تربیت
Tarbiat.Org

تمدن زایی شیعه
اصغر طاهرزاده

تمدن اسلامی، ابزار مناسب خود را می‌نمایاند

آری؛ ما با همین ابزارهای گزینش‌شده از تمدن غرب، تمدن اسلامی را شروع می‌كنیم، چون تصورجدیدی از زندگی پیداکرده‌ایم ماوراء آنچه غرب به دنبال آن است. ما بعد از این‌که عالم دینی خود را حفظ‌کردیم كه همان عدم تمایل به زندگی غربی است، دائماً در راستای رسیدن به مطلوب خود فکرمی‌‌کنیم، یک‌مرتبه می‌بینیم إن‌شاءالله چیزهای جدیدی پیدا شد، با تصور جدیدی روبه‌رو شدیم که در آن تصور، فرهنگی که گم‌کرده‌ایم خود را آرام‌آرام می‌نمایاند و ما را دعوت به ساختن نوعی از زندگی مطابق عالم دینی می‌كند و شور نهفته در امت اسلام سر بر می‌آورد و سرعت می‌گیرد. آینده از آنِ بشری است كه یاد گرفته به كمك رهنمودهای انبیاء فكر كند، نهال هیچ نوع تفكری درباره‌ی آنچه در دوره‌ی ما وجود دارد نمی‌تواند سر از خاك برآورد و رشد كند مگر آن‌كه ریشه‌‌هایش از طریق همزبانی با انبیاء و با زبان و در خاك و گِل تفكر حضوری و وجودی آنان شكل بگیرد و آن وعده‌ی حتمی خدا برای ظهور حضرت بقیة‌الله (عج)است و هر فكری كه در راستای تحقق آن شرایط نباشد، فكر نیست.
سیصد سال پیش چه عاملی موجب شد كه یک‌مرتبه عده‌ای از ما به غرب تمایل پیدا کردیم؟ از یك طرف پادشاهان خودباخته و عموماً فاسقِ قاجار مثل لشکر فاتحِ بیگانه با ملت برخورد كردند، از طرف دیگر هم آن اسلامی كه ابعاد گوناگون فقهی و عرفانیِ عظیمی در خود داشت، در عقل و قلب مردم جا باز نکرد و مردم كوچه و بازار آن‌طور كه باید و شاید روح و نور اسلام را در قلب خود نیافتند تا آن نور را با ظلمات فرهنگ غربی مقایسه کنند، به عبارت دیگر آن بصیرتی را كه لازم داشتیم تا به‌كمك آن و با دل‌سپردن به آن، ضعف‌های زندگی غربی را بشناسیم، از دست داده بودیم، آن میلی که می‌توانستیم رشدش ‌بدهیم و بر اساس آن میل، تمدن اسلامیِ خود را در فرصت تاریخی پیش‌آمده، بسازیم، آن میل در ملت اسلام گم ‌شد. الآن نمی‌دانیم اگر آن میل را حفظ‌ کرده ‌بودیم و رشد می‌دادیم با چه نوع زندگی روبه‌رو بودیم، اما می‌دانیم این‌كه فعلاً در آن هستیم را نمی‌ساختیم. در حال حاضر تا وقتی كه دوباره آن میل را احیاء ‌کنیم، ناچاریم در ذیل تمدن غرب زندگی‌ کنیم، اما آن زندگی‌ که ما می‌خواهیم، حتماً این زندگی‌ نیست که غرب پیشنهاد می‌کند. ما قبلاً زندگی خاص خود را داشتیم و ‌مردم اروپا هم خوب یا بد در قرون وسطی زندگی‌ خاص خود را داشتند، یک‌مرتبه رنسانس آمد خودش را به قرون وسطی تحمیل‌کرد، به ما هم تحمیل‌شد. آیا امكان نداشت ما زندگی دیگری را در آن مرحله از تاریخِ خود كه فرصت ساختن یك نوع زندگی بود، شروع می‌‌کردیم؟ آری؛ امكان آن فراهم بود، اما این کار را نکردیم. مشکل ما ادامه‌ندادن گرایش اسلامی‌مان بود تا آن‌طور كه شایسته بود شكوفا ‌شود.
اگر چه حكمت متعالیه‌ی ملاصدرا«رحمة‌الله‌علیه» در اصفهان و شیراز مطرح شد و پیرو آن حكمت و عرفان در تهران با امثال «آقا محمدرضا قمشه‌ای» و در اصفهان توسط «میرزا جهانگیرخان قشقایی» شكل گرفت، ولی این رویکرد در حوزه‌های علمیه همه‌گیر نشد تا ملت توسط روحانیت بتوانند از آن فکر تغذیه شوند و روح حكمت و عرفان مذاق جامعه را شیرین كند و درك و تشخیص تلخیِ زندگی غربی همگانی گردد. ما ضربه را از آن‌جا خوردیم و حالا هم از همان‌جایی که ضربه خوردیم باید مشکل خود را جبران کنیم، ما با رجوعِ هر چه بیشتر به اسلامی که مایه‌ی عرفانی و فلسفی داشت، باید دل‌ خود را به غرب نمی‌دادیم و حالا هم باید با دل‌سپردن به همان اسلام که امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در حال حاضر متذکر آن‌اند، از غرب دل بِکَنیم. در آن صورت به نوعی از زندگی بازگشت می‌كنیم كه نه‌تنها دیگر از غرب عقب نیستیم، بلكه برای همیشه غرب را پشت سر می‌گذاریم، در آن شرایط است که ملاك‌ها عوض می‌شود و اولین نتیجه‌اش فروریختن ابهت غرب و ملاك‌ها و ارزش‌های دروغین آن است، ملاك‌هایی كه چهارصد سال است بقیه‌ی ملت‌ها را با آن اندازه می‌گیرند و كوتاهی آن‌ها را به رخشان می‌كشد. این یک پدیده‌ی اتفاقی نیست كه بنیانگذار انقلاب اسلامی یعنی امام خمینی«رحمة‌الله‌علیه» فقیهی است كه از حكمت متعالیه و عرفان دینی بهره‌ی كافی دارد، چون برای رویارویی با فرهنگ غرب و دل‌كندن از آن فرهنگ باید اسلامی در صحنه باشد كه تمام ابعاد وجود انسان را جذب كند، با حكمت متعالیه عقل حِکمی و قدسی جذب اسلام می‌شود و رشد می‌‌كند و با عرفان اسلامی دل جذب اسلام می‌گردد و سیر می‌كند و با فقه و آداب دینداری سازماندهی می‌شود.