با این توضیح روشن شد كه اعتقاد به خیر یا شر بودن نهاد انسان؛ به این معنا كه او بدون اختیار به خیر یا شر گرایش دارد، با تعالیم اسلام و دلایل عقلى سازگار نیست. پس براى اینكه اِشكال «سلب اختیار» پیش نیاید، بهتر است سؤال را كمى دقیقتر مطرح كنیم كه: آیا نهاد انسان به گونهاى آفریده شده است كه مجموعاً خمیرههاى شر در نهاد او بیشتر به كار رفته است یا خمیرههاى خیر؟ یا اینكه سرشت او معجونى از خیر و شر است و گرایش او به هر دو سو یكسان است؟
اعتقاد به این كه مایههاى شر در او بیشتر است؛ به این معناست كه گرایش او به فساد و تباهى بیش از خیر و صلاح است و به تعبیر دیگر، اَعمال فسادانگیز را به راحتى انجام مىدهد اما براى اعمال خیر به مؤثر و محرك بیشترى نیاز دارد یا بعضى از غرایز و امور فطرى او انسان را به جانب گناه سوق مىدهد، مگر اینكه در آنها تصرف شود یا عوامل دیگرى آنها را كنترل كند. به هر حال، یكى از دیدگاهها در مورد نحوه تركیب سرشت انسان همین است كه البته در میان علماى اسلامى نیز طرفدارانى دارد. آنها با استناد به آیاتى از قرآن مجید در مقام اثبات منظور
( صفحه 118 )
خویش بر آمدهاند و به آیاتى از قبیل: «اِنَّ الانسانَ خُلِقَ هَلوعاً اِذا مَسَّهُ الشّرُ جَزوعاً و اِذا مَسّهُ الخَیرُ مَنوعاً»(10) «انسان طبعاً مخلوقى سخت حریص وبىصبر است چون شر و زیانى به او رسد جزع و بىقرارى كند و چون مال و دولتى به او رو كند بخل ورزد و منع (احسان) كند» ؛ استشهاد كردهاند. برداشت اولیهاى كه از این آیات مىشود، نكوهش انسان است و این نكوهش تمامى انسانها را شامل مىشود. از چنین آیاتى استنباط مىكنند كه پس طبع اولى انسان شر است؛ یعنى مایههایى در وجود اوست كه او را به طرف گناه سوق مىدهند، اگر چه مجبور نمىكنند. طبق این برداشت، انسان خود به خود میل به شر دارد، مگر اینكه عاملى جلوى او را بگیرد. به این معنى سرشت انسان را شر دانستهاند.
در مقابل دسته اول، گروهى دیگر معتقدند كه فطرت انسان خیر است، خود به خود خواهان خیر و كمال و رشد است و این عوامل تربیتى و محیطى است كه او را به جانب شر و فساد مىكشاند. اگر بهطور طبیعى رشد كند و عوامل شر محیطى در او اثر نگذارند، به شر گرایش پیدا نمىكند. دانشمندان مسلمانى كه همراه با دیگران در این تفكر سهیمند، براى اثبات دیدگاه خود به بعضى از آیات قرآن از جمله «آیه فطرت» استناد كردهاند و معتقدند كه فطرت انسان بر اساس خداشناسى و خداپرستى سرشته شده است «فاقم وجهك للدین حنیفا فطرة اللّه» طبق این اعتقاد، انسان به طور فطرى از شر و فساد گریزان است، اما عوامل (محیطى، تربیتى و طبیعى) خارج از نهاد و فطرت او گرایشهاى فطرى او را تضعیف یا او را منحرف مىكنند.
سومین دیدگاه در این مورد، تساوى دو نیروى كششى به جانب خیر و شر است؛ یعنى، اینكه در وجود انسان كششهایى هست كه او را به طرف گناه دعوت
( صفحه 119 )
مىكند و كششها و جاذبههاى دیگرى نیز وجود دارد كه او را به طرف خیر مىكشاند. بستگى دارد كه كدام یك از دو عامل را در خود تقویت كرده باشد. كسانى كه عوامل خیر و صلاح را در خود تقویت كنند، مهار زندگى خود را به دست خیر و صلاح مىدهند، برعكس كسانى كه عامل شر در وجودشان برجسته شود عامل خیر، تحتالشعاع قرار مىگیرد، لذا گرایش آنها به جانب شر و فساد خواهد بود. مطابق این نظر اولا: عوامل خیر و عوامل شر در همه انسانها موجوداند. ثانیاً: هر دو دسته از عوامل بهطور طبیعى در انسان وجود دارند. بنابراین، نمىتوان گفت كه سرشت انسان بهطور مطلق خیر یا شر است، بلكه باید گفت هم داراى سرشت خیر و هم داراى سرشت شر است. منتهى گاهى عامل شر برانگیخته و فعال مىشود و گاهى عامل خیر و این برانگیختگى نیز در اثر عوامل مختلف یا به هر حال در اثر انتخاب خود انسان ایجاد مىشود.
چهارمین و آخرین دیدگاه این است كه در مورد همه انسانها نمىتوان یك حكم كلى صادر كرد كه سرشت او خیر یا شر یا تلفیقى از خیر و شر است، بلكه انسانها با یكدیگر متفاوتند. در بعضى انسانها عوامل خیر قوىتر است و در نهاد بعضى دیگر تحریك شر بیشتر است. اگر انسانهاى پاك سرشت را بهخودى خود رها كنند، به جانب خیر خواهند رفت و اگر انسانهاى بد سرشت را به حال خود واگذارند به جانب شر مىروند. مىتوان گفت كه هیچكدام از اقوال سه گانه (خیر، شر، تلفیق خیر و شر در همه انسانها) علىالاطلاق صحیح نیست، بلكه هر كدام از آنها را با توضیحات، تقییدات و تصرفاتى مىتوان تصحیح كرد. این تفكر كه گرایش فطرى همه انسانها به جانب خیر است و اصلا گرایش به شر در آنها وجود ندارد، تنها به معناى فلسفىاش درست است كه تمامى وجود و صفات وجودى را خیر مىداند. اما از دیدگاه اخلاقى، این اعتقاد كه مایههاى موجود در باطن آدمى تمامى آدمیان را به جانب ارزشهاى اخلاقى سوق مىدهد، صحیح نیست. توجه
( صفحه 120 )
به شرارتها، خونریزیها و مفاسد بعضى از به اصطلاح آدمیان، جاى شكى باقى نمىگذارد كه گرایش فطرى همه آدمیان به جانب خیر نیست و توجه به خیر خواهىها، اصلاح طلبىها، ترحم و صمیمیتها و مخصوصاً عصمت انبیاء و ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) نیز این ادعا را باطل مىكند كه گرایش فطرى همه انسانها به جانب شر و فساد است. در داستان حضرت ابراهیم(علیه السلام) آمده است كه بعد از تولد، ایشان را در غارى گذاشتند و تا سنین بلوغ، دور از اجتماع در همان غار زندگى مىكرد و با همان فطرت خدادادى، موحّد بار آمد. آیا مىشود گفت كه انسانها در ابتداى خلقت باهم یكسان بودند و فرقى باهم نداشتند؟! بهطور كلى نمىتوان گفت كه عوامل فطرى در همه انسانها به شكل یكسان اقتضاى خیر یا شر دارد. و به همین دلیل، قول سوم نیز رد مىشود كه در تمامى انسانها هر دو عامل خیر و شر بهطور مساوى و یكسان وجود دارد.