سؤال: در جلسههای قبل دربارهی علوم قلبی سؤال شد كه آیا این موضوع در فرهنگهای مختلف یكسان است و یك جهت دارد یا نه؟ شما فرمودید: «امور قلبی به اعتبار یك استعداد، در همهی انسانها - اعم از كافر و مؤمن- موجود است تا بتوانند به کمک آنها با حقایق عالم مرتبط شوند، و از انوار آن عالم بهرهمند گردند، ولی به اعتبار به فعلیتدرآوردن آن استعداد و پدیدآوردن علوم قلبی موضوع بین انسانها و مکتبها فرق میکند؛ بعضی قلب خود را درست جهت ندادهاند و به رشد كامل نرساندهاند و بعضی از فرهنگها آن را سركوب كردهاند» حال سؤال ما این است كه تمدن شیعه در تعامل با سایر ملل، در راستای علوم قلبی چه موضعی خواهد گرفت و آیا علوم قلبی در سایر فرهنگها در طول علوم قلبیِ اسلامی است یا در تقابل با آن است؟ و جایگاه اخلاق در این رابطه در ملل مختلف كجاست؟
جواب: وقتی عنایت فرمودید كه علوم قلبی یعنی معارفی كه قلب به جهت تزكیهی لازم از عالم غیب و معنا كشف میكند، پس چنانچه قلب درست تزكیه شود، موفق به كشف حقایق میگردد و هرچه تزكیهی قلب همهجانبهتر باشد، با حقایق به نحو جامعتری روبهرو میشود. پس اولاً؛ برای كشف حقایقِ قلبی باید تزكیه كرد و مسلماً باید آداب و اعمالی كه تحت عنوان تزكیه انجام میشود قابل اعتماد باشد و از طریق انبیاء به انسانها رسیده باشد تا نتیجهی درستی بدهد. ثانیاً؛ آن تزكیه همهجانبه باشد و یك بُعدی نشود تا نتایج آن هم همهجانبه باشد و قلب محل تجلی اسم «الله» گردد كه اسم جامع الهی است. اگر تزكیه همهجانبه نباشد ممكن است انسان مثل یك مرتاض كارهای عجیب بکند ولی نسبت به ظلم و استكبار بیتفاوت باشد، انسان بعضی از تواناییها را که حاکی از قدرت نفس است میتواند بهدست آورد ولی ممکن است نسبت به دفع کبر و غضب از قلبِ خود موفق نباشد، چنین كسی از ورود شیطان در قلباش مصون نخواهد بود.
آری؛ اگر كشف حقایق در عین همهجانبهبودن در رابطه با انوار حقایق، در مرتبهی متوسط یا نازله قرار داشته باشد، به طور طبیعی نظر به مرتبه عالیهی خود دارد، به همین جهت هر پیامبری در طول تاریخ به پیامبر بعد از خود نظر داشته كه صاحب كشف برتر بوده است و وجود او را بشارت میداده.(204) در همین رابطه اگر علوم قلبیِ ملتها در كنار هم قرار گیرند، مسلّم از یك طرف همدیگر را تصدیق میكنند و از طرف دیگر به كمال معارف قلبی كه از دینِ برتر ریشه گرفته اذعان خواهند كرد، و لذا است كه با ظهور حضرت صاحبالزمان(عج) صالحان هر قوم، آن حضرت را به پیشوایی میپذیرند به طوری كه پیامبر(ص) میفرمایند: امت اسلام به مهدی(عج) مهر میورزند و به سویش پناه میبرند، آنچنان که زنبورهای عسل به سوی ملکهی خود پناه میبرند، عدالت را در پهنهی گیتی میگستراند و صفا و صمیمیت صدر اسلام را به آنان باز میگرداند.(205) حتی یهودیان با آنهمه عناد با دیدن تابوتِ سکینه تسلیم خواهند شد.
در روایت از سلیمانبنعیسى داریم که میفرماید: «بلغنی انه على یدی المهدی ظهر تابوت السكینة من بحیرة طبریة حتى یحمل فیوضع بین یدیه البیت المقدس فَاِذا نَظَرت الیه الیهود أسْلَمَتْ إلاّ قلیل منهم».(206) به من چنین رسیده كه تابوت سكینه از «بحیرهی طبریه»(207) بهدست مهدى(ع) ظاهر مىشود تا اینكه آن را مىآورند در بیت المقدس و در خدمت آن حضرت میگذارند، موقعى كه یهود به آن تابوت نظر میكنند همگی اسلام را اختیار مینمایند جز عدهی قلیلى از آنها. اینها حکایت از آن دارد که جهان به استقبال آن حضرت میروند چون آن حضرت با قلب ملتها سخن میگویند و لذا او را آشنا به خود میبینند، و امروز هم شیعه باید همینطور عمل كند تا نتیجه سریعتر بهدست آید.
در راستای كشف انوار حقایق و آن هم كشف همهجانبهی آنها، اخلاق معنی خاصی به خود میگیرد و آن عبارت است از اعمال و رفتاری كه موانع بین ما و حقایق را برطرف كند. از پرحرفی و كینه و حسد بگیر تا بیتفاوت بودن به سرنوشت مردم، همهی اینها موانع ارتباط با انوار حقایق عالم معنا و اسماء حسنای الهی محسوب میشوند و علم اخلاق دستوراتی است كه موانع را میشناساند و در راستای رفع موانع دستور میدهد. و البته و صد البته این معنی از اخلاق، غیر از آن اخلاقی است كه امثال جانلاك یا اسپینوزا و یا كانت میگویند، چون نظر آنها اصلاح روابط اجتماعی است تا فرهنگ مدرنیته به آرمانهای دنیایی خود دست یابد، همچنانكه اخلاقی كه روانشناسی توصیه میكند غیر از اخلاقی است كه برای ارتباط با حقایق مدّنظر است. رویكرد روانشناسی به اخلاق برای به هنجار آوردن رابطههاست تا فشارهای روحی در بین افراد كاهش یابد و اساساً روانشناسی به خودیخود جایگاهی برای حقایقِ هستی قائل نیست و بیشتر با احوالات شخصی افراد –آنهم در محدودهی ذهن- سر و كار دارد و حوزهی آن بررسی عكسالعملهای بین جسم و روان است در محدوده خیال. آری؛ بعضی از روانشناسان مسلمان به كمك آیات و روایات، حرفهای خود را میزنند و مخاطب خود را جهت همكاری بیشتر تشویق میكنند که این ربطی به اسلام ندارد. ولی بعضاً به کمک روایات و به زبان علم، مخاطب خود را به بالاتر از آنچه روانشناسی مطرح میكند دعوت مینمایند كه این چیز مطلوبی است.
وقتی هدف از اخلاق، داشتن شایستگیهایی است برای قرب به خدا، بسیاری از ملل در تعامل با یكدیگر قرار میگیرند و زبان همدیگر را میفهمند و وسیلهی فكر و ذكر همدیگر میشوند و این غیر از دستورالعملهایی است كه در روانشناسی مطرح میگردد. روانشناسی در غرب به جهت فشارهایی كه مدرنیته پیش آورده، ساخته شد تا كمی از آن فشارهای روانی بكاهد، در حالیكه در اخلاق دینی - بهخصوص اخلاق اسلامی- در عین اینكه به راحتی انسانها را از فشارهای روانی آزاد میكند - و روانشناسان مسلمان نیز از آن كمك میگیرند- جهت آن قرب الیالله است. همانطور كه معضل بیكاری را ماشینیسم ایجاد كرده و با حقوق بیكاری میخواهند آن را جبران كنند، مسئلهی روانشناسی هم از نوع حقوق بیكاری است برای رفع مشكلاتی كه فرهنگ غربی با خود به همراه دارد. در جامعهی اسلامی با رجوع به عالمانِ آگاه به آیات و روایات جهت جامعه را به سوی فوق بحرانهای ساختهی غرب سوق میدهیم، و مشاوران واقعیِ خانوادهها و افراد باید كسانی باشند كه روح اسلام و روایات را بشناسند و از آن طریق راهنماییهای لازم را توصیه كنند، دین در ساحت دیگری سخن میگوید و نظر به افقی دیگر دارد و روانشناس و مشاورِ روانشناس در ساحت و افق دیگری با مخاطب خود گفتگو میکند.