همانگونه كه در مبحث قبل اشاره شد، از آنجا كه محور همه علوم انسانى «انسان» است، شایسته است كه در تمامى رشتهها یك ماده درسى براى شناخت انسان به صورت اختصاصى ایجاد شود. گذشته از علوم دیگر، تبیین مباحث انسان شناسى در رشته مدیریت از جهات متفاوتى ضرورت دارد.
اول اینكه، مباحثى وجود دارد كه در مورد ایجاد انگیزه كار یا پذیرفتن مسئولیت سخن مىگوید و ایجاد انگیزه فقط در صورتى امكانپذیر است كه ابعاد وجودى انسان، كیفیت انگیزش او و ارزشهاى حاكم بر وجود او را بشناسیم و بدانیم كه چگونه مىتوان براى رسیدن به این هدف، انگیزههاى فطرى و روحى انسان را مورد استفاده قرار داد.
دوم اینكه، یكى از بخشهاى مهم مدیریت كه در بحثهاى نظرى مطرح مىشود و در عمل هم نیروى زیادى را مصرف مىكند، چگونگى كنترل نیروى انسانى كار است اگر بتوان در افراد عاملى درونى ایجاد كرد كه مسئولیت خود را به بهترین صورت و بدون نیاز به كنترل بیرونى انجام دهند، هم از هزینهها كاسته مىشود و هم نیروها براى بخشهاى تولیدى و خدمات آزاد مىشوند و بدین ترتیب همه
( صفحه 38 )
اهدافى كه در مدیریت منظور است محقق مىشود. پس از این جهت هم، باید انسان را شناخت و بررسى كرد كه چه باید كرد كه اشخاص یا اصلا به كنترل خارجى احتیاج نداشته باشند یا اینكه نیاز كمترى به كنترل داشته باشند.
البته در بحث نهایى ـ كه تمامى این گفتار، مقدمهاى براى آن است ـ بر این نكته تأكید مىشود كه لزوم طرح مباحث انسان شناسى در مدیریت، از این جهت است كه در «مدیریت» ارزشهاى انسانى مطرح مىشود و این ارزشها نیز باید پایههاى منطقى و فلسفى داشته باشند و اینجاست كه مباحث مربوط به فلسفه اخلاق مطرح مىشوند، زیرا این نكتهها كه «ارزشها» چه كاربردهاى عملى دارند و فلسفه وجودى آنها چیست و چرا باید به آنها پاىبند بود، پایههاى فلسفى ارزشهاى اخلاقى هستند. از آنجا كه ما معتقدیم: نظر اسلام در فلسفه اخلاق، مبتنى بر شناخت حقیقت انسان و رابطه حقیقت انسان با رفتارهاى اوست، باید بیش از هر چیز دیگر، انسان و ماهیت او را بشناسیم تا كیفیت پیدایش ارزشها از مایههاى فطرى و واقعى او را درك كنیم. بنابراین، مناسب است قبل از هر بحث دیگرى به بحث در مورد انسان و ماهیت او بپردازیم.