با توجه به تمامى این مسایل احساس مىشود كه تحقیقات جامع و كامل درباره مدیریت، مترتب برشناخت انسان است و در واقع شناخت انسان از جهاتى، پیش نیازى براى «مدیریت» است. مهمترین جهت این است كه مدیریت به هر حال، متضمن توصیه به رفتارهاى خاص انسانى است كه در قالب باید و نبایدها و ارزشها، مطرح مىشوند و این بایدها و نبایدها نیز طبق تفكرات گوناگون، مبانى متفاوت پیدا مىكنند، گاهى مبناى ارزشها سود و منافع اقتصادى است، بنابر این بایدها و نبایدها نیز بر همان اساس شكل مىگیرند. هدف خاص یك سازمان تولیدى، بایدهاى حاكم بر رفتار كارگران را تعیین مىكند؛ یعنى، وقتى كه مثلا هدف عمده یك مؤسسه تأمین سود بیشتر است، بایدهاى آن هم بر همین اساس
( صفحه 25 )
است كه چگونه باید رفتار كرد كه سود بیشتر عاید مؤسسه شود و این یك مسئله كاملا اقتصادى است كه ارتباط آن با «مدیریت» بدین صورت است كه مدیر باید چگونه رفتارى را با كارگران داشته باشد كه كار بهتر انجام گیرد و در نتیجه سودبیشترى عاید مؤسسه شود. روشن است كه در اینجا فقط هدف مادى مطرح است.