ادعای لاپلاس كه میگفت همهی حوادث آینده را میتوان با شناخت وضع كنونی، پیشبینی كرد، در نظریهی كوانتوم مردود شناخته شده است، چرا كه ما نه میتوانیم وضع دقیق را و نه سرعت دقیق را پیش بینی كنیم. بلكه میتوانیم برای آینده فقط احتمالات را محاسبه نماییم و علت آن را باید به «عدم قطعیت» و به عدم تعیُّن در خودِ طبیعت، برگرداند، یعنی در جهان اتمی بالقوگیهایی هست كه انسانِ محقق نمیتواند به یقین بگوید، چگونه مسیرِ بالفعلشدن را طی میكند.
یك وقت نمیتوانیم موضوعی را پیشبینی كنیم چون اطلاعات و معرفت ما ناقص است، یعنی جهل فعلی ما موجب نداشتن نظریهی قطعی در مورد مسئلهای شده است، ولی یك وقت عدم قطعیت در پیشبینیها به علت محدودیت بنیادین معرفت بشری است، که سیر خاصی را نمیتوان در عالم به دست آورد. نفسِ كار تجربی با محدودیت همراه است، چنانكه در حوزهی معین و محدودی میتوان تجربه نمود كه آن حوزهی محدود عین حوزهی اصلی نخواهد بود، مثل خارجكردن یك سلول زنده از بافت زنده و مطالعهی آن سلول در خارج از بافت و یا در زیر میكروسكوپ، در حالیكه در این حالت این سلول آن سلول زندهی در دورن بافت نیست، و مسلّم نمیتواند همان نقشی را به ما نشان دهد كه آن سلول در بافت زنده بازی میكند.
آنچه علاوه بر مطالب فوق بیشتر باید مورد تأكید قرار گیرد این است كه «عدم تعیّن» یك خصیصهی عینی از طبیعت است، و نه ناشی از محدودیت دانش بشری، بلكه مثلاً الكترون را باید اینطور در نظر بگیریم كه نمیتوان وضع ثابتی برای او در نظر گرفت، و این نه به جهت نقص اندازهگیری باشد، بلكه منشأ آن در خود طبیعت است، و نقش محقق به تحقّق واداشتن یكی از بالقوگیهای متعددِ این موجود است و این یعنی «عدم تعیُّن» یك واقعیت وجودی است، و نشان میدهد آینده نه اینکه صرفاً «نامعلوم» نیست، بلكه «نامعیّن» هم هست. خلاصه اینكه عالم طبیعت یك جنبه ندارد كه ما در هر آزمایش و تجربهای با همان جنبهاش روبهرو شویم و بتوانیم ادعا كنیم همهی آن را شناختهایم و میتوانیم پیشبینی كنیم. بلكه عالم طبیعت جنبههای متفاوت و غیرمتعیّن دارد. این است معنی «عدم تعیّن» كه فیزیك جدید متوجه آن است».(198) (پایان سخنان ایان باربور)
چنانچه ملاحظه میفرمایید؛ در فیزیك كوانتوم شما طبیعت را به نحو دیگر میبینید، مثل یك موجود زنده كه در مكانها و زمانهای مختلف احوالات مختلفی از خود نشان میدهد. این نكته خبر از آن میدهد كه به نحو مبنایی باید در نگاه خود به طبیعت و بالتّبع به قوانینی كه با آن نگاه به دست آوردهایم، تجدید نظر كنیم.
ممكن است سؤال شود در نگاه الهی به عالم، قانون جاذبه چگونه خواهد بود، در حالیكه این سؤال از همان منظری است كه زمین را طوری میبیند كه در آن منظر جاذبه معنی میدهد و باید طبق فرمول نیوتن نسبتِ بین كرات را محاسبه كرد، ولی اگر روشن شود این نگاه یك نگاه حسّی به عالم است، در این نگاه انسان صورت توجه حضرت ربالعالمین به مخلوقات را در حدّ جاذبه میبیند. قرآن میفرماید: «اللّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا»؛(199) خداوند كسی است كه آسمانها را از طریق ستونهای غیرقابل رؤیت بالا قرار داد. وقتی قانون جاذبه بر ذهن ما حاكم باشد، آیه را بر اساس همان ذهنیت خود معنا میكنیم و میگوییم ستونهای غیرقابل رؤیت همان جاذبهی بین کرات است. در حالیكه شما میدانید با ارادهی متمركز میتوان چیزی را در هر جا که خواستیم نگه داریم، همان كاری كه مرتاضها با تمرکز روح، قطار را از دور نگه میدارند بدون آنکه مانعی مادی بهکار ببرند. حال با توجه به اینکه خداوند عین تمركز و توجه است و هیچ فعلی از افعال او، او را از فعل دیگر بازنمیدارد، تمام عالم را از جمله کرات را در كنترل ارادهی خود دارد و توجه کافی است که کرات در مدار خود قرار داشته باشند. اگر این قاعده درست كشف شود و جوانب آن بررسی گردد، قوانین خاص خود را به دنبال خواهد داشت و جاذبه معنی دیگری پیدا خواهد کرد و دیگر نمیتوان گفت فیزیك اسلامی و غیر اسلامی نداریم. در نگاه دینی، عالم طور دیگری است و چهرههای دیگری از آن نمایان خواهد شد و بالتّبع تعامل دیگری برای زندگی با عالم پیش خواهد آمد. عنایت داشته باشید در نگاه دینی جاذبهی بین کرات منقطع از ارادهی ممتد الهی نیست بلکه صورت ارادهی خداوند است که در موطن عالم ماده به این صورت ظهور میکند.
با اینكه بشر در تفسیر جهان از منظر مدرنیته همواره با تناقضهایی روبهرو میشود، ولی هنوز عزم جدّی جهت تغییر نگاه خود به عالم و آدم در او پدید نیامده است. اخیراً یك جوان آفریقایی كشف كرده بود اگر در زمستان بر روی شیشهی ماشینی كه یخ زده، آب گرم بریزیم، سرعت یخزدن آب چند برابر میشود، این نشان میدهد موضوعی جدای از آنچه ما در رابطه با یخزدن اشیاء میشناسیم در صحنه است، ولی متأسفانه یا به سادگی از كنار آن میگذریم و یا سعی میكنیم با توجیهات عجیب و غریب، موضوع را در سطحِ منظر علم غربی قرار دهیم.
طب سنّتی و طب سوزنی خبر از آن میدهد كه تنها منظر نگاه به انسان، نگاهی نیست كه فیزیولوژی دارد، ولی سعی میكنیم آنچنان سر و دست طب سنّتی و طب سوزنی را بزنیم كه در طب جدید جای گیرد. فكر میكنیم علت رفع بیماری در انجام حجامت آن خونی است كه از ماهیچهها و یا رگها خارج میشود و از نقش نفس در این عمل غافل میمانیم و در تفسیر طب سوزنی غافلتر، و این است که هزاران غفلت روبهروی ما است، زیرا نقش جنبهی معنوی و مجردات را در همه چیز حذف كردهایم. گویا باید بدون رعایت جایگاه روح در زندگی، شهرها و خانهها ساخته شوند و به راحتی تصمیم میگیریم در آپارتمانها زندگی کنیم و بدن خود را در آن جاها جای دهیم. غافل از اینكه ما روحی داریم که بنا است با این بدن و در این دنیا زندگی كند و باید بدن را و خانه و شهر را برای زندگی روح خود تنظیم و مدیریت كنیم كه در بحث «سکنای گمشده»(200) اشارهای به این موضوع شد.
ما باید از یک طرف متوجه ضعفهای نگاه مدرنیته به عالم و آدم بشویم و از طرف دیگر باید آمادگی لازم را جهت انكشاف نگاه دیگر به عالم و آدم در خود زنده نماییم تا خداوند سنتهای جاری در عالم را بر ما بنمایاند. در روایت داریم كه روزها در زمان ظهور حضرت مهدی(عج) طولانی میشود به طوری كه هر سال برابر ده سال میگردد،(201) همچنانكه داریم زمین زیر پای اصحاب حضرت مهدی(عج) به سرعت میپیچد،(202) اینگونه روایات نشان میدهد كه میتوان شرایطی را فراهم کرد که عالم به شکلی دیگر استعدادهای خود را در اختیار بشر قرار دهد تا بتوان به راحتی در طبیعت الهی به اهداف خود دست یافت، چون هر اندازه به ماده نزدیكتر باشیم، «زمان» و «مكان» بیشتر بر ما حكومت میكنند و اگر به عالم مجردات نزدیكتر شویم، بُعد و زمان ضعیف میگردند و حكومت ما بر زمین و زمان بیشتر میگردد، همین طور كه هماكنون قلبِ یك عارف وارد «وَقت» میشود و گذران زمان برای او محو میگردد و به جای توقف در عالم زمان و فنا، به عالم بقاء نزدیك میگردد، به همین جهت در آن عالَم افسردگی و حوصلهسررفتن معنی ندارد.(203)
درست است كه تا عالَم چهرهی دیگری از خود بر ما ننماید، ما تصوری از زندگی و علم و وسایل مخصوص به آن شرایط را نداریم ولی به علتهایی كه عرض شد امیدوار ظهور عالمی هستیم کاملاً متفاوت با آنچه امروز در دنیا جاری است. باید منتظر عالمی بود كه در آن عالم انسانها در تمام مناسبات خود در ساحت قرب اسماء الهی بهسر برند.