واژه «قرب» به معناى نزدیكى است. كاربرد ابتدایى آن در مورد محسوسات است، اما بعد از تجرید معناى مادى، مىتوان آن را در معنویات و مجردات هم به كار گرفت. تقریباً تمامى مفاهیمى را كه ما در معنویات یا موجودات ماوراءطبیعى به كار مىبریم، از زندگى مادى و محسوس دریافت كردهایم كه بعد از تجرید و حذف قیود مادى، آنها را در مورد مجردات به كار مىبریم. به عنوان نمونه واژههاى «عُلوّ» و «عظمت» را كه در مورد خداى متعال به كار مىبریم و او را «على» و «عظیم» مىخوانیم (و هو العلى العظیم)، ابتدا در مورد امور جسمانى به كار مىرفتهاند. مثلاً، وقتى كه ارتفاع چند طبقه ساختمان را نسبت به یكدیگر مقایسه مىكنیم، حكم مىكنیم كه طبقه سوم از دوم و چهارم از سوم بلندتر است و سپس وقتى كه روابط سایر موجودات را نیز بررسى مىكنیم، با استفاده از همین الفاظ، به بلندى و عظمت بعضى نسبت به بعضى دیگر حكم مىكنیم، پس در ابتدا با استفاده از همین واژهها نسبتِ میانِ موجودات مادى را بیان مىكنیم، با تعمیم آنها همین الفاظ را در مورد موجودات مجرد به كار مىگیریم؛ مثلاً، وقتى كه نسبت ساختمان سه طبقه را با یك طبقه مىسنجیم، علوّ و بلندى ساختمان سه طبقه را نسبت به یك طبقه انتزاع مىكنیم و حكم مىكنیم به اینكه: این از آن بلندتر است. سپس همین جریان را با حذف قیود مادى به موضوعات مجرد هم تعمیم مىدهیم، پس درست است كه این مفاهیم ابتدا در مادیات به كار مىرفتهاند، ولى وقتى آنها را در مجردات به كار مىبریم، از خصوصیات جسمانى تجرید مىشوند
( صفحه 163 )
و مىگوییم؛ مثلاً این رفعت و بلندى كه در مورد خدا به كار مىرود، بلندى جسمانى نیست، زیرا خدا كه جسم نیست تا او در مكان بلندى باشد و دیگران نسبت به او پایین باشند و بالاخره با حذف تمامى قیود مادى، این مفاهیم را در مورد مجردات به كار مىگیریم.
«رِفعَت و عُلُوّ» كه در مورد مجردات به كار مىرود، همان رِفْعَت و عُلُوّ مادى است، اما با حذف ویژگیهاى مادى آن. و این انتزاع و تجرید، منحصر به عُلُوّ، رِفعَت، قرب و... نیست، بلكه در مورد علم و قدرت خدا هم صادق است؛ مثلاً، وقتى كه ما مىگوئیم: «خدا عالم است» در ابتدا فقط علم خودمان را شناختهایم و با حذف قیود مادى ـ مثلاً مىگوییم: علم ما اكتسابى است، اما علم خدا اكتسابى نیست. علم ما از راه چشم و گوش و تعلیم و تعلم است، اما علم خدا ذاتى است و ... ـ آن را به خدا نسبت مىدهیم. طبق این قاعده كه «تشبیه و تنزیه» نام دارد، آنچه را كه در مورد خدا به كار مىبریم نوعى شباهت باامور محسوس دارد، ولى همراه با تنزیه است. در لسان روایات هم این موضوع ذكر شده است كه: «هو عالم لاكعلم العلماء، قادِرٌ لاكقدرة القادرین»(16) «خدا عالم است اما علم او همانند علم ما نیست و تواناست، اما توانایى او با توانایى و قدرت ما تفاوت دارد». از آنجا كه ناچاریم به علم و قدرت او اعتراف كنیم، باید الفاظى از این قبیل را به كار بگیریم، اگر از واژه عالم استفاده نكنیم، پس كدامین واژه را براى رساندن مقصود خود به كار گیریم؟ بدون وجود این مفاهیم، هیچ تصورى نمىتوان از خدا داشت و چگونه مىتوان با موجودى كه هیچ گونه تصورى از او نداریم، ارتباط برقرار كرد؟ به هر حال، تصور رفعت و بلندى او ما را به تواضع، و تصور عزت او ما را به تذلّل در برابر او وادار مىكند. اگر مفاهیم غِنى، علم، قدرت، عزت و... را براى او فرض
( صفحه 164 )
نكنیم، ارتباط با او براى ما ممكن نیست، پس ناچار باید چنین مفاهیمى را در مورد او تصوّر كنیم، اما این تشبیه باید با تنزیه همراه باشد؛ مثلاً، مىگوئیم او علم دارد، نه مثل علم ما. خدا غَنىّ است، اما نه مثل غناى ثروتمندان ما، بلكه غناى او ذاتى است و....
در مورد موضوع مورد نظر (قرب خدا) نیز جریان از همین قرار است، «نزدیكى» در اینجا به معناى نزدیكى جسمانى نیست، این گونه نیست كه بتوان براى خدا مكانى را در گوشهاى از عالم در نظر گرفت؛ مثلاً نمىتوان گفت، كسانى كه به مكه مىروند به خدا نزدیكتر مىشوند، ممكن است كسانى به خانه خدا نزدیكتر، ولى از خدا دورتر شوند، بستگى به نیت و قصد و توجّه قلبى آنها دارد و همچنین نمىتوان از قرب به خدا، نزدیكى زمانى یا نزدیكى فامیلى را اراده كرد. خداى متعال از تمامى این نسبتها منزّه است.