سؤال: در جلسهی قبل مطرح شد اگر انسان عالَم و حالی پیدا كرد و آن را برای خود پذیرفت، ابزار و شرایطی مناسب برای به فعلیتدرآوردنِ آن عالَم فراهم میکند، و به همین شكل هر تمدنی ابزاری متناسب با تمنّاهای خود را میسازد. سؤال ما در تقدم و تأخّر بین علم و ابزارهای مربوطه است به این معنی که علم کاملکنندهی ابزارها است و یا پدیدآورندهی آنها؟
جواب: رابطهی بین علم و تکنیک دیالكتیكی است و هركدام در را به سوی دیگری میگشاید، در نتیجهی حالِ خاصی كه بشر پیدا میكند ابزارهای خاصی ظهور میکند، آن ابـزارها- بهعنوان جواب حال خاص آن بشر- زمینهی ظهور صورت شدیدترِ آن حال را فراهم مینماید تا تمنّای ظهور ابزارهای دیگری ظاهر شود که منجر به فعلیتیافتن جنبهی نهایی آن حال و عالَم گردد. و این است که باید گفت تمنّای اولیه منجر به فنی میشود که به وسیلهی آن فن، ابزار اولیه ساخته میشود و این ابزار بر اساس جنبهی برتر آن تمنّا به کمک علم و فن مربوطه کاملتر میشود تا به تمامیت خود برسد و انعکاس کامل شرایطی شود که آن تمدن به دنبال آن بود.
آری؛ اوّل حال طلب و تمنّا پیدا میشود، همانطور كه انسانِ دوران جدید به این حال رسید که «میخواهد در دنیا فقط خوش بگذراند و نهایتِ ارضای هوسهایش را دنبال كند». فرانسیسبیکن و همفكرانش ابتدا به چنین تمنّا و حالی وارد شدند و در مقابل توصیههای اخلاقی ودینی كه لذّات را كنترل میکرد، ایستادگی کردند، از این به بعد بود که جوابگویی به این حال و میل همهی همّت آنها شد، در چنین عالَمی هیچ حرام و حلالی معنی ندارد و تنها آن ابزاری که بتواند در رابطه با طبیعت بیشترین لذّت را به انسان برساند و وَهم او را ارضاء کند مهم میشود. پس چنانچه ملاحظه میفرمایید تا آن حالِ خاص شروع نشود، بقیهی لوازم و تبعاتش ظاهر نمیگردد، آن انسان در راستای تحقق هر چه بیشتر آن عالَم، فكر میكند و علمی بهوجود میآید تا راحتتر به آن ابزار و آن میل دست یابد كه در تعبیرات دینی به آن فکر، فکر و عقل شیطانی یا «نَکْرا» میگویند که امیرالمؤمنین علی(ع) در وصف آن میفرمایند: «تِلْکَ الشیطَنَة هی شبیهةٌ بِالْعَقل وَ لَیسَتْ بِعقلٍ»(79) آن یک نوع شیطنتی است شبیه عقل و عقل به حساب نمیآید. در جای دیگر میفرمایند: «كَمْ مِنْ عَقْلٍ اَسِیرٍ تَحْتَ هَوَی اَمِیرٍ»(80) چه بسیار عقلی كه زیر فرمان هوس به فعالیت مشغول است.
عكس مسئلهی فوق در راستای ایجاد عالَم دینی در تمدن اسلامی پیش میآید، به عالَمی كه مسلمانان تمنّای آن را دارند تا روح خود را در فضای معنوی سیر دهند و شرایط مناسبِ ظهور آن حال و هوا را بهوجود آورند و در راستای رابطهای دیالكتیكی بین علم و ابزار، شرایط معنویِ جدید که صورت بیرونی آن حال معنوی میباشد، زمینه را برای معنویت برتر فراهم کنند که به ظهور شرایط برتری میانجامد و همچنان این رابطه متقابل در جهت نزدیكی به آرمانهای درونی و تمدن بیرونی آن آرمانها جلو میرود. به عنوان مثال؛ شما میخواهید به حال معنوی خود جواب دهید، آن حال معنوی میطلبد كه افق مقابل جان شما گسترده باشد، در این راستا باید سقف مسجد - به عنوان محل ظهور آن حالت معنوی - بلند باشد تا در محل عبادتگاه رابطهی درون و بیرون محفوظ بماند و لذا لازم است بر اساس دستورات دین سقف مساجد بلند ساخته شود تا ناخودآگاه روح انسانِ مؤمن به شکوه و برتریهای عالَم معنا منتقل گردد و صورت آن حال و هوای درونی، ظهور بیرونی داشته باشد و تمدنی مناسب درون آن انسان فراهم شود.(81) كسی كه حال و هوای معنوی را نمیفهمد و عبادات را در حدّ قالب خود میشناسد، ممكن است در مورد مسجد هم بگوید: مسجد را دو طبقه بسازید، طبقهی بالایش را کرایه بدهید تا خرجش در بیاید! نهتنها دستور داریم سقف مسجد بلند باشد حتی دستور داریم ساختمانهای اطراف مسجد كوتاهتر از مسجد باشد، تا مسجد همواره متذكر همان حالت بلند معنویت درونی باشد. شما هیچوقت از ساختمانهای چند طبقه به شکوه عالم معنا منتقل نمیشوید، امّا در مسجدی که باشکوه میسازند -و نه با تجمل- واقعاً به عالم معنا منتقل میشوید.
پس در جواب سؤال شما باید گفت: ابتدا «حال» و یا میل باطنی پیدا میشود و بقیهی شرایط، صورت آن حال خواهد بود و اینكه میگویند: اگر عالَم درونی انسانها عوض بشود، عالَم بیرونی آنها نیز عوض میشود، به همین معناست، یعنی ابتدا عالَم بشر جدید عوض شد و لذا عالَم را تغییر داد و دنیای جدید، صورت عالَم یا حال بشر جدید است که نفس امّارهاش او را جلو میبرد و زیباییهایی را پدید میآورد که در منظر نفس امّاره زیبا است، هرچند در منظر فطرتهای خداجو زشت میباشد.
وقتی طلب و تمنّای بشر این شد که میخواهد نهایت جوابگویی را به میلهای غریزیاش بدهد، یخچال و فریزر میخواهد تا هر وقت هر چیزی را خواست، در دسترسش باشد و به اصطلاح راحت زندگی کند. در حالی که اگر متوجه رشد ابعاد دیگر وجودش بود و تعامل با طبیعت را بُعدی از زندگی خود دانست، طلب گوشت دمدست نمیكرد تا ابزار مناسب آن را بسازد، ابزار مناسبِ همان زندگی را میساخت که تعامل با طبیعت، جزیی از آن زندگی باشد و به اندازهای که طبیعت اجازه میداد آرزو میکرد. شاید امروز تصور آن زندگی را هم نتوانید داشته باشید که قصابها زمانی گوسفندی را سر میبریدند که بتوانند آن را تا شب بفروشند، مردم هم وقتی گوشت میخریدند که بخواهند همان شب از آن استفاده كنند.
در آن نظام فقط میل شما نبود كه بتواند همهی تصمیمها را بگیرد، بلكه شرایط هم باید اجازه دهد، آن هم شرایطی كه طبیعت تعیین میكند. به عنوان مثال وقتی برای تهیهی آب باید از چاه آب میكشیدید، دیگر انسان هر وقت كه میخواست نمیتوانست هر چقدر آب كه دوست دارد مصرف كند. وقتی میل شما اظهار میكرد من گوشت میخواهم، شرایط به آن میفهماند باید پیرو آن تلاشهایی انجام دهد و لذا نمیتوانست همینطور پشت سر هم دستور دهد. عالمان و نخبگان دنیای گذشته همان نوع زندگی را حكیمانه میدانستند و بنا نداشتند از آن بیرون آیند، اما از وقتی كه حال و هوای بشر طوری شد كه نتوانست در مقابل محدودیتهای طبیعت صبر کند و خود را با طبیعت هماهنگ بنماید، در چنین فضایی مهندسانی که مایل بودند جواب میلهای چنین بشری را بدهند برای او یخچال ساختند که هر وقت به گوشت احتیاج داشت، دم دست باشد. «فرانسیس بیکن» عملاً همین کار را کرد؛ او آزمایش عملی اینکه وقتی گوشت منجمد شود، مدت زمان بیشتری میماند را در یخچالهای طبیعی حاشیهی شهر لندن، آزمایش کرد، بعد هم در همان منطقه یخبندان سینهپهلو کرد و چیزی نگذشت که جان سپرد، ولی بنیانِ علمیِ ساختِ یخچالها را گذاشت. پس ملاحظه میفرمایید كه؛ اوّل یک نیازی پیدا شد و بعد ابزارِ برآوردهشدن آن نیاز توسط اهل فن – که به جای حکیمان نشستند- ساخته شد. به عبارت دیگر؛ اوّل «حال» پیدا شد، بعد «نیاز به ابزار»، بعد هم خودِ «ابزار».
علمی كه منجر به ساختن یخچال و امثال آن شد، جوابگویی اهل فن و مهندسان جامعه است به نیازی كه آن بشر در خود بهوجود آورد. همینطور كه امروزه هم مهندسان جامعه نبوغ خود را به كار میگیرند و با محاسبات دقیق، عالیترین وسیله را در جوابگویی به نیازهای بشر مدرن میسازند. باید در جای دیگر بحث شود كه آیا متفكران جامعه باید صرفاً تابعِ میلِ جامعه، اندیشهی خود را بهكار گیرند - كاری كه اكثراً متفكران غرب انجام دادند- یا باید بیش از آنكه هوس جامعه را جواب دهند، جامعه را به عالَمی بالاتر هدایت كنند و زندگی مردم را به حال و هوای برتری سوق دهند - كاری كه اكثراً متفكران غرب از آن باز ماندند- زیرا عقل و فكر به عنوان هدیهی خدا به افراد داده شده جهت ارتباط با حقایق برتر این عالم و نه اینكه تماماً صرف ارتباط با همین عالم مادّه شود. دانشگاهها در فرهنگ مدرنیته بهوجود آمد تا متفکرانی تربیت کنند در راستای جوابگویی به امیالی که بشر مدرن به دنبال آن است بدون آنکه بخواهند آن امیال را هدایت و کنترل نمایند.