سؤال: با اینکه قبلاً نکاتی فرمودید ولی باز این سؤال جای بحث دارد که اگر بپذیریم هر تكنولوژی بر اساس فرهنگ خاصی پیریزیشده و در هر جایی هم كه حضور یابد ناخودآگاه فرهنگ خاص خود را القاء میكند، پس باید اگر رابطهای با قومی و ملتی برقرار كردیم، از همهی جهات تحت تأثیر آن قوم قرار بگیریم، چرا استفادهی مسلمین از علم یونانیان، موجب نفوذ فرهنگ آنها در بین مسلمین نشد و یا چرا استفادهی اروپاییان از علوم و ابزار مسلمین، عاملی جهت متأثر شدن از فرهنگ مسلمین در آنها نگردید؟
جواب: چند نكته در این سؤال مطرح شده، اوّلاً؛ عنایت داشته باشید كه یك وقت ملتی با فرهنگی قوی، به فرهنگ و تكنولوژی قوم و ملتی دیگر نظر میاندازد، در این حالت میداند چه چیز را گزینش کند. همانطور كه قبلاً عرض شد، امثال فارابی و ابنسینا از همین نوع بودند كه زبان تفكر یونانی را گرفتند ولی حرفهای بلند اندیشهی اسلامی را به خوبی حفظ كردند، و این برعكس كار معتزله بود كه در بست خود را در اختیار تفكر یونانی قرار دادند. به عبارت دیگر ما در تعامل با سایر فرهنگها همچون شاگردی نبودیم كه در آموختهها متوقف شویم. اما در رابطه با اینکه میفرمایید اروپائیان در رابطه با اخذ علوم و ابزار از مسلمین تحت تأثیر فرهنگ آنها قرار نگرفتند، عنایت داشته باشید که بعد از رنسانس اروپاییان آمدند همهی فرهنگ قرون وسطی را نفی كردند - اعم از آثار اسلامی و آثار مسیحی- همه را کنار گذاشتند. با اینهمه نمیتوان گفت آثار فرهنگ اسلامی در آنجا نیست. ثالثاً؛ ما روی قسمت اول بحث تأكید داریم که مردم عادی اگر ابزاری را به كار گرفتند، فرهنگی كه این ابزار و تكنولوژی را ساخته نیز میپذیرند و باید پیرامون این موضوع مفصلاً بحث كرد، این نكته غیر از برخوردی است که عالمان ملتها در خصوص رابطهی علمی اقوام و ملل با همدیگر دارند.
در مورد اروپا در این چند قرن اخیر به جهت آنکه رابطهی ما با غرب از طریق عالمان صورت نگرفت بلکه رابطهها در سطح مردم عادی تنزل کرد و نتیجه این شد که نتوانستند بین تکنیک غربی و فرهنگ آن تفکیک کنند تا آنجا که بیشتر آن فرهنگی كه منجر به پدید آمدن آن ابزارها شد را پذیرفتیم، در حالی که تعامل غرب با جهان اسلام قبل از رنسانس تعامل افکار بود و عالمان آن خطّه از طریق ارتباط با اندیشههای عالمانی مثل ابن سینا و ابن هیثم خود را بازخوانی کردند، همان طور که تعامل ما با یونان، تعامل افکار بود، هر چند از جهاتی تحت تأثیر مسائل فرهنگی یكدیگر نیز قرارگرفتیم، ولی بالأخره در این تعامل «فکر» در میان بود. ولی رابطهی ما با غرب بدون هیچ تفكری، صرفاً رابطهی تكنولوژیکی بود که توسط روشنفکرانی انجام گرفت که هیچ بهرهای از فرهنگ اصیل اسلامی نداشتند این تعامل در بین عالمان صورت نگرفت كه بدانند چه چیز را میخواهند و چه چیز را نمیخواهند! در این حالت است که تكنولوژی با خودش فرهنگش را هم میآورد! در این رابطه بیشتر باید بحث كنیم که «تمام فکری که تکنولوژی را ساخته است همراه آن هست». و اگر بدون هدفی خاص با آن برخورد شود فرهنگِ همراه تکنیک، خود را بر روح و روان انسان تحمیل میکند، غفلت نکنیم که این فرهنگ برای اهداف خاصی این تکنولوژی را ساخته و برای برآورده شدن آن هدف آن را به كار گرفته است و در نتیجه جهت خاصی را دنبال میکند. آری؛ اگر ما با آگاهی از این مسئله با این ابزار برخورد کنیم، كمتر به مشكل میافتیم، ولی عموم مردم تحت حاكمیت هدف فرهنگیِ این تكنولوژی قرار میگیرند، البته در بحث راههای عبور از فرهنگ تكنولوژی غربی در كتاب «فرهنگ مدرنیته و توهّم» بحثهایی برای عبور از جنبههای فرهنگی تكنولوژی غربی شده است. عمده این است كه نسبت به استفاده از ابزارها حساس باشیم، انتقاد ما به بعضی از عزیزان همین است كه فکر میکنیم حساسیت لازم را در این امر ندارند. بحث بر سر این نیست که فعلاً از آنها استفاده کنیم یا نه؛ همهی ما میگوییم فعلاً باید از اینها استفاده کرد. تفاوت این جاست كه به گفتهی آقای «دكتر رضا داوری»، تكنولوژی موجودِ غرب، ابزارها و وسایل سادهای نیستند كه هر طور شما بخواهید در زندگی شما حاضر شوند.(108)