سؤال: با توجه به مباحث گذشته مبنی بر این که هر ابزار و تکنیکی مبتنی بر نیازی ساخته میشود که آن نیاز را فرهنگ جامعه پدید میآورد، آیا میتوان مافوق فرهنگِ جوامع، از ابزارهای آن در فرهنگ و تمدن اسلامی استفاده کرد؟ با توجه به این که شما میگوئید: ابزارها در کنار خود، فرهنگ خاص خود را به همراه میآورند.
جواب: با اینکه این سؤال تا حدّی در مباحث گذشته مورد بررسی قرار گرفت باز لازم است با ظرافت بیشتری مورد توجه قرار گیرد. آری هر انسانی و هر فرهنگی بر اساس نیازهای خود ابزارهایی میسازد تا به اهداف مورد نظر خود برسد، حال یا آن ابزار در رابطه با نیاز شخصی است مثل نیاز به کفش و یا در رابطه با نیاز فرهنگی است مثل نیاز به مسجد در فرهنگ اسلامی و یا نیاز به تئاتر در فرهنگ غربی. در نیاز به کفش مشترکاتی بین همهی ملتها موجود است منتها میلها و فرهنگها میآیند و این نیازها را جهت میدهند، حال اگر فرهنگ غالب، فرهنگ هوس و فخر بود، صورت کفشها در راستای جوابگوی به فخر و هوس سوق پیدا میکند، ولی اگر فرهنگ غالب، فرهنگ یگانگی و تواضع بود، صورت کفشها عموماً یک شکل و ساده است. وقتی در راستای استفاده از ابزارِ سایر ملل در ساختن تمدن اسلامی متوجه این نکته باشیم، بین اصل نیاز به کفش و غلبهی فرهنگ فخر و استکباری که در آن مستتر است تفکیک میکنیم ولی در هر حال بینیاز از کفش نیستیم. اما در مورد نیازهایی که فرهنگها به وجود میآورند در حالیکه آن نیازها نیاز طبیعی افراد و جوامع نیست، نوع برخورد فرق میکند چون ممکن است آنچه نیاز آن فرهنگ است مطلقاً مورد نیاز ما نباشد، نمونهاش تئاتر است، چنانچه در فرهنگ غرب ملاحظه بفرمائید از یونان بگیر تا اروپای امروز، آن فرهنگ در راستای جامعهی خود و برای ارائهی اندیشه به افراد، نهادی به نام تئاتر دارد و لذا ارسطو هم وقتی میخواهد با مردم سخن بگوید در قالب دیالوگهایی سخن میگوید که در تئاتر باید اجرا شود، زیرا آن زبان و آن محتوی در قالب تئاتر قابل ارائه است و حتی انقلاب فرانسه توسط هنرمندان تئاتر شکل گرفت، ولی آن تئاتر در فرهنگ اسلامی یک غریبهای است که به واقع هیچ جایی ندارد و در مقابل انرژیهایی که صرف میکنند که آن را جا بیندازند، هیچ بازدهی نداشته و ندارد و تا جامعه ما سر تا پا غربی نشود نمیتوانید وجود تئاتر را در زندگی خود به عنوان یک نیاز بپذیرد.
در مورد گزینش ابزارها باید به این دو مثال توجه داشت که در مثال اول یعنی نیاز به کفش، این نیاز، نیازی نیست که فرهنگی خاص آن را به همراه آورده باشد و لذا میتوان مافوق فرهنگِ جوامع به آن نظر کرد و در حدّ احتیاج از آن استفاده نمود، ولی تأکید بنده در قسمت دوم است که عنایت داشته باشید نیازهایی که مربوط به فرهنگهای دیگر است برای ما یک نیاز کاذب است و به جای آنکه نقصی از ما را برطرف کند، باری بر دوش ما میشود، مثل یک میهمان ناخوانده است که مزاحم ما است نه کمک کار ما. این موضوع در معماری غربی و یا در طب غربی کاملاً محسوس است و لذا طبابت غربی نه تنها مشکلی از جامعهی ما حل نکرد، بلکه عامل به حاشیهرفتن نظام تغذیه و طبابت ما هم شد و امروزه ما را با بحران تغذیه و سلامتی روبهرو کرده است، همچنان که معماری غربی یک میهمان ناخوانده است که شاید در آن کشورها با آن فرهنگ و آن اقلیمِ آب و هوایی که آسمان سیصد روز از سال ابری است منطبق باشد.