تربیت
Tarbiat.Org

تمدن زایی شیعه
اصغر طاهرزاده

ذات اجتماعی بشر و علت نیاز به تمدن

سؤال: ابتدا این سؤال پیش می‌آید که تمدن چیست و چرا بشر به آن نیاز دارد؟
جواب: ابتدا باید بدانیم علت نیاز بشر به تمدن در طبع خود بشر نهفته است، و چون بشر مدنیّ‌الطبع است، حتماً نیازمند حیات اجتماعی است و این حیات اجتماعی را تمدن یا Civilization می‌گویند.(3) در اثبات نیاز بشر به اجتماع و تمدن فیلسوفان شواهد و دلایل خوبی آورده‌اند؛ مثلاً «فارابی» می‌گوید: این‌که بشر قدرت گفتگوکردن دارد نشان ‌می‌دهد كه ما نیاز به ارتباط با غیر خود داریم، اصل این بحث هم از «ارسطو» ‌است. فارابی از این‌جا شروع ‌می‌كند بعد می‌گوید: این نیاز هم نیازی است كه خالق ما در ما گذاشته‌است؛ ما زبان را تفنّناً و به طور تفریحی برای خودمان اختراع ‌نكرده‌ایم، استعداد گفتگو و ایجاد صوت همراه معانی، ذاتیِ ما است. پس این قدرت گفتگو برای این است كه با دیگر افراد ارتباط داشته باشیم. بنابراین در ذات ما «ارتباط با غیر» سرشته شده ‌است. به همین جهت شما در نوع بشر كسی را ندیده‌اید كه بدون جمع با دیگران بخواهد زندگی‌كند.
علامه‌ی طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» مقدمات خوبی برای این بحث می‌آورند؛ ایشان می‌گویند:
«اوّلاً قبول‌دارید كه ما اگر از جمع انسان‌ها فاصله بگیریم، زمینه‌ی رشد بسیاری از استعدادهایمان را از دست ‌می‌دهیم و چون این استعدادها در ذات ما گذاشته شده است و لازم است كه شكوفا شود و چون این استعدادها از طریق اجتماع با انسان‌ها و تشكیل‌ مدینه شكوفا می‌شود، پس انسان‌ها در كنار هم و بر اساس نیازهای كثیرشان نسبت به همدیگر، لازم است یك مدینه‌یا شهری را تشكیل ‌بدهند.»
علامه‌ی طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» در رابطه با نیاز بشر به قانونی متعالی می‌فرمایند:
«با توجه به این‌كه حوائج بشر در اجتماع بهتر برآورده می‌شود و چون انسان كمال‌طلب است، پس به اجتماع روی می‌آورد، از طرفی در اجتماع به جهت غریزه‌ی سودجوییِ بشر و استخدام همنوعان، نزاع و تزاحمِ منافع پیش می‌آید - هركس می‌خواهد دیگری را به نفع خود به‌كار گیرد- بنابراین در اجتماع قوانینی جهت كنترل خودخواهی و سودجوییِ انسان‌ها نیاز است به طوری‌كه آن قوانین قدرت كنترل خودخواهی انسان را داشته باشد و جنبه‌های روحانی و تكاملی او را مدّنظر قرار دهد، و در این حال چنین اجتماعی با چنین خصوصیاتی تمدنی می‌سازد كه بشر به پوچی گرفتار نشود.»(4)
با نظر به این مقدّمه یك قدم جلوتر می‌رویم، می‌گوییم این كنار هم آمدن یا اجتماعی بود كه جزء طبیعت بشر است، باید خصوصیاتی داشته باشد كه بشر در این گردآمدن احساس به ثمر رسیدن بكند.
ارسطو می‌گوید:
«كسی كه فرد است، یا دَد(5) است یا خدا» می‌گوید: «خدا فرد است؛ و در كنار خود به كسی احتیاج ندارد، چون بی‌نیاز محض است.» حیوان درنده یا دَدْ هم نمی‌خواهد چیزی بسازد كه نیاز باشد موجود دیگری كنارش باشد. حالا از این دو كه خارج ‌بشویم، بشر است و نیازهایی كه لازمه‌ی زندگی او است و این نیازها با شهرنشینیِ بشر حاصل‌ می‌شود.(6)
تا حال به طور اختصار رسیدیم به این‌كه ریشه‌ی تمدن، در نیازهای طبیعی بشر است، ولی این نیازها اگر در آن تمدن به نحو منطقی جواب‌داده ‌نشود، آن تمدن می‌میرد، چون باید در آن اجتماع قوانین و روابطی بین بشر حاكم باشد كه در عین قدرتِ نفی استعمار و استثمار، جنبه‌های روحانی و تكاملی بشر را مدّنظر قرار داده باشد و در ضمن منافع همة انسان‌ها را نیز در نظر گرفته باشد.