تربیت
Tarbiat.Org

به سوی تو (منک و بک و لک و الیک)
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

افزایش کیفی و کمی هدایت‏

باید توجه داشت که به موازات مراتب ایمان، هدایت به صراط مستقیم نیز مراتبی دارد. می‏توان ادعا کرد که مراتب ایمان میل به بی‏نهایت دارد! اما در برخی روایات ده مرتبه برای آن شماره شده(176) که مراتب برجسته و شاخص ایمان هستند. در برابر درجه اول ایمان، درجه اول هدایت قرار دارد و با نیل به درجه دوم ایمان، انسان از درجه دوم هدایت برخوردار می‏شود و با رشد در سایر درجات ایمان، انسان حایز درجات بالاتر هدایت می‏گردد.
همچنین کسی که خواهان هدایت الهی است، باید به خداوند اعتصام داشته و در هر حالی به یاد خدا باشد و خود را به او بسپارد؛ نه این که وقتی از راه‏های دیگر به نتیجه نرسید و کاملا از دیگران ناامید شد سراغ خدا برود.
البته لطف خداوند بی‏کران است و اگر کسی همه درها را زد و به نتیجه نرسید و سراغ هر که رفت مایوس برگشت و در آخر کار سراغ خداوند رفت، باز هم خداوند او را ناامید نمی‏کند و به او نمی‏گوید تا کنون کجا بودی و چرا پیش از این سراغ ما نیامدی؟ نمی‏گوید چرا ارتباط تو در طول پنجاه سال عمر کاملا با ما گسسته بود و به دیگران امید داشتی و اکنون در خانه ما آمده‏ای؟ بلکه با همه کوتاهی‏ها و بی‏مهری‏های بندگان، خداوند آنان را می‏پذیرد و چتر رحمت خویش را بر سرشان می‏گستراند و هیچ گاه کسی را از خویش ناامید نمی‏کند.
باری، به هر اندازه انسان به خداوند نزدیک شود و به او ایمان آورد، هدایت نصیبش می‏گردد و از لحاظ کمی و کیفی هدایت او افزایش و گسترش پیدا می‏کند. مثال افزایش کمی هدایت از این قرار است که اگر کسی معارف، علوم قرآنی و اخبار و احادیث معصومان علیهم السلام را که فراگرفته به کار بندد، زمینه استفاده بیشتر از آیات الهی و سایر معارف اله بیت علیهم السلام برایش فراهم می‏گردد و به موازات گسترش کمی معارف، بر هدایت او نیز افزوده می‏شود؛ اما گاهی شخص به شناختی هدایت می‏شود که قبلا به کلی از آن بی‏بهره بوده و به یک باره معرفتی بر دل او القا شده است. به تعبیر دیگر، آنچه را که می‏دانسته و به آن هدایت شده بود دارای عمق، مراتب و بطونی است و چه بسا بطون و لایه‏های آن حدی نداشته باشد و خداوند با عنایت و لطف خود او را به آن بطون و مراتب هدایت می‏کند. این نوعی افزایش هدایت است که بر اساس آن خداوند عمق و کیفیت آنچه را انسان می‏دانسته افزایش می‏دهد.
مرحوم آیت الله اراکی قدس سره که قبل از انقلاب در مسجد امام حسن عسکری علیه‏السلام نماز جمعه اقامه‏کردند، در یکی از خطبه‏های نماز جمعه داستان جالبی از مرحوم ملا فتحعلی سلطان آبادی(177) نقل کردند.
ایشان فرمودند: مرحوم ملافتحعلی در اواخر عمر خویش که گویا بینایی چشمانش را از دست داده بود روزی درباره آیه‏ای از قرآن فکر می‏کرد که ناگهان فریاد کشید و گفت: یک آیه و شش هزار معنا!
آیات قرآن و آموزه‏های دینی در باطن خود معانی دقیقتر و لطیف‏تری دارند که با آنچه از ظاهر آنها استفاده می‏شود مخالف نیست، بلکه آن معانی هم‏سو با ظواهر آیات و آموزه‏های دینی است. البته هر کسی نمی‏تواند به آنها دسترسی پیدا کند و هر قدر روح انسان لطیف‏تر و نورانی‏تر شود، لایه‏های آن بطون و معانی برای او آشکارتر می‏گردند.
حاصل سخن آنکه: هدایت معنوی علاوه بر افزایش کمی، افزایش کیفی نیز دارد، و آثار افزایش کیفی در حالات و رفتار انسان به خوبی نمایان می‏شود.
از نمونه‏های بارز گسترش کیفی هدایت معنوی، حالاتی است که هنگام عبادت از اولیای الهی سر می‏زده؛ چنان که درباره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نقل شده که به هنگام عبادت بندبند وجودش به لرزه می‏افتاد.(178) یا درباره امیرالمؤمنین و امام مجتبی علیهما السلام نقل شده که به هنگام وضو رنگ رخسارشان دگرگون می‏شد.(179)
البته معصوم علیه‏السلام که در طول عمرش نه فقط مرتکب گناه نشده، بلکه مکروه و حتی ترک اولی از او سر نزده؛ گریه او از خوف عذاب الهی که استحقاق آن را داشته باشد نیست، بلکه وی از خوف حرمان لقای محبوب هم می‏گرید. آنان به عالی‏ترین درجات یقین و معرفت به حق نایل شده بودن و درک حالت خوف، خشیت و حتی شوق ایشان برای ما که بهره اندکی نیز از یقین انان نبرده‏ایم میسر نیست. می‏توان گفت گریه آنان و دگرگونی حالشان به هنگام عبادت، از انس با محبوب و جلوه‏ها و آثار عشق به خدا سرچشمه می‏گیرد؛ چرا که اولیا و عاشقان خدا چنانند که وقتی اسم خدا را می‏شنوند - به مانند عاشقی که بعد از سال‏ها هجران و دوری به معشوق خود می‏رسد - قرار از کف می‏دهد وتابانه دل و خاطر خود را به توجه به خدا می‏سپرد.
درباره حضرت ابراهیم علیه‏السلام نقل شده که آن حضرت نیمه‏های شب گله پرشمار خود را از بیابانی عبور می‏داد؛ ناگهان شنید که جبرئیل بین زمین و آسمان فریاد زد: سبوح قدوس. حضرت ابراهیم علیه‏السلام بی‏هوش شد و پس از به هوش آمدن گفت: اگر یک بار دیگر نام محبوبم را ببری، نیمی از گوسفندانم را به تو می‏بخشم. پس از آنه مجددا نام محبوب خود را شنید، گفت: اگر دیگر بار تکرار کنی، همه گوسفندانم را به تو می‏بخشم. و بدین ترتیب، همه دارایی خود را در برابر شنیدن نام محبوبش تقدیم کرد!