تربیت
Tarbiat.Org

پیش‌نیازهای مدیریت اسلامی
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

پرسش و پاسخ

1. مقصود از طرح «انسان‌شناسى» در مباحث مدیریت چیست؟
پاسخ: بحث «انسان‌شناسى» به عنوان مقدمه مباحث مدیریت و مسائل ارزشى است كه در مدیریت مورد بحث واقع مى‌شود. طرح مقدماتى بحث انسان‌شناسى، زیربناى مبحث اصلى ارزشهایى است كه در مدیریت، به عنوان بحثى تطبیقى، میان اسلام و سایر مكاتب مطرح مى‌شود؛ یعنى، براى اینكه با بصیرت بیشترى، بحث مدیریت را دنبال كنیم، ترتیب منطقى آن اقتضا مى‌كند كه ابتدا از «انسان‌شناسى» شروع كنیم.
‌( صفحه 28 )
2. این ادعا كه سیر تاریخى بشر، با پشت سر گذاشتن مرحله «متافیزیكى» و «فلسفى» هم اكنون به مرحله كمال نهایى خود «تجربى» رسیده است، تا چه اندازه صحت دارد؟
پاسخ: این موضوع، در جامعه‌شناسى و بالاخص در فلسفه اجتماعى ریشه دارد. بر اساس تئورى كه از زمان «اگوست كنت» در جامعه‌شناسى مطرح شده است، جامعه بشرى مراحل تكاملى متافیزیكى و فلسفى را پشت سر گذاشته تا به زمان معاصر و دوران «تجربى» رسیده است. صاحبان این تئورى مدعى‌اند كه بشر در ابتدا به دلیل ترس از ناامنى‌ها و براى پناه بردن به مأمنى خاص و دلایل دیگر به یك سلسله امور وهمى و غیرواقعى پناهنده مى‌شده است. او در دوران انحطاط و ضعف عقل و معلومات، براى توجیه بعضى از پدیده‌هاى زندگى و همچنین تسكین روانى و رهانیدن خود از ناامنى و اضطراب، به اوهام و خیال و امور وهمى و غیرواقعى، از قبیل خدایان، ارواح، طلسمات و... روى مى‌آورده است، اما وقتى كه یك مرحله به جلو گام برداشت و كاملتر شد، به دوران عقلانیت و فلسفى رسید و بر اساس عقل و فلسفه، به توهّمات خویش جنبه استدلالى داد، اما كم‌كم از مرحله عقلانى محض هم پایین‌تر آمد،مثلا، در فلسفه افلاطونى براى توجیه پدیده‌هاى عالم مادى، «عالم مُثُل» و عقول مطرح مى‌شود، ولى ارسطو یك گام از مرحله ذهنیت و توهم پایین‌تر گذارد و به جاى «مُثُل»، «صورت نوعیه» در اجسام مادى را مطرح كرد و سرانجام همه این توهمات فرو ریخت و انسان در سومین مرحله از تكامل تاریخى خود، به علم و مسائل قابل تبیین علمى و تجربى روى آورد. در دوران علم و تجربه هر پدیده‌اى به‌طور طبیعى، تحلیل و تفسیر مى‌شود؛ مثلا، باران پدیده‌اى است كه علت طبیعى شناخته شده‌اى دارد و نیازى به توجیه آن با توهماتى از قبیل: اراده خدا، تسلط ارواح و تأثیر اجنّه ندارد. هر وقت عامل طبیعى آن ایجاد شد، باران مى‌بارد. این مرحله كمال، آخرین مرحله تكاملى است كه بشر از بند اوهام رسته و از سكون و ركود بیرون آمده است، زمانى كه بشر به
‌( صفحه 29 )
خدایان اعتقاد داشت، حركت تكاملى در زندگى او رخ نمى‌داد و پیوسته در اوهام خود غوطه‌ور بود، وقتى كه به مرحله فلسفى رسید، اندكى ترقى كرد، ولى از زمانى كه به مرحله علمى و تجربى پا گذاشت، حركت تكاملى او سرعت گرفت و به این همه اختراع و پیشرفت علمى دست پیدا كرد، پس معلوم مى‌شود كه آخرین مرحله كمال آدمى همین است.
روشن است كه فقط بعد از بررسى میزان اعتبار و ارزش این تئورى با شیوه‌هاى جامعه‌شناختى است كه مى‌توان در مورد اصالت و اعتبار آن قضاوت كرد (درست است كه بعضى جنبه‌هاى آن با دین و ارزشهاى انسانى هم مرتبط است، اما این نظریه اصولا نظریه‌اى جامعه‌شناختى است).
از دیدگاه اسلام و بسیارى از جامعه‌شناسان، مسایل فردى و اجتماعى، تابع قوانین تجربى و طبیعى نیست. در مبحث «روش‌شناسى» بحث مفصلى در گرفته است كه آیا شیوه تحقیق در علوم تجربى، قابل تعمیم به علوم انسانى، مخصوصاً روان‌شناسى و جامعه‌شناسى هست یا نه؟ یكى از نظریاتى كه اخیراً ابراز شده و در میان جامعه‌شناسان فرانسوى نیز طرفداران زیادى پیدا كرده این است كه: پدیده‌هاى اجتماعى منحصر به فرد و غیرقابل تكرار است؛ یعنى، اجراى شیوه تحقیق تجربى در جامعه‌شناسى، مقبول و كارآمد نیست، زیرا پدیده‌هاى جامعه‌شناختى تكرارپذیر نیستند. آیا با همان قطعیتِ مسایل تجربى، كسى مى‌تواند ادعا كند: تا زمانى كه بشر به خدا و دین معتقد باشد، پیشرفت نمى‌كند و اگر دین و خدا را كنار گذاشت پیشرفت مى‌كند. برعكس، امروزه نشانه‌هایى در دست است كه بشر در زمانهاى بسیار دور، از تمدنى بسیار پیشرفته برخوردار و در عین حال، به خدا و عالم ماوراى ماده هم معتقد بوده است.
از مطالعه آثار باستانى مى‌توان فهمید كه بشر در قدیم‌الایام از علم و تمدن پیشرفته‌اى برخوردار بوده است. از ساخت اهرام مصر هزاران سال مى‌گذرد، ولى
‌( صفحه 30 )
بشر امروزى با همه پیشرفت علوم و تكنولوژى نتوانسته است به درستى رمز و راز آنها را كشف كند. این كه چگونه در وسط این اهرام خلائى ایجاد شده كه از فساد و گندیدن اشیاء جلوگیرى مى‌كند، مثلا مقدار گندمى كه از چند هزار سال پیش در آنجا گذاشته شده هنوز هیچ تغییرى نكرده است،از معماهاى آن تمدن است. بشر امروزى به قواعد علمى حاكم بر اینها پى نبرده است چه رسد به اینكه فوق آنها را ایجاد كند! و این اهرام، ساخته دست همان خداپرستان و معتقدان به دین و آخرتند.
پس بر فرض كه كاربرد روش علمى و تجربى را در این مورد درست بدانیم، مى‌توان ادعا كرد كه «تجربه» خلاف ادعاى آنان را اثبات مى‌كند! هیچ انسان عالم منصفى، نمى‌تواند خدمت اسلام به تمدن و فرهنگ و پیشرفت بشر را انكار كند. خدمتى كه اسلام به تمدن و فرهنگ بشرى كرد، با كدام حركت اجتماعى قابل مقایسه است؟ همه دانشمندان منصف اروپایى و غربى، حركت علمى غرب را مرهون مسلمانها مى‌دانند. اگر اسم مرحله صنعتى شدن را بتوان «تكامل» گذاشت، غرب در همین تكامل هم مرهون اسلام است، اما به اعتقاد ما «تكامل» تنها بر جایى اطلاق مى‌شود كه رشد و كمال، همه جانبه و فراگیر باشد و رشد یك جانبه را نمى‌توان «تكامل» نام نهاد.
انسانى كه سرش بزرگ، اما سایر اندامهایش خیلى كوچك است آیا از نظر جسمى انسان كاملى است؟ درست است كه غرب از نظر مادى و صنعتى پیشرفت كرده، اما از نظر اخلاقى و معنوى عقب‌گرد كرده است. مگر بُعد اخلاقى و اجتماعى و معنوى مربوط به انسان نیست؟ امروزه ضعف اخلاق و معنویت در غرب، بلاى رفاه اجتماعى آنان شده است، به گونه‌اى كه زندگى در بسیارى از كشورهاى جهان سوم از زندگى در شهرهاى امریكا، به مراتب راحت‌تر است. ساختمانهاى رفیع و صد طبقه! اما ساكنانى مضطرب و افسرده! افسردگى،
‌( صفحه 31 )
ناراحتى، مواد مخدر، ناامنى و...، ره‌آورد تكامل صنعتى امروز غرب و پشت پا زدن به معنویت و اخلاق است. پس چنین پیشرفتى، نشانه كمال آدمى نیست. پیشرفت صرفاً صنعتى، نقطه آرمانى انسان نیست و فقط در صورتى سودمند است كه در كنار آن آرامش، آسایش، تكامل و تعالى روح نیز موجود باشد.

3. در عصر حاضر، معیار «علمى بودن» مباحث، دو چیز است: 1. كمیت‌گرایى 2. كیفیت‌ستیزى. با این وصف، آیا مى‌توان این بحث را یك بحث علمى تلقى كرد؟
پاسخ: درست است كه جو غالب فعلى «كمیت‌گرایى» است، اما این گونه نیست كه مورد قبول تمامى دانشمندان باشد، بلكه دانشمندان فراوانى در میان جامعه شناسان و فلاسفه علم و روش شناسان علمى، محوریت «كمیت‌گرایى» در تحقیقات علمى را رد مى‌كنند. به هر حال، اصل این موضوع در «روش‌شناسى» علوم باید مورد بحث قرار گیرد كه آیا این طرز تفكر صحیح است یا نه.
به عقیده ما منحصر كردن علم در كمیت‌گرایى، قابل قبول نیست و معتقدیم كه دایره معلومات بشر منحصر به چیزى نیست كه امروزه آن را «علم» مى‌نامند، بلكه دایره «علم» بسیار فراتر از تجربه و داده‌هاى حسى و به اصطلاح كمیات است و مى‌توان گفت: ارزش آن بخش از علم كه فراتر از دایره حس است، نه تنها كمتر از داده‌هاى حسى نیست، بلكه با ارزش‌تر است. ارزش ویژگى «كمیت گرایى»، عمدتاً در پدیده‌هاى مادى است. آنچه كه جنبه معنوى و روحى دارد با معیارهاى كمّى قابل اندازه‌گیرى نیست.
4. آیا مى‌توان گفت مسائل اجتماعى از دایره تجربه و تكرار بیرونند، بسیارى از مسائل كلى اجتماعى تكرار مى‌شوند (اگر چه تمامى ویژگیهاى آنها تكرارناپذیرند) اما آثار مشابهى را به دنبال دارند و آیا مسأله «سنت‌هاى تاریخى» كه بعضى آیات قرآن به آن اشاره مى‌كند خود دلالت بر قابلیت تكرار آن نمى‌كند؟
‌( صفحه 32 )
پاسخ: همان گونه كه بیان شد، تكرار پذیرى حوادث تاریخى موضوعى اختلافى است كه خود جامعه‌شناسان هم بر آن اتفاق نظر دارند و بنده هم به‌طور قاطع تكرار پذیرى آن را رد نكردم، بلكه تنها درصدد بیان اختلافات در مسأله بودم. علاوه بر دیدگاه‌هاى مخالف و موافق در این مورد، دیدگاه‌هاى متوسطى هم وجود دارد كه: پدیده‌هاى اجتماعى، شباهت‌هایى با هم دارند كه اگر آنها را گزینش و آزمایش كرده و تأثیر آنها را در سایر پدیده‌ها بررسى كنیم، قابل تعمیم است. ما هم قبول داریم كه در پدیده‌هاى اجتماعى جهات مشتركى وجود دارد، اما كشف و ارزیابى آن جهات مشترك، كار آسانى نیست. بسیارى از مواقع، تعیین رابطه علّى و معلولى در تجربه‌هاى علمى هم كار سختى است. از آنجا كه پدیده‌ها توأم و مقارنند، تعیین میزان تأثیر هر یك از آنها در معلول آسان نیست. در مسائل اجتماعى این كار به مراتب پیچیده‌تر است، چون هیچ پدیده اجتماعى جداى از شرایط خاص اجتماعى، محقق نمى‌شود، لذا ادعاى این موضوع كه فلان پدیده اجتماعى با پدیده‌اى كه مثلا ده قرن پیش به وقوع پیوسته، مشابه است و نتیجه‌گیرى از آن به عنوان یك «تجربه» كار بسیار دشوارى است. روشن است كه چنین ادعایى اگر از جانب خدا باشد پذیرفتنى است و آنچه را كه قرآن مجید به عنوان وجوه مشترك جوامع مطرح مى‌كند، قابل قبول و استناد است، اما استنباط چنین شباهتهایى در پدیده‌هاى اجتماعى، در صورتى كه از جانب بشر باشد، از قطعیت لازم برخوردار نیست.

5. آیا ارزشهاى اخلاقى كه در اقتصاد و مدیریت مطرح مى‌شود، صرفاً جنبه ذهنى و ایدآلى ندارد؟
پاسخ: اگر ما نتوانستیم ارزشهاى اخلاقى را در عمل پیاده كنیم حاكى از ضعف ماست، نه ناشى از ذهنى بودن ارزشهاى اخلاقى. آدمى فقط در صورتى مى‌تواند
‌( صفحه 33 )
به اهمیت این ارزشها پى ببرد كه بتواند جامعه و مكتبى را خالى از ارزشها تصور كند، در آن صورت مى‌تواند بفهمد كه ارزشها تا چه اندازه مؤثرند. امروزه در فاسدترین جوامع هم ارزشهاى اخلاقى، هر چند در مرتبه‌اى بسیار ضعیف، وجود دارند. بعد از انقلاب اسلامى، در جامعه ما یك سلسله ارزشهاى اسلامى ایجاد و تقویت شده بود كه آثار بسیار عجیبى داشت. ایثارها و فداكارى‌هایى كه در دوران انقلاب و جنگ محقق مى‌شد، پدیده‌هایى استثنایى به شمار مى‌آمدند، اما متأسفانه این ارزشها حفظ و تقویت نشد و این نقص ناشى از عوامل متفاوتى، از جمله ضعف مدیران، مرشدان و رهبران جامعه بود كه نتوانستند به درستى از آن موقعیتها استفاده كنند و آن ارزشها را زنده نگه دارند و آن فداكارى‌ها نتایج عینى و خیره‌كننده همین ارزشها بودند! آثار شگفت آن ارزشها به حدى بود كه بعضى از نمونه‌هاى آن براى خود این ملت هم تعجب‌آور بود. قبل از انقلاب و جنگ، بهترین نمونه فداكارى و ایثار براى ما حنظله غسیل‌الملائكه، جوان تازه دامادى بود كه در ركاب رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) به شهادت رسید، اما مردم ما با چشم خود صدها نفر بهتر از حنظله را مشاهده كردند كه در شرایطى به مراتب سخت‌تر از حنظله جنگیدند و جان فدا كردند. رفتار آنها بر همگان روشن كرد كه ارزشهاى اسلامى، قابل استفاده است و كاربرد عملى دارد اما باید راه آن را پیدا كرد، باید دید كه از چه راهى مى‌توان ارزشها را زنده كرد و چگونه آنها را در عمل به كار گرفت. جریان ارزشها در «مدیریت» و «اقتصاد» از همین قرار است. بعد از پذیرش این موضوع كه در مدیریت، یك سلسله ارزشهاى اخلاقى موجود است كه نتیجه اقتصادى و انسانى بهترى دارد، نوبت به این مى‌رسد كه چگونه افراد سازگار با ارزشها تربیت كنیم. براى انجام این كار، باید با صفات و ویژگیهاى روح انسان آشنا شویم كه چگونه مى‌شود آدمى ارزشى را مى‌پذیرد و ارزشهایى را طرد مى‌كند.
بنابراین، نتایج عینى و قابل مشاهده ارزشها در همین جامعه اسلامى جایى را براى این تفكر كه ارزشها صرفاً آرمانى و پندارى‌اند باقى نمى‌گذارد.
‌( صفحه 34 )
6. الف: آیا مبحث «انسان‌شناسى» مقدمه مباحث «نظرى» مدیریت یا مقدّمه مباحث «عملى» آن است یا اینكه اساساً این بحث مربوط به مسایل تجریدى و هنجارى مدیریت است؟ ب: چرا مدیریت را بر «انسان‌شناسى» مبتنى دانستید؟
پاسخ: الف) از شیوه گفتار، روشن بود كه مقصود، بخشهاى هنجارى مدیریت است و اما پاسخ ب) این مسأله بیان شد كه كه اساساً هر رشته‌اى از رشته‌هاى علوم انسانى با «انسان‌شناسى» ارتباط دارد، زیرا موضوع و محور آن «انسان» است. مدیریت هم به عنوان رشته‌اى از علوم انسانى از «انسان‌شناسى» بى‌نیاز نیست، علاوه بر این دلیل عام، در مدیریت نیاز بیشترى به «انسان‌شناسى» احساس مى‌شود، زیرا در مباحث نظرى مدیریت، این موضوع مطرح است كه آیا مى‌توان ارزشهاى اخلاقى را جایگزین سیستم كنترل نمود یا اصلا سیستم كنترل جایگزین ندارد، تقریباً تمامى تحقیقات در مدیریت به این نتیجه رسیده‌اند كه رواج ارزشهاى اخلاقى، تا حدى مى‌تواند جانشین سیستم كنترل شود. پس بدین لحاظ، ارزشهاى اخلاقى باید مورد بررسى قرار گیرد. حال، وقتى كه مى‌خواهیم ارزشهاى اخلاقى را مطرح كنیم این موضوع پیش مى‌آید كه كدام یك از مكاتب فلسفه اخلاق قابل پذیرش است، اینجاست كه مجبوریم دیدگاه اسلام در مورد فلسفه اخلاق و ارزشهاى اخلاقى را نیز مطرح كنیم.
از دیدگاه اسلام، ارزشها از كیفیت رابطه رفتار انسان با هدف نهائى به‌دست مى‌آید؛ یعنى، عملى ارزش حقیقى دارد كه در راستاى هدف نهایى او باشد. به عبارت دیگر، ارزشها، پلى ارتباطى بین وضع موجود انسان با وضع مطلوب و ایدآل او هستند این یك واقعیت است و تابع هیچ قراردادى هم نیست، پس براى پى بردن به ارزش انسانى و كمال او باید موقعیت انسان، مقصد و هدف نهایى او را بشناسیم. تا زمانى كه هدف نهایى او شناخته نشود، نمى‌توان گفت كه از چه راهى مى‌تواند به آن هدف برسد. ملاحظه مى‌فرمایید كه بدون طى این مسیر، از نظر منطقى نمى‌توان به مدیریت و مسائل ارزشى آن پرداخت.
‌( صفحه 35 )
7. آیا شیوه مدیریت جامعه فعلى، با معیارهاى اسلامى مطابق است؟
پاسخ: كسى در این جهت شك ندارد كه مدیریت فعلى جامعه اسلامى، آرمانى و كاملا مطلوب نیست، اما این سخن به معناى غلط بودن صددرصد آن و لزوم جانشینى آن با شیوه‌اى دیگر از مدیریت نیست، زیرا ما مسلمان و پیرو ائمه اطهار ـ سلام الله علیهم اجمعین ـ هستیم و زندگى و حكومت ایشان الگوى زندگى و حكومت ماست. با مرور كوتاهى به تاریخ حكومت على ـ علیه‌السلام ـ این حقیقت روشن مى‌شود كه حكومت آن حضرت هم ـ با اینكه سرمشق حكومت اسلامى بود ـ تا چه اندازه با مشكلات و نابسامانى‌ها مواجه بود. خیانتِ كارگزاران حكومتى، جنگ منافقان، خیانت عوامل حكومت و صدها مورد از این قبیل، نشان مى‌دهد كه تخلف از قوانین اسلامى، در درون حكومت على ـ علیه‌السلام ـ تا چه اندازه زیاد بوده است. حال از حكومتى كه امامت آن بر عهده معصوم نیست و مجریان آن در سطوح پایین، آشنایى كافى با قوانین اسلامى ندارند و علاوه بر این، مردم آن صدها سال تحت تسلط استكبار زندگى مى‌كرده‌اند، چه توقعى دارید؟ در عین حال، وقتى كه جهات مثبت آن را با جهات منفى آن مقایسه مى‌كنیم، هم از دیدگاه اسلامى و هم با بینش اقتصادى، به ارزش و اهمیت آن پى مى‌بریم.
حال، سؤال این است كه چگونه مى‌شود یك جمعیت چندین میلیونى را با این شرایط خاص اجتماعى به‌گونه‌اى اداره كرد كه هیچ كارگزار و كارمندى، دست به اعمال خلاف قانون و اسلام نزند؟ تنها راه قضیه، زنده كردن و تقویت ارزشهاى اسلامى است و الاّ نظام كنترل، به معناى فعلى، كار چندانى از پیش نخواهد برد.
‌( صفحه 36 )

‌( صفحه 37 )