تاکنون درباره شناخت ذهنی و عقلی صفات خداوند سخن گفتیم. چنین شناختی که از طریق علوم عقلی حاصلشود، محدود به ذهن است، و بیتردید دریافت قلبی فراتر از آن است. درک عقلی و ذهنی عظمت خداوند مطلوب است؛ اما درک قلبی و وارد شدن آن معرفت به فضای دل، بر رفتار انسان تاثیر شگرفی میگذارد و تا هنگامی که درک و دریافت قلبی ضمیمه شناخت عقلی نشود، آثار آن بر روی رفتار ظاهر نمیگردد: وقتی ما ادعا میکنیم که خداوند متعال زیبا و جمال مطلق است، این درک در ذهن حاصل شده و هنوز به قلب راه نیافته است؛ زیرا اگر ما اعتقاد واقعی و قلبی به جمال خدا میداشتمی و جمال او را بینهایت میدانستیم، او را بیش از دیگران دوست میداشتیم.
ما به قدرت بینهایت خداوند آگاهی داریم؛ اما این شناخت به دل ما راه نیافته است؛ چون با تجربه برای ما ثابت شده که وقتی با شخص بزرگی روبه رو میشویم، در برابر او احساس ضعف و کوچکی میکنیم، تا آنجا که سخن گفتن را از یاد میبریم؛ اما وقتی برای انجام دادن عبادت و نماز در برابر خداوند میایستیم، احساس خضوع، کوچکی و خشوع نمیکنیم و بیاعتنا به عظمت و قدرت خداوند نماز میخوانیم. این حالت نشانگر آن است که به عظمت و بزرگی خداوند شناخت ذهنی و عقلی داریم؛ اما هنوز دل ما عظمت پروردگار را باور نکرده است.
سخن در این است که پس از شناخت صفات بینهایت خداوند، چه کنیم که دل، عظمت و صفات بینهایت خداوند را باور کند تا اثر این باور در رفتار و حالات ما نیز ظاهر شود؟
اتفاقا فلسفه تشریع عبادتها - به خصوص نماز - این است که دل به تدریج و با تمرین و تلاش، از مادیات فراتر رود و با ماورای مادیات آشنا شود و به مقام انس با خداوند راه یابد. در این صورت، انسان از عبادت لذت میبرد و احساس میکند که به خداوند نزدیک شده است.
بر این اساس، خداوند متعال به ما دستور داده تا نماز خویش را با اللهاکبر شروع کنیم و به این وسیله به ما روش درک و دریافت قلبی بزرگی و عظمت خداوند را میآموزد و به ما اعلان میدارد که اگر میخواهید بزرگی خداوند را درک کنید، باید در دل خود بین خداوند و سایر مخلوقات مقایسه کنید. البته به دلیل ویژگیهای خاص روانی انسان، چنین مقایسهای به یک باره انجام نمیپذیرد، بلکه در طی چندین مقایسه و مرحله ممکن میشود و انسان به تدریج قدرت درک مفاهیم فراتر از حس را پیدا میکند.
توضیح این که ما معتقدیم در بین اولیای خدا، کسانی چون حضرت سلمان و ابوذر مقامات بسیار والایی داشتهاند. البته معصومان علیهم السلام و وجود مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فراتر از آنها بودهاند؛ اما فاصله بین مراتب علم آنها فوق درک ما است. ارتقای سطح شناخت ما تدریجا حاصل میشود. در این جهت، علم خود را با علم استادمان مقایسه میکنیم و پی میبریم که دانش ما در برابر دانش او اندک است؛ انگاه علم استادمان را با کسی مقایسه می کنیم که از او فراتر است؛ مثلا او را با ابن سینا مقایسه میکنیم؛ نابغهای که پس از پنجاه سال تعلیم و تعلم، اعتراف کرد که چیزی نمی داند؛ سپس ابن سینا را با کسی میسنجیم که فرمود:
ایها الناس سلونی قبل ان تفقدونی فلأنا بطرق السماء اعلم منّی بطرق الارض؛(20)
ای مردم، پیش از آنکه مرا از دست دهد از دانش من پرسش کنید، که من راههای آسمان را بهتر از راههای زمین میشناسم.
ما تا هنگامی که به ماهیت علم به آسمانها، علم به آنچه بوده و علم به آنچه تا قیامت به وجود میآید آگاهی نداشته باشیم، نمیتوانیم فاصله بین علم امیرالمؤمنین علیهالسلام با دیگران را درک کنیم. از این گذشته علم آن حضرت در برابر علم خداوند ناچیز است.
اینجاست که ما به عظمت نامحدود خداوند پی میبریم و این معرفت، طی مراحل تدریجی و در حد ظرفیت ذهن و عقل ما حاصل شده و در انتها، دل ما عظمت نامحدود خداوند را باور میکند؛ باوری که تحصیل آن به صورت دفعی ممکن نیست.
مثالی دیگر برای درک عظمت خداوند:
اگر از ما بپرسند که حاضر هستید ده سال پیادهروی کنید تا به جایی برسید که خیمه و بارگاه مقدس حضرت ولی عصر - عجل الله تعالی فرجه الشریف - در آنجا برپاست، مسلما به جهت معرفتی که ما به آن حضرت داریم، جوابمان مثبت خواهد بود. حال اگر به ما بگویند که اگر ده سال راه بپیمایید، موفق میشوید سایه آن حضرت و یا یک لحظه جمال ایشان را مشاهده کنید، مسلما تحمل رنج سفر برای ما هموار و آسان است؛ چه رسد به این که پس از سالها تلاش و کوشش موفق شویم ساعتی در خدمت ایشان باشیم.
و اگر به ما بگویند در ایام حج امسال حضرت در مکه حضور مییابند و اگر شما روانه مکه شوید، توفیق پیدا میکنید که پشت سر آن حضرت نماز بخوانید، بیتردید ما درنگ نمیکنیم و با هر زحمتی خود را به مکه میرسانیم که از فیض درک نماز ایشان محروم نمانیم.
آنچه گفتیم حاکی از آن است که وجود مقدس آن بزرگوار از چنان شکوه و عظمتی برخوردار است که ما حاضریم عمری را صرف کنیم تا یک لحظه چشممان به جمال نورانیاش منور شود. آن شکوه و عظمت ناشی از آن است که آن حضرت نزد خداوند عزیز است. حال خداوند کیست که بنده عزیز و مقربش آن قدر شرافت و عظمت دارد که میارزد جان میلیونها نفر فدای خاک پای او گردد؟
بنابراین هر قدر انسان در بزرگی مخلوقات بیندیشد، ذهنش آماده میشود تا عظمت خالق را درک کند و او ناچار است که برای درک عظمت خداوند، این راه را طی کند؛ مگر آن که بر اثر عبادت مخلصانه خداوند و توفیقی که در پرتو عمل به دستورات اهل بیت علیهم السلام به ما عنایت میشود، خداوند نور معرفت خویش را در دل ما بتاباند و جلوهای از جمال خویش را به ما نشان دهد و ما را محو خویش سازد.
جای تأمل است که وقتی موجود بیمقداری چون انسان - موجودی که از آب گندیدهای به وجود آمده و درون او آکنده از پلشتیها و پلیدیهاست - در مقابل خداوند بینهایت عظیم و بینهایت قادر میایستد و اللهاکبر میگوید و او را میخواند، خداوند به او لبیک میگوید و او را مورد عنایت و توجه خود قرار میدهد. توجه و سخن گفتن او با بنده ضعیف و حقیر خویش، از رأفت و رحمت بینهایت او سرچشمه میگیرد.
بیتردید اگر ما این معنا را درک کنیم و حقارت خوی شرا با عظمت خداوند مقایسه کنیم، هنگام عبادت و قرار گرفتن در برابر خداوند، چنان لذتی از عبادت و نماز میبریم که حاضر نمیشویم آن را رها کنیم، و فزونی یافتن لذت عبادت موجب تقرب بیشتر ما به خداوند میشود.