از آنجا كه به اعتقاد ما، از تحلیل فلسفى «هست»ها مىتوان نتایج ارزشى و «بایدها» را استنتاج كرد، از بیان واقعیت فوق، در مورد مقایسه دو موجود خارجى با یكدیگر، به نتیجهاى ارزشى مىرسیم و آن این است كه از مقایسه رفتارهاى انسان با كمال او نیز مىتوان «خیر» یا «شر» بودن رفتار انسانى را نیز استنباط كرد.
بنابراین، هر رفتارى كه در جهت كمال و تعالى انسان باشد «خیر» و هر رفتارى كه در جهت نقص و انحراف او باشد «شر» است؛ مثلا، اگر انسان با تحصیل علم به كمال و رشد برسد، در این صورت تحصیل علم «خیر» به حساب مىآید و اگر رفتارى را انجام دهد كه موجب انحراف در مسیر حركت او شود آن رفتار، بد است و منشأ نقص در وجود او مىشود، پس اگر كارى موجب نقص او شود، مىگوییم بد است و اگر عملى موجب كمال شود خوب است. همانگونه كه بعضى از كارهاى انسان مثل ورزش، موجب كمال جسم مىشود و برخى دیگر، مثل سستى و تنبلى
( صفحه 105 )
موجب نقص و كسالت جسم مىگردد؛ بعضى از اعمال انسان نیز موجب كمال یا نقص روح مىشود. هر جا اسلام به انجام دادن كارى توصیه كرده است، روشن است كه با كمال انسانیت منطبق است و هر جا كه اسلام از انجام كارى منع كرده است آن كار با كمال انسان سازگار نیست. همان گونه كه مصرف غذایى؛ مثلاً، موجب تقویت جسم و گاهى موجب تضعیف آن مىشود. پس رابطه بین رفتار آدمى و روح او رابطهاى واقعى، نه قراردادى است، ولى گاهى نتیجه آن عمل و رفتار، شناخته شده است و گاهى شناخته شده نیست. بنابراین، معیار قضاوت براى خیر و شر بودن عملى، این است كه آیا موجب كمال آدمى مىگردد یا نقصى را در او ایجاد مىكند. حال اگر راهى براى كشف كمال یا نقص موجود باشد، به سادگى مىتوان قضاوت كرد كه این عمل خیر است یا شر، اما اگر راهى براى كشف خیر و شر بودن عملى نداشته باشیم، باید تعیین آن را به كسى واگذار كنیم كه علاوه بر خلق روح، خیر و شر و نقص و كمال آن را به خوبى مىداند.