سؤال: شما در جلسات قبل فرمودید:«علمی كه بریده از عالم بالا، پدیدهها را تحلیل كند، واقعیات عالم را نمیبیند.» اولاً: این موضوع را كمی بیشتر شرح دهید. ثانیاً: آیا آن علوم به خودی خود نظر به واقعیات ندارند و یا برای آنهایی كه نگاهشان، نگاه به عالم بالا است، این علوم یک نحوه نظر به واقعیات به حساب میآید و جلوهای از قواعد و سُنَن عالم غیب است؟
جواب: عنایت داشته باشید كه بحث بر سر «علم به واقعیات» است؛ یعنی تفسیر و تحلیلی از نوع و چگونگی واقعیات خارجی. نگاه كردن به درخت و آن را سبز دیدن، علم نیست، این حسكردن رنگ سبز درخت است، تحلیلِ رابطهی اجزاء درخت با خود و سایر پدیدههای عالم و چگونگی و چرایی فعالیت آنها را علم میگویند، در رابطه با چنین نگاهی است كه اگر جایگاه حضور حضرت حق را در تمام جوانب آن پدیدهها نبینیم، در واقع با وَهمیات خود با چگونگی و چرایی این درخت روبهرو شدهایم و نه با آنچه واقعاً هست، چون جنبهی وصل به عالم غیبِ پدیدهها را نمیبینیم، در نتیجه حكم آنچه مییابیم آن نیست كه در خارج واقعاً هست، مثل تحلیل چگونگی و چرایی حركات انگشتان دست شما بدون توجه به شخص شما و ارادهها و حیاتی كه در این حركات جاری است، حالا در نظر بگیرید بنده بخواهم از نظام پنج انگشت شما و حركاتِ گاه و بیگاه آنها یك تئوری و نظریه بدهم و چگونگی و چرایی نظم پنج انگشت شما و حركات آن را در یک دیدگاه تجربی تبیین كنم، آن هم بدون آن كه نظر به شخص شما داشته باشم و متوجه حیات و اراده و اهداف شما در حركات این انگشتان باشم. ملاحظه كنید؛ این تئوری چه چیزی از آب در میآید! مسلّم تمام آنچه در بررسی حرکات انگشت شما برای خود ساختهام وَهم و خیال است، هرچند با صرف صدها ساعت كار آن تئوری را به دست آورده باشم، و برای حركات هر انگشت جدولهای زیادی تهیه كرده و برای آن حركات نظمی بهدست آورده باشم و منحنیهای آن را تنظیم کنم، تمام آنها «عقدهی سخت است بر كیسهی تهی» گرهی محكمی است بر كیسهی خالی! چون بریده از شخص شما و اهداف و ارادهی شما چنین تئوری را تهیه كردهام. بحث بر سر این نیست كه حركات دست و انگشتان شما را درست ثبت نكردهام، بحث بر سر آن است كه تفسیر و تحلیلی را كه میدهم غلط و وَهمی است، انكشاف واقعیت نیست، عین این موضوع در مورد علمِ بریده از عالم بالا مطرح است كه «عقدهی سخت است بر كیسهی تهی» اصلاً علم به واقعیت نیست و در آن انكشاف واقعیات انجام نگرفته است.
نگاه نیوتن به جاذبهی زمین در اینكه حسّ كرد سیبی بر زمین سقوط كرد، دروغ نیست و اینكه متوجه شد رابطهای بین جرم كرهی زمین با جاذبهی آن هست، حرف غلطی نیست، آنچه در این نگاه گم میشود، حضور حضرت حق است در تمام مناسبات عالم در ظهورات مختلف. مثل این است كه یك وقت شما علت حركات انگشتان را به ماهیچههایی نسبت میدهید كه توسط نورونها و رشتههای عصبی تحریك شده است و آن را به مغز منتهی میكنید، ولی یك وقت حیات را در صحنه میبینید و متوجه نیستید حیات شما منجر به حركات انگشتان شما است، منتها این حیات با ظهور انقباض ماهیچه و تحریك سلسله اعصاب کار خود را انجام میدهد و لذا متوجه میشوید همین كه اراده میكنید انگشتان شما حركت میكند. عالَم را آیت الهی دیدن غیر از آن نگاهی است كه گالیله پیشنهاد میكند و نیوتن در منظر خود دارد.
عنایت داشته باشید که در نظام عالَم متوجه وجود ناظمِ عالمشدن، غیر از آن است كه عالم را ظهور حضرت اَحد ببینیم. مشكلی كه غرب به گفتهی شهید مطهری«رحمةاللهعلیه» پیدا كرد به آن جهت بود كه كلیسا به غیر از برهان نظم، نگاه دیگری به خدا نداشت و لذا آن خداشناسی به وجود آمد كه خداوند آن بالاها مثل یك ساعتساز عالَم را كوك میكند تا از حركت باز نایستد! و در همین رابطه عدهای از دانشمندان غربی کار را به آنجا کشاندند که خداوند یك ساعتساز ناشی است!! این نوع نگاه به عالَم، یك نگاه غربی است و متأسفانه بعضی از ما هم برای خداشناسی همان راه را رفتیم. نگاه قرآن این است كه: «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ»؛(189) به زودی به آنها آیات خود را در آفاق و در جان خودشان مینمایانیم، تا آنجایی که متوجه شوند او یعنی خداوند، حق است، آیا پروردگار تو كافی نیست كه بر هر چیزی مشهود است؟ و هر چیزی را خواستی ببینی قبل از آن چیز او را میبینی؟ همان سخنی كه حضرت علی(ع) فرمود كه: «مَا رَأَیْتُ شَیْئاً اِلّا وَ رَأَیْتُ الله قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَهُ»؛(190) ندیدم چیزی را مگر آنكه خدا را قبل از آن چیز و با آن چیز و بعد از آن چیز دیدم. این نگاه، نگاهی است كه عالم را سراسر جلوهی حق میبیند. عنایت بفرمایید میفرماید:«مَعَه» یعنی با آن چیز خدا را دیدم، به این معنی كه آن چیز مجلای ظهور اسماء الهی است و آیتی از آیات خداوند است كه اسمای حسنای او را نشان میدهد، با این نگاه عالم را دیدن و پدیدهها و حادثهها را تحلیلكردن موجب نمیشود كه با چنین دنیایی كه امروز با آن روبهروییم، روبهرو شویم.
در مدرسه تلاش كردند نگاهی كه غرب نسبت به عالم داشت بر ذهن ما تحمیل كنند و به همین جهت در حال حاضر ما با نگاه غرب با عالم روبهروییم، دیگر برای ما بحث حضور سنن الهی و اسماء حق مطرح نیست.
با توضیحات فوق دیگر نمیتوان گفت آنهایی كه نگاهشان، نگاه به عالم بالا است، و عالم را مظهر اسماء الهی میبینند، نگاه علوم غربی به عالم را درست میدانند، زیرا منظر آنها نسبت به عالم، منظر دیگری است، در آن منظر در هر واقعیتی حق است که با اسم و صفتی خاص در صحنه است. مثل اینكه شما هر كلمهای از الفاظ مرا در رابطه با من و مقصد درونی من ملاحظه كنید، و نه الفاظی بدون معنی كه فقط پردهی گوش شما را مرتعش میكند، اتفاقاً به تنها وجهی از الفاظ كه كار ندارید همین وجه ارتعاش هوا و ارتعاش پردهی گوش است، بلكه از اول به معنی آن الفاظ و حضور مقصد من نسبت به اظهار آن الفاظ نظر دارید.
خدایی كه فرهنگ غرب نشان میدهد، خدای حاضر در همهی صحنههای عالم كه دین متذكر آن است، نیست. خدا در فرهنگ غرب به آن معنی که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند که با هر چیزی هست،(191) نیست، آن خدا با هر چیز دیده نمیشود و لذا انسان در آن فرهنگ هیچ چیز را متصل به عالم بالا نمیبیند و بین خدا و عالم یك نحوه دوگانگی قائل است و به همین جهت اجازهی هر تصرفی در عالم را به خود میدهد.
وقتی شما به نحو طبیعی به الفاظ بنده گوش میدهید، در هر لفظی معنای مخصوص به خودش را مییابید و در واقع الفاظ آینهی نمایش معانی هستند، در حالیكه در یک نگاه حسّی آن معانی در درون الفاظ نیست، و در آن نگاه الفاظ صرفاً ارتعاشات هوا است، ولی در نگاه طبیعی که با همهی واقعیت روبهرو میشوید، همینكه الفاظ را می شنوید، معانی را درمییابید و آن الفاظ جلوهی آن معانیاند و شما هم آنها را متصل به آن معانی مییابید، ولی اگر با دید علوم تجربی با الفاظ برخورد كنید و آنها را ارتعاشات هوا بیابید، میگردید تا در جای دیگر معنای آن را پیدا كنید، كاری كه نگاه غربی به طبیعت دارد و نهایتاً به برهان نظم متوسل میگردد، در حالیكه امام خمینی«رحمةاللهعلیه» حتی رابطهی علیت و معلولیت برای خداوند و مخلوقات را نگاه ناقصی میدانند و میگویند: «انبیاء و اولیاء قدمشان برهانی نبوده، آنها برهان را میدانستند اما قضیه، قضیهی اثبات واجب به برهان نبوده، حضرت سیدالشهداء(ع) به خداوند عرضه میدارند: «مَتَی غِبْتَ حَتّی تَحْتَاجَ اِلَی دَلِیلٍ یَدُلُّ عَلَیْكَ، وَ مَتَی بَعُدَتْ حَتَّی تَكُونَ الْآثَارَ هِیَ الَّتِی تُوصِلُ اِلَیْكَ، عَمِیَتْ عَیْنٌ لاتَرَاكَ عَلَیْهَا رَقِیباً»؛(192) چه موقع غایب بودهای كه نیاز به دلیل داشته باشی كه آن دلیل بر تو دلالت كند؟ و چه موقع دور بودهای تا آثار و نشانهها عامل اتصال به تو باشند، كور است آن چشمی كه تو را بر همهی آثار و نشانههای ظاهری نبیند.» حضرت امام خمینی«رحمةاللهعلیه» در ادامه میفرمایند: «در سببیّت و مُسببیّت یك تمایزی كه مقتضی ذات حق نیست، مطرح است... من در كتاب و سنّت یادم نیست كه علیت، سببیت به این معنا باشد، تعابیری مثل خلق، ظهور و تجلی مطرح است... «هُوَ مَعَكُم» آیا با تعبیر علیت و معلولیت جور درمیآید؟! یا مسئلهی ارتباط خدا با مخلوق بالاتر است، چون هیچ جا نیست كه از خدا خالی باشد.»(193)
این نكتهی اخیر را از آن جهت عرض كردم كه عنایت داشته باشید نگاه دینی با نگاه یونانی و اروپایی بسیار فاصله دارد، هرچند كه شما در علم كلام جهت مقابله با اشكالكننده از برهان و دستگاه علت و معلول استفاده میكنید، ولی حتی فیلسوفی مثل ملاصدرا«رحمةاللهعلیه» به جایی میرسد كه تشكیك در وجود را هم آخر و انتهای كار نمیداند و مخاطب خود را در نهایت به تشكیك در ظهور میرساند.(194)
وقتی نگاه ما به عالم، نگاهی شد که همهچیز را مرتبط با عالم غیب میدیدیم و از نگاهی که در کلاس علوم به ما تحمیل کردهاند آزاد شدیم دیگر منظر علوم تجربی نسبت به عالم برای ما پذیرفته نیست ولی باید بدانیم که تغییر این منظر احتیاج به یک کار اساسی دارد که باید در علوم انسانی ما بهوجود آید.(195)