که: او را شیر ده و چون بر او بیمناک شدن او را در نیل بینداز و مترس و اندوه مدار که ما او را به تو باز میگردانیم و از [زمره] پیبمرانش قرار میدهیم.