حال اگر كسى بپرسد، رسیدن به چنین مرحلهاى با كمال روح چه ارتباطى دارد، جواب همان است كه بیان شد: روح موجودى مجرد و عین علم است، هر چه روح كاملتر شود، علم او هم كاملتر مىشود. كامل شدن روح و كامل شدن خودآگاهى روح یكى است، چون علم، عین روح است. پس وقتى كه صحبت از كمال روح مىشود، معنایش این است كه روح، در ذات خود قوى مىشود و به تعبیرى ناقص اما روشنتر، همانند نورى است كه تجلى مىكند. در درون خود، شدیدتر و پرفروغتر مىشود، هر قدر بر درخشندگى آن افزوده شود، خود را بهتر خواهد
( صفحه 169 )
یافت. علم حقیقى، تنها زمانى براى روح حاصل مىشود كه خود را عین ارتباط با خدا بیابد.
یكى از معانى روایت «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» این است كه اگر ما حقیقت خود را بیابیم، عین الربط بودن خود را خواهیم یافت.(18) براى روشنتر شدن حقیقت این ارتباط، مثالى مىزنم: موجى از نور را تصور كنید كه به شكل خطّى از منبع نورانى خورشید به جانبى مىتابد، منبع آن موج نورى و علت وجودى آن خورشید است. حال فرض كنید كه ناگهان نور، خود را بیابد در این صورت چه خواهد یافت؟ این واقعیت را مىیابد كه صرفاً یك ارتباطى است كه به منبع عظیمى اتصال دارد، اما اتصال آن تنها در یك نقطه است، این موج نور، كل خورشید را كه نمىیابد، فقط به اندازه نقطهاى كه به آن اتصال دارد خورشید را مىیابد، هر قدر كه پرتو این نور با سطح بیشترى از خورشید اتصال برقرار كند این ارتباط را بیشتر مىیابد، اما هیچ وقت نمىتواند به آن احاطه پیدا كند. هر قدر كاملتر باشد، سطح ارتباط بیشتر است و هر قدر این نور ضعیفتر و كمتر شود، ارتباط او كمتر خواهد شد تا جایى كه تبدیل به ظلمت شود و در آن صورت اگر خود را بیابد، مىیابد كه جداى از منبع، بىریشه و وانهاده است.