تربیت
Tarbiat.Org

تمدن زایی شیعه
اصغر طاهرزاده

آخرین سخن و اولین قدم

سؤال: چنانچه ممکن است در آخر مقایسه‌ای بین فرهنگ مدرنیته و تمدن اسلامی بفرمائید به طوری که ما بتوانیم نسبت به هر دو تصور درستی داشته باشیم و افق حرکت به سوی تمدن اسلامی برایمان روشن گردد.
جواب: بحمدالله جلسات گذشته و کتب تدوین شده برای جواب‌گوئی به همین سؤال شکل گرفت، بنده نهایتاً می‌توانم به عنوان جمع‌بندی عرایضی را در چند نکته بیان کنم.
انسانِ به پایان رسیده
1- وقتی دیگر غایت علم نجات انسان‌ها نباشد بلکه تسلط بر جهان باشد، تمدن‌های امپریالیسمی ظاهر می‌شود و همین روحیه در سیاست و هنر و اقتصاد جلوه می‌کند و سیاست هم در این فضا برای سیطره بر روح و روان انسان‌ها تنظیم می‌شود تا از طریق جواب‌گوئی به هوس مردم بر آن‌ها سیطره یافته و مردم به هر جایی که سیاستمداران می‌خواهند بروند، دیگر بحث هدایت انسان‌ها در میان نیست بلکه حکومت هوس‌ها است و سیاستمداران آن هوس‌ها را به سود خویش تحریک نموده و بر مردم حکومت می‌کنند، برعکسِ تمدن اسلامی که آخرت و معنویت را غایت خود قرار می‌دهد و برای هوس‌های مردم رسمیتی قائل نیست مگر آن‌که جهت آن را به سوی اهداف قدسی سیر دهند و شاید بتوان تفاوت اساسی فرهنگ غرب و تمدن اسلامی را همین امر دانست.
در روح جاری در تمدن غربی که دکارت آن را شکل داد، انسانْ ماشین متحرکی است که می‌تواند به محاسبه در آید و محاسبه کند، بدون آن‌که در این ماشین نشانی از خدا باشد و در چنین نگاهی انسان حتماً گرفتار نیست‌انگاری خواهد شد، چون عملاً انسان به پایان رسیده است و ماشین جای انسان را گرفته و هرگونه تعلق قدسی از زندگی انسان رخت بر بسته و انسان خود را مستقل از دین احساس می‌کند و امروزه هزاران کارشناس و روزنامه‌نگار در سراسر جهان مشغول عملیات بیهوشی مردم‌اند تا به آنان بقبولانند در شرایط خوبی به سر می‌برند، در حالی‌که بشر در تمدن غربی به سرچشمه‌های هدایت و نجات پشت کرده و گرفتار بیهودگی شده است.
در موضوع «تمدن‌زایی شیعه» سخن از رجوع به تفکر معنوی است و نه بازگشت به گذشته‌ای که به پایان رسیده، ما معتقدیم در سیر تاریخی به سوی آینده، زمینه‌ی طرح تمدن شیعی بسیار فراهم است چرا که به قول هایدگر: «علم جدید تا آنجا پیش می‌رود که با «محاسبه‌پذیر» سر و کار پیدا می‌کند، امّا در مرحله‌ای از تاریخ با امری مواجه می‌شود که محاسبه پذیر نیست و این عصر انقلاب است که همه‌ی ادعاهای علمی فرو خواهد پاشید.» غرب با روش محاسبه‌پذیرِ خود نمی‌تواند به ساحت حقیقی انسان و امور اجتماعی، تقرّبی حاصل کند، در حالی‌که از منظر الهی، انسان امری محاسبه ناشدنی و غیر قابل تصرف تلقی می‌شود، چنانچه عالَم و اشیاءِ آن نیز غیر قابل تصرف‌اند، بلکه می‌توان با آن‌ها تعامل نمود و به عنوان آیات الهی آن‌ها را مظهر الطاف الهی دانست، در این حالت تمدنی به صحنه می‌آید که هیچ حادثه‌ای آن را از نظر به ساحت قدس محجوب نمی‌کند.