تربیت
Tarbiat.Org

به سوی تو (منک و بک و لک و الیک)
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

ب) هدایت خاصه تکوینی‏

گفتیم که همه موجودات - اعم از جماد، گیاه و حیوان - در گستره طبیعت از نوعی هدایت تکوینی و طبیعی بهره‏مندند. همچنین حیوانات از هدایت‏های غریزی که توام با نوعی درک و شعور است برخوردار می‏باشند. انسان از هر دو نوع این هدایت برخوردار است؛ اما به دلیل جایگاه ویژه‏ای که در عرصه خلقت دارد و به جهت شرافت ذاتی و رتبه وجودی‏اش، خداوند برای او هدایت ویژه‏ای در نظر گرفته است.
به تعبیر دیگر، انسان در مرحله تکوین؛ از قوا، استعدادها و ظرفیت‏های بیشتری برخوردار است و غایت او متعالی‏تر از مقصد سایر موجودات است و رسالت و ماموریت او عظیم‏تر می‏باشد؛ از این رو نیازمند هدایتی پیچیده‏تر و متناسب با ظرفیت‏های وجودی‏اش می‏باشد.
در مسیر هدایت خاصه، خداوند انسان را از فطرت برخوردار ساخت تا در پرتو ان به سوی حق و پیروی از ان دعوت شود و نیاز خود و سایر موجودات را به موجودی که از هر نقصی مبراست و سلسله موجودات به او معرفت نتهی‏شود، درک کند. لازمه این حس و درک درونی، پرستش و خضوع و احساس وابستگی و نیاز به مبدا هستی و پیروی از حق مطلق است.
از سوی دیگر، خدای متعال انسان را با نیروی عقل مجهر فرموده تا به وسیله مفاهیم ذهین از حقایق نظری و عملی آگاه شود و هم بتواند حقایق هستی مخصوصا چیزهایی که از دسترس حس خارج است به کمک عقل بشناسد و هم بتواند خوبی‏ها و بدی‏ها و باید و نبایدهای مربوط به رفتارهای اختیاری را تشخیص دهد.
همچنین خداوند به وسیله وحی نیز انسان‏ها را هدایت می‏کند. زیرا عقل انسان ناقص و از ارائه همه برنامه‏ها و قواعد زندگی فردی و اجتماعی ناتوان است و نمی‏توان همه راه‏های منتهی به سعادت را به انسان بنمایاند؛ به همین دلیل سنت قطعی الهی بر این جاری شده که کاستی عقل در هدایت بشر را به وسیله وحی جبران کند؛ از این رو خداوند مستقیما وحی را در اختیار پیامبران می‏گذارد تا آنان آیات الهی را به بندگان خدا تعلیم دهند و ایشان را به سوی خداوند هدایت کنند. البته ممکن است پیام دعوت انبیا به شماری از انسان‏ها نرسد و آنان از هدایت به وسیله وحی محروم بمانند یا اما این استثنا خللی در قاعده کلی وارد نمی‏سازد؛ همان طور که سنت الهی در آفرینش انسان، برخوردار ساختن او از چشم و گوش است و عواملی باعث می‏شود که عده‏ای از این دو نعمت الهی محروم بمانند؛ برخی نیز از عقل محروم می‏گردند و تکلیفی متوجه آنان نمی‏شود.
بنابراین، انسان در اصل برخورداری از نیروهای ادراکی و عقل اختیاری ندارد، همچنین در ارسال اصل وحی نقش و اختیاری ندارد و او چه بخواهد و چه نخواهد، وحی در اختیارش نهاده شده است. چنان که پیامبران نیز اختیاری در پیامبر شدن و مخاطب وحی قرار گرفتن نداشتند و خداوند آنان را لایق پیامبری دانست و به آنها وحی کرد:
الله اعلم حیث یجعل رسالته؛(144)
خدا بهتر می‏داند رسالتش را کجا قرار دهد.
البته به جز معنای اصطلاحی وحی که همان وحی ارسالی است، می‏توان معنای وحی را توسعه داد تا تحدیثو الهام را نیز شامل شود؛ چنان که در قرآن در مفهوم وحی توسعه داده شده و در برخی ایات بر الهام اطلاق گردیده است؛ نظیر آیه: و اذ اوحیت الی الحواریین ان آمنوا بی‏و برسولی قالوا آمنّا و اشهد بأنّنا مسلمون؛(145)
و [یاد کن‏] هنگامی را که به حواریون وحی کردم که به من و فرستاده‏ام ایمان آورید. گفتند: ایمان آوردیم، و گواه باش که ما مسلمانیم.
در آیه دیگر خداوند می‏فرماید:
و اوحینا الی ام موسی ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فی الیم و لا تخافی و لا تحزنی انا رادوه الیک و جاعلوه من المرسلین؛(146)
و به مادر موسی وحی کردیم که: او را شیر ده و چون بر او بیمناک شدن او را در نیل بینداز و مترس و اندوه مدار که ما او را به تو باز می‏گردانیم و از [زمره‏] پیبمرانش قرار می‏دهیم.