تربیت
Tarbiat.Org

به سوی تو (منک و بک و لک و الیک)
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

فهم نارسا و محدود ما از صفات و مقام احدیث خداوند

پس از استعمال کلمه احد که در فارسی به یکتا ترجمه می‏شود - البته کلمه یکتا نمی‏توانتد جامع معنای احد باشد و به درستی آن را ترجمه کند - نمی‏توان عدد دیگری بدان افزود. این نکته حاکی از آن است که موصوف احد در ذهن، خارج و حتی در وهم قابلیت تعدد، تجزیه و ترکیب را ندارد.
وقتی می‏گوییم یک انسان، او یکی است؛ اما از اعضا و میلیاردها سلول ترکی یافته و قابل تجزیه است.با توجه به کثرتی که در ساختار وجودی انسان است، حقیقتا او متکثر می‏باشد و وحدت ندارد. از این رو به صفت احد متصف نمی‏شود؛ ولی خداوند محض وحدت است و هیچ گونه کثرتی برای او متصور نیست؛ به همین دلیل به احد متصف می‏گردد.
کاربرد این ویژگی برای خداوند در سوره توحید، برای توجه دادن انسان به این حقیقت است که خداوند قابل مقایسه با هیچ موجود دیگری نیست و هیچ گونه ترکیب و کثرتی در ذات او وجود ندارد. درک این ویژگی و فهم بساطت و وحدت محض خداوند برای اذهان عادی بشر بسیار دشوار است. انبیا کوشیدند که بشر، خداوند را با این وحدت و بساطت بشناسند؛ اما اغلب انسان‏ها به چنین شناختی دست نیافتند. برای آنان تنها هضم این نکته آسان بود که بدانند مخلوق‏اند و انسان و جهان پیرامونش آفریننده‏ای دارد؛ اما نتوانستند مقام احدیت الهی را بشناسند و در فعالیت ذهنی خود هرگونه تعدد و تکثری را از خداوند سلب کنند.
اگر نیک بنگریم، متوجه می‏شویم که در شناخت ما از خدا، به گونه‏ای تعدد و تکثر راه می‏یابد؛ زیرا ما خداوند را از طریق مجموعه‏ای از مفاهیم ذهنی می‏شناسیم که از صفات افعالی خدا به دست امده‏اند؛ مثلا پس از توجه به خلق و آفرینش هستی که فعل الهی است، به یکی از صفات افعالی خدا که خالقیت است رهنمون می‏شویم. یا وقتی دریابیم که عالم را خداوند اداره و تدبیر می‏کند، به صفت ربوبیت خدا پی می‏بریم.
همچنین از این طریق صفت رازقیت خداوند را می‏شناسیم. پس در درجه اول از طریقی ارتباطی که خداوند با عالم و از جمله انسان دارد و نقشی که افعال الهی در خلق و سایر شئون عالم دارند، ما صفات افعالی خدا را می‏شناسیم؛ آنگاه به وسیله این صفات، به صفات ذات خدا؛ نظیر علم، قدرت و حیات خداوند پی می‏بریم.
شایان ذکر است که شناخت ما از صفات خدا، بسیار نارساست و ما از زاویه نظایر آن صفات که در خودمان وجود دارد، به چنین شناخت محدودی از صفات خدا پی می‏بریم؛ مثلا از طریق حیات انسان و بخشی از موجودات دیگر و فعالیت‏های آنها که از آثار فعل الهی است، به مفهوم حیات در خداوند پی می‏بریم.
همچنین با تدعای معانی و مقایسه‏های دیگر؛ به علم، قدرت و سایر صفات ذات خداوند رهنمون می‏شویم، هر چند که با همه ژرف‏نگری‏هایی که در شناخت صفات ذات خدا به خرج می‏دهیم، صفات خدا را مستقل از خداوند تصور می کنیم و علم، قدرت، حیات و غنای الهی را در برابر خداوند و مستقل از او می‏شناسیم و نمی‏توانیم خداوند را موجود بسیطی که هیچ‏گونه کثرتی در ذات او وجود ندارد.
درست به همین سبب در مکتب کلامی اشاعره که اکثریت اهل سنت بدان گرایش دارند، صفات ثبوتی خداوند را مستقل از یکدیگر و مستقل از خداوند می‏دانند و به قدیمان هشتگانه معتقدند؛ یعنی آنان بر این باورند که علم، قدرت، حیات، سمع، بصر، اراده، کلام و ذات الهی، هر یک قدیم و مستقل از یکدیگرند؛ اما در پرتو تعالیم اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام یکی از مسائل اساسی در کلام شیعی، اعتقاد به عینیت ذات و صفات الهی است؛ یعنی صفات ثبوتی خدا که ما در مقام تصور آنها را جدای از هم تصور می‏کنیم، در واقع عین هم و عین ذات خداوند هستند.
فیلسوفان و متکلمان شیعی با برهان‏های عقلی عینیت ذات و صفات و بساطت ذات الهی را ثابت کرده‏اند؛ اما ما به مدد دلیل‏های عقلی، فقط به عینیت ذات و صفات الهی معتقد می‏شویم و نمی‏توانیم ذات خداوند را بشناسیم؛ چون علمی که از طریق آنها حاصل می‏شود، حصولی است و چنین علمی به هیچ وجه نمی‏تواند حقیقت ذات خداوند را به ما بشناساند. ما در پرتو علم حصولی تنها شناخت مبهم و ناقصی از خداوند پیدا می‏کنیم.