پس از استعمال کلمه احد که در فارسی به یکتا ترجمه میشود - البته کلمه یکتا نمیتوانتد جامع معنای احد باشد و به درستی آن را ترجمه کند - نمیتوان عدد دیگری بدان افزود. این نکته حاکی از آن است که موصوف احد در ذهن، خارج و حتی در وهم قابلیت تعدد، تجزیه و ترکیب را ندارد.
وقتی میگوییم یک انسان، او یکی است؛ اما از اعضا و میلیاردها سلول ترکی یافته و قابل تجزیه است.با توجه به کثرتی که در ساختار وجودی انسان است، حقیقتا او متکثر میباشد و وحدت ندارد. از این رو به صفت احد متصف نمیشود؛ ولی خداوند محض وحدت است و هیچ گونه کثرتی برای او متصور نیست؛ به همین دلیل به احد متصف میگردد.
کاربرد این ویژگی برای خداوند در سوره توحید، برای توجه دادن انسان به این حقیقت است که خداوند قابل مقایسه با هیچ موجود دیگری نیست و هیچ گونه ترکیب و کثرتی در ذات او وجود ندارد. درک این ویژگی و فهم بساطت و وحدت محض خداوند برای اذهان عادی بشر بسیار دشوار است. انبیا کوشیدند که بشر، خداوند را با این وحدت و بساطت بشناسند؛ اما اغلب انسانها به چنین شناختی دست نیافتند. برای آنان تنها هضم این نکته آسان بود که بدانند مخلوقاند و انسان و جهان پیرامونش آفرینندهای دارد؛ اما نتوانستند مقام احدیت الهی را بشناسند و در فعالیت ذهنی خود هرگونه تعدد و تکثری را از خداوند سلب کنند.
اگر نیک بنگریم، متوجه میشویم که در شناخت ما از خدا، به گونهای تعدد و تکثر راه مییابد؛ زیرا ما خداوند را از طریق مجموعهای از مفاهیم ذهنی میشناسیم که از صفات افعالی خدا به دست امدهاند؛ مثلا پس از توجه به خلق و آفرینش هستی که فعل الهی است، به یکی از صفات افعالی خدا که خالقیت است رهنمون میشویم. یا وقتی دریابیم که عالم را خداوند اداره و تدبیر میکند، به صفت ربوبیت خدا پی میبریم.
همچنین از این طریق صفت رازقیت خداوند را میشناسیم. پس در درجه اول از طریقی ارتباطی که خداوند با عالم و از جمله انسان دارد و نقشی که افعال الهی در خلق و سایر شئون عالم دارند، ما صفات افعالی خدا را میشناسیم؛ آنگاه به وسیله این صفات، به صفات ذات خدا؛ نظیر علم، قدرت و حیات خداوند پی میبریم.
شایان ذکر است که شناخت ما از صفات خدا، بسیار نارساست و ما از زاویه نظایر آن صفات که در خودمان وجود دارد، به چنین شناخت محدودی از صفات خدا پی میبریم؛ مثلا از طریق حیات انسان و بخشی از موجودات دیگر و فعالیتهای آنها که از آثار فعل الهی است، به مفهوم حیات در خداوند پی میبریم.
همچنین با تدعای معانی و مقایسههای دیگر؛ به علم، قدرت و سایر صفات ذات خداوند رهنمون میشویم، هر چند که با همه ژرفنگریهایی که در شناخت صفات ذات خدا به خرج میدهیم، صفات خدا را مستقل از خداوند تصور می کنیم و علم، قدرت، حیات و غنای الهی را در برابر خداوند و مستقل از او میشناسیم و نمیتوانیم خداوند را موجود بسیطی که هیچگونه کثرتی در ذات او وجود ندارد.
درست به همین سبب در مکتب کلامی اشاعره که اکثریت اهل سنت بدان گرایش دارند، صفات ثبوتی خداوند را مستقل از یکدیگر و مستقل از خداوند میدانند و به قدیمان هشتگانه معتقدند؛ یعنی آنان بر این باورند که علم، قدرت، حیات، سمع، بصر، اراده، کلام و ذات الهی، هر یک قدیم و مستقل از یکدیگرند؛ اما در پرتو تعالیم اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام یکی از مسائل اساسی در کلام شیعی، اعتقاد به عینیت ذات و صفات الهی است؛ یعنی صفات ثبوتی خدا که ما در مقام تصور آنها را جدای از هم تصور میکنیم، در واقع عین هم و عین ذات خداوند هستند.
فیلسوفان و متکلمان شیعی با برهانهای عقلی عینیت ذات و صفات و بساطت ذات الهی را ثابت کردهاند؛ اما ما به مدد دلیلهای عقلی، فقط به عینیت ذات و صفات الهی معتقد میشویم و نمیتوانیم ذات خداوند را بشناسیم؛ چون علمی که از طریق آنها حاصل میشود، حصولی است و چنین علمی به هیچ وجه نمیتواند حقیقت ذات خداوند را به ما بشناساند. ما در پرتو علم حصولی تنها شناخت مبهم و ناقصی از خداوند پیدا میکنیم.