از آنجا كه در مورد ارتباط «نظام ارزشى اسلام» و «مدیریت» سؤالات زیادى شده و با همه توضیحات، احتمالاً ارتباط آنها به خوبى روشن نشده است، ناچار این گفتار را به تبیین بیشترى از همین موضوع اختصاص مىدهیم.
اصولاً از تركیب اضافى «مدیریت اسلامى» برداشتهاى مختلفى مىشود:
الف) تربیتیافتگان دانشگاههاى غربى به دلیل دیدگاه ویژه خود، این تعبیر را صحیح نمىدانند و معتقدند كه علومى از قبیل مدیریت، روان شناسى، جامعهشناسى و حتى اقتصاد، اسلامى و غیر اسلامى ندارد. آنها تصور مىكنند كه تعابیرى از این قبیل، مصنوعى و ساخته عالمان متعصب مذهبى است كه در پى سوء استفاده از مذهب و اعتقاد مردمند. طبق اعتقاد آنها روحانیت در مسیحیت و اسلام براى تأمین منافع مادى و تعمیق حاكمیت ظاهراً معنوى خود و اغفال مردم به هر علمى، نابجا رنگ دینى مىزند تا سر رشته تمامى علوم از جمله علوم انسانى را نیز بدست گیرد. متولیان امور دینى ـ كه اصلاً نیازى به وجودشان نیست ـ از گرایش و علاقه مردم به دین و موقعیت اجتماعى و عواطف دینى مردم سوءاستفاده مىكنند و در علومى كه با آنها هیچ ارتباطى ندارد دخالت مىنمایند.
( صفحه 260 )
این دخل و تصرف و سوءاستفاده، مخصوصاً بعد از انقلاب اسلامى فزونى گرفت. این قشر كه مسئولیت آن قبل از انقلاب اسلامى به روضهخوانى و امامت مساجد محدود مىشد، بعد از انقلاب فرصتى پیدا كرد كه پسوند «اسلام» را بر انقلاب و به تبع آن بر دانشگاهها، ارگانها و علوم انسانى، از جمله مدیریت، اضافه نماید و به این بهانه كه اسلام، دینى فراگیر است و به مُتَوَلّى نیاز دارد خود را مُتَوَلّیان اسلام معرفى كردند و بر هر چیزى انگ اسلامى زدند.
از دید این گروه، علمى به نام «مدیریت اسلامى» وجود خارجى ندارد. بعضى از این به اصطلاح متفكران، صادقانه و شاید هم از روى بىغرضى اعتقاد خود را بیان مىكنند. برداشت آنها از دانشگاههاى غربى، اوضاع مسیحیت، كلیسا و دستگاه پاپ همان است كه مىگویند: مدیریت فقهى مدیریت فقیهان است! بازار تجارت عالمان مذهبى است، نه مدیریت علمى!
اما گروهى دیگر به دلیل ایجاب نكردن شرایط اجتماعى ـ اسلامى در بیان پندارهاى خود بهطور صریح، فرصتطلبانه و از روى غرض و مرض چنین سخنانى را ضمنى و در پرده و لفافه مطرح مىكنند. طرح صریح بیاناتى از این قبیل در جامعهاى كه اكثریت قریب به اتفاق آنان به اسلام علاقمندند، گاهى خطرآفرین و نابجاست، ناچار به توجیه روى مىآوردند كه: «آرى مدیریت اسلامى هم داریم، اما مقصود از مدیریت اسلامى این است كه: جامعه اسلامى به گونهاى اداره شود كه مسلمانان به اهداف خود برسند و در دنیا عزیز باشند؛ به تعبیر دیگر، مقصود از «مدیریت اسلامى» اداره جامعه به گونهاى است كه عزت اسلامى مسلمانان محقق شود. بنابراین، مدیریتى كه در دوران كوتاهى، پیشرفت، توسعه و ترقى كشورهایى از قبیل هند و ژاپن و ... را به ارمغان آورد و بند اسارت آنان را گسست از نوع مدیریت اسلامى است. مقصود از مدیریت اسلامى هم همین است كه بر مملكت اسلامى مدیریتى حاكم شود كه كشور را به سوى توسعه
( صفحه 261 )
و ترقى پیش ببرد، مدیریت اسلامى غیر از این، محتوا و معنایى ندارد! این تفكر در پى رد این ادعاست كه اسلام در عرصه مدیریت هم سخنى براى عرضه كردن دارد. همین توهّم موجب شده است كه این سؤال پىدرپى تكرار شود كه اسلام چه نقشى در مدیریت دارد.
ب) گروهى از سادهنگران مذهبى «مدیریت اسلامى» را ارائه نظریات خاص و روشهاى عملى ویژه اسلام براى حل مشكلات اجتماعى مىدانند. طبق این نظر كسى كه مدیریت اسلامى را یاد مىگیرد كلید حل كلیه مشكلات را بدست آورده و مطابق فرمولهاى خاصى قادر به حل مشكلات اجتماعى و سیاسى است؛ مثلاً، با استفاده از آیات قرآن مىداند كه: چگونه از تورم پولى در اقتصاد جلوگیرى كند، فساد ادارى را كنترل و روابط بینالمللى را تنظیم نماید. این دسته منتظرند كه در مورد هر مشكل و معضل اجتماعى نسخهاى ویژه و آماده از قرآن و حدیث دریافت نمایند. روشن است كه صاحبان این نگرش سطحى، نه اسلام را شناخته و نه معناى صحیح مدیریت اسلامى را درك كردهاند.
ج) در برداشتى دیگر، گروهى مدیریت اسلامى را به «مدیریت مدیران مسلمان» معنا مىكنند. آنها مىگویند: همانگونه كه «فلسفه اسلامى» به معناى فلسفه فیلسوفان مسلمان است، «مدیریت اسلامى» هم به همین معناست؛ به عبارت دیگر، محتواى مدیریت اسلامى بررسى توصیفى نحوه مدیریت مدیران مسلمان در طول تاریخ است. مسائلى از این قبیل كه سلاطین، وزرا و دانشمندانى كه با حاكمیت ارتباطى داشتهاند چه خطمشیى را دنبال نمودهاند و منطقه تحت نفوذ خود را چگونه اداره كرده و مىكنند؛ مضامین اصلى «مدیریت اسلامى» را تشكیل مىدهد. در چنین دیدگاهى شیوه مدیریت و حكومت على(علیه السلام) در صدر اسلام، صدور فرمان و دستورالعمل به عُمال خود براى اداره بلاد تحت نفوذ، بررسى كیفیت مدیریت ائمه معصومین، سلام اللّه علیهم اجمعین، و شخص نبىّ اكرم(صلى الله علیه وآله) الگوهاى مدیریت اسلامى است.
( صفحه 262 )
بىتردید چنین برداشتى از «مدیریت اسلامى» صحیح است و علاوه بر توصیف واقعیات ممكن است درسهاى عملى هم بتوان از آن استنتاج كرد، اما صحیحترین معناى «مدیریت اسلامى» این نیست.