شما در آن حال كه به یک رودخانه نگاه میکنید و لذت میبرید، با «وجود» در مظهریت رودخانه ارتباط دارید، تا اینجا برخورد شما با رودخانه، یك برخورد فطری است؛ وقتی در آن حالتِ فطری و بدون هیچ پیشفرضی به آب نگاهمیکنید، واقعاً خودِ آب را میبینید، در این حالت اگر یک انسان غربی هم به آن نگاه میکند آب میبیند، تا اینجا فرقی نمیکند و زمینهی رؤیت برتر را از بین نبردهاید . یک وقت با دیدن آب، به بیرنگی عالم غیب منتقل میشوید، در این حالت «قلب»تان را هم در نگاهتان به میدان آوردید. در حالت دوم فقط «حس» در صحنه نبود، بلكه ساحت دیگری از وجود شما در رؤیت آب فعال شد و جهت رؤیت شما را به مرتبهای بالاتر سوق داد. بر اساس همین قاعده ولی برعکس حالت قبل، ممكن است جهت رؤیت خود را به سوی منافع مادی سوق دهید و در نگاه به آب و رودخانه به این حالت سیر كنید كه میتوانید بر روی این رودخانه ساختن یک سدّ را پیشبینی كنید. در این حالت هم در منظر خود ساحت دیگری را داخل نمودید، و «زاویهی میلِ» شما در رؤیت شما به میان آمد، از اینجا به بعد، آن میل، انسان را دارد تحریک میکند که: «رودخانه را نبین، بلکه سدّی را ببین که میتوان روی آن زد.»! «سدّ» یعنی برق. «برق» یعنی زندگی الكتریكی و الكترونیكی و هزاران توجه به حاكمیت بر طبیعت. میل شما از نگاهِ به آب رودخانه به سوی سدّ سوق پیدا كرد، چون نمیخواهید شب در تاریكی طبیعت بهسر ببرید، میخواهید با برق، شب را روشن كنید و یا نمیخواهید ابزارهای شما در حدّ تعامل با طبیعت باشد و با آب قنات زندگی كنید، میخواهید با الكتروپمپ از حلق زمین آب بیرون بكشید. ملاحظه میفرمایید كه عموماً در پشت هر نگاهی گرایشی نهفته است، وقتی گرایش شما این بود كه برق میخواهید، رؤیت شما تحت تأثیر آن گرایش، آب رودخانه را به عنوان یك سدّ میبیند، و اگر شما به دنبال «وجود» بودید و میخواستید در رویارویی با هر چیز «وجود» را تجربه کنید، اساساً نگاه شما به عالم تغییر میکند. همان است که امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «ما رَأیتُ شَیئاً اِلاّ وَ رَأیتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ»(112) ندیدم هیچ شیئی را، مگر آنکه خدا را قبل و بعد و با آن شیئ دیدم. در این نگاه واقعاً انسان مواظب است ذهنیات او در نگاهش به واقعیت، دخالت نکند و لذا هر چیز را تجلی خالق آن چیز میبیند.
تجزیه و تحلیل دقیق در رابطه با نتایجی كه تكنیك به صحنه میآورد خیلی مشکل است؛ نباید پرسید برق مفید است یا مضرّ، باید مسئله را كمی عمیقتر ریشهیابی كرد كه با چه گرایشی برق و امثال آن پدید آمد و به كجا ختم می شود. وقتی قرآن در مورد شراب و قمار میفرماید: «یَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ كَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَآ أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا»؛ (113) از تو در مورد شراب و قمار میپرسند، بگو در آن دو، گناه بزرگ و منافعی برای مردم است، ولی گناه آنها از منافعشان بیشتر است. ملاحظه میفرمایید که میگوید شراب و قمار منافعی هم دارد، ولی گناه مرتکبشدن به آنها از منافعشان بیشتر است و لذا حرام است.
پس شما نباید به من بگویید: برق که این همه نفع دارد! پس نباید در مورد آن چون و چرا كرد. به من بگو: برآیند فوایدش در مقایسه با آن چیزی که از ما گرفته است چه اندازه است؟ و البته فعلاً كه ما آلودهی استفاده از آن شدهایم و زندگی ما به استفاده از برق پیچیده شده است، بحث در استفاده نكردن از آن نیست، بحث بر سر جایگاه این پدیده و امثال آن در كلّ زندگی و بر سر نگاه و منظر ما بر اساس این ابزارها به عالم و آدم است كه چگونه امیال ما در نگاه به طبیعت نقش دارند.
با این بحث خواستم تفاوت نگاه صرفاً علمی، با نگاه علمیِ همراه با روح غلبه بر طبیعت روشن شود و عرض كنم اینطور نیست كه شما بتوانید صرفاً علم داشته باشید، چون آن علم در هر فكر و فرهنگی شخصیت خاصی به خود میگیرد و تفكیك آن در عمل بسیار بسیار مشكل است. به گفتهی هیدگر: «اگر فیزیك جدید در جوهر خود ریاضی است، بدان جهت نیست كه طبیعت بالذّات تابع احكام ریاضی باشد، بلكه جهت این امر آن است كه ما از پیش، قصد كردهایم كه طبیعت را صرفاً در صورت ریاضی آن درك كنیم و هر چه را كه به این طریق قابل ادراك نباشد، دور میاندازیم و مظاهر و پدیدارهای طبیعت را تابع طرحی كه به نحو ماتقَدَّم ادراك شده است قرار میدهیم... تمام پدیدارها باید از پیش به عنوان مقادیرِ زمانی، مكانیِ حركت تعیّن پیدا كنند تا بتوان آنها را به عنوان پدیدارهای طبیعت در نظر آورد.»(114)
دوباره به رودخانه نگاه کنید. یك نگاه این بود كه آن آب است، یك نگاه دیگر از ساحت و مرتبه دیگر بود كه آب را صورتِ یک حقیقت معنوی میدید که در این نگاه، «قلب» در كنار رؤیت حسّی در صحنه بود، چون آب در حالت بیرنگی و بیشكلی، حالت «اطلاق» دارد، لذا ما را به «اطلاق» محض، یعنی به عالم معنویت انتقال میدهد، همانطور كه در قرآن میفرماید: «وَ کانَ عَرشُهُ عَلَی الماء»(115) عرش خدا قبل از خلقت آسمان و زمین بر آب استوار بود. آن آب، چه «آب»ی است که عرش خدا و برنامهی فرماندهی و مدیریت خداوند بر آن است، که تازه آن عرش جلوه میکند، میشود «کرسی»، و بعد کرسی جلوه میکند، میشود «ارض»، و یکی از اعضای این ارض، «آبِ» موجود در دریا و رودخانه است؟! معلوم است این «آب» یک باطن عمیقی دارد و قلبی که میتواند از این آب به آن منتقل شود این را میفهمد. اما از طرف دیگر انسان غربی صورت میل و هوسش را به این رودخانه میدهد، و میگوید این رودخانه را فقط به عنوان محل سدّ ببین، در این حالت فقط دیدن در میان نیست، زاویه دادن به دید در میان آمد، از این به بعد دارید یک طور دیگر نگاه میکنید و صرفاً با واقعیت و ابعاد باطنی آن روبهرو نیستید، بلكه با صورتی كه میخواهید به واقعیت بدهید روبهرویید، به قول معروف «جان چو دیگر شد، جهان دیگر شود» مولوی در همین رابطه میگوید:
از نظرگاه است ای مغز وجود
اختلاف مؤمن و گبر و یهود
در برخورد با هر چیزی نظرگاهها باید مدّنظر باشد، چه نظرگاهی كه ساحات باطنی پدیده را در نظر میگیرد، چه نظرگاهی كه صورت وَهمی را به پدیدهها میدهد.