تربیت
Tarbiat.Org

پیش‌نیازهای مدیریت اسلامی
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

فطرت و تمایل آدمى به خیر و شر و توضیح این دو مفهوم

بحث دیگرى كه مى‌توان در راستاى مسایل مربوط به فطرت مطرح كرد این است كه آیا شُرور به صورت فطرى در انسان وجود دارد یا اینكه شرور امورى اكتسابى‌اند، ولى سؤال دیگرى كه به‌طور منطقى بر این سؤال تقدم دارد این است كه آیا اصلا «وجود» انسان خیر است یا شر، اما قبل از پرداختن به پاسخ هر یك از این دو سؤال باید این موضوع روشن شود كه اصولا خیر چیست و شر كدام است. بنابراین، به جواب این سؤال مى‌پردازیم كه منشأ انتزاع خیر و شر و خوب و بد چیست؛ به بیان دیگر، چه عاملى موجب شده است كه آدمى این مفاهیم را درك كند و به وجود آنها معتقد شود؟
بین فلاسفه اخلاق در غرب این گرایش وجود دارد كه مفاهیمى از این قبیل به‌طور فطرى و خود به خود درك مى‌شوند؛ اما از دیدگاه ما انسان هنگام برخورد كردن با فرد یا شیىءِ؛ گاهى آنرا با خواسته‌هاى خود هماهنگ مى‌یابد و برخورد با او برایش خوشایند است و گاهى نیز برخورد كردن با شیئى یا كسى براى او ناخوشایند است كه در صورت اول به خیر بودن و در صورت دوم به شر بودن آن حكم مى‌كند. شاید بپرسید كه مفهوم «خوشایندى یا ناخوشایندى» كه ملاكهاى قضاوت خیر یا شر بودن اشیاء هستند، از كجا آمده‌اند و منشأ انتزاع آنها چیست.
‌( صفحه 102 )
جواب این است: آدمى همان گونه كه مفهوم گرسنگى را با علم حضورى درك مى‌كند و واقعیت آن را مى‌یابد، مفهوم خوشایندى یا ناخوشایندى را نیز به‌طور فطرى درك مى‌كند. آدمى در هر سنى به‌طور فطرى در مى‌یابد كه چه چیزهایى با طبع او مناسب است، براى او لذت‌بخش است یا نامناسب و ناخوشایند است؛ مثلا، هیچ فردى نیست كه از مزه شیرینى بدش بیاید یا از تلخى خوشش بیاید. پس «خوشایندى» و «ناخوشایندى» امرى طبیعى و فطرى است، به این معنا كه هر چه با طبع آدمى موافق است خوشایند و هر چه مخالف طبع اوست ناخوشایند است، پس اولین جایى كه انسان به مفهوم خوب و بد توجه مى‌كند همینجاست، چیزى كه با طبع او مناسب باشد و از آن خوشش بیاید به «خوبى» آن حكم مى‌كند و بر عكس. منشأ خوب و بد در ابتدا مخالفت یا موافقت با طبع آدمى است، ولى با گسترشى كه در خزانه مفاهیم هر فرد ایجاد مى‌شود سرانجام، هر چیزى را كه داراى كمال است «خوب» مى‌داند، اگر كمال خود را از دست دهد آن را «بد» مى‌شمارد. خربزه تا وقتى كه شیرین است خوب است، اما اگر شیرینى خود را از دست داد و ترش شد، بد مى‌شود. سرانجام آدمى با تحلیل بیشتر به اینجا مى‌رسد كه هر موجودى كه داراى كمالى هست بلحاظ همان كمالش خوب است و خوش آمدن دیگران از آن وسیله‌اى براى پى بردن به كمال آن است و خودش اصالت و موضوعیت ندارد.
یكى از موارد اختلاف فلاسفه، همین نكته است. بعضى از فلاسفه غربى معتقدند كه معیار «خوبى» و «بدى» خود انسان است، این گونه نیست كه هر چیزى فى نفسه براى خود كمالى داشته باشد، بلكه همه مفاهیم ارزشى مثل خوب و بد با تمایلات خود شخص سنجیده مى‌شود، اگر از چیزى خوشش بیاید، حكم به خوبى و در غیر این صورت حكم به بدى آن مى‌كند و چونكه تمایلات افراد در امور اجتماعى متفاوت و تابع فرهنگها و ارزشهاى مختلف است، پس مفاهیم
‌( صفحه 103 )
ارزشى، اصالتى ندارند و تابع فرهنگها و محیطهاى متفاوتند، هر محیطى هر چه را خوب یا بد دانست همان چیز خوب یا بد است. پس مفاهیم ارزشى نسبى و تابع عوامل محیطى‌اند و از خود اصالتى ندارند.