تربیت
Tarbiat.Org

پیش‌نیازهای مدیریت اسلامی
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

محبت به دیگران، راه رهایى از خودمحورى

در این میان تنها یك ویژگى و خصلت است كه ممكن است چنین انسانى را تا حدودى از خودبینى و خوداندیشى محض، خارج، غرایز او را مهار و به اندیشیدن در مورد دیگران وادار كند و آن ویژگى فطرى «میل به احترام» است. این ویژگى فطرى از سایر ویژگیهاى دیگر دیررس‌تر است. تمامى انسانها، بدون استثنا، به روابط متقابل بر اساس احترام به یكدیگر نیازمندند؛ یعنى نیاز دارند كه دیگران آنها را احترام كنند و آنها هم به دیگران احترام بگذارند و حقوق یكدیگر را رعایت كنند. این نیاز در همگان وجود دارد، اما اگر سایر خواسته‌ها فضاى ذهن آدمى را اشغال كنند و تمامى همّ و غم او بر ارضاى سایر نیازها متمركز شود، جایى براى بروز و ظهور این عواطف باقى نمى‌ماند.
وظیفه مربیان تربیتى تقویت عواطف انسانى در متربیان است. هر انسانى كه در پى ساختن و تربیت خویشتن است باید احترام به دیگران را در خود تقویت كند و
‌( صفحه 234 )
سعى كند همراه با رشد بدنى و فیزیكى از این جهت نیز رشد كند، زیرا این رشد عاطفى و روانى تا حدودى افسار گسیختگى حیوانى را كنترل مى‌كند. این حالت موجب مى‌شود كه آدمى از خواسته‌هاى خود بكاهد و به نیاز دیگران نیز توجه كند و بدین صورت پدر، مادر، فرزندان و سایر بستگان را نیز در نظر داشته باشد. در این نقطه است كه براى فرد ارزشهاى اخلاقى مطرح مى‌شود. «ارزش» در موردى مصداق دارد كه آدمى بین دو چیز مقایسه مى‌كند و یكى از آنها را بر دیگرى ترجیح مى‌دهد. كسى كه تمامى فكر و ذكرش ارضاى نیازهاى مادى خویش است، جایى براى «ارزش» باقى نمى‌گذارد، اما اگر عاطفه انسانى او قوى باشد، براى دیگران هم سهمى قائل مى‌شود و هر چند كه پرتو این عاطفه گسترده‌تر شود، سطح وسیع‌ترى را تحت پوشش قرار مى‌دهد تا جایى كه ممكن است نسبت به كل انسانها و حتى حیوانات احساس مهر و محبت كند. اهمیت این موضوع تا آنجاست كه بسیارى از صاحب‌نظران، اصل و مایه ارزشهاى اخلاقى را «دیگرخواهى» مى‌دانند. طبق این نظریه، انسان در زندگى دو مسیر دارد: مسیر سود و مسیر ارزش. «ارزش» را ابراز عاطفه انسانى نسبت به هم‌نوع مى‌دانند، به هر میزان كه آدمى براى هم‌نوعان خود سهم و احترام بیشترى قائل باشد ارزشمندتر است، اگر جز این باشد «سودپرست» است.
درست است كه این ویژگى به جاى خود ارزشمند و مهم است، اما اصالت دادن به آن از دو جهت در معرض انتقاد است: اولا طرح آن به عنوان ارزش نهایى و اصیل در اسلام مورد پذیرش نیست و جزو همان ارزشهاى معمولى و پایین‌تر از حد نصاب است. ثانیاً تمامى خواسته‌هاى انسان در «دیگرخواهى» خلاصه نمى‌شود، بلكه انسان خواسته‌هاى دیگرى نیز دارد كه با این غریزه ارتباطى ندارد و در واقع با منطق و فلسفه اخلاق این مكتب سازگار نیست. ویژگى‌هایى از قبیل: كرامت و عزّت نفس در برابر فرومایگى و زبونى در عین حال كه ارزش‌مندند، با
‌( صفحه 235 )
نوع‌دوستى او ارتباطى ندارند؛ یعنى، گروهى از مردم علاوه بر احترام به حق و خواسته دیگران و دارابودن عواطف اجتماعى و خانوادگى، مرتبه دیگرى از ارزشها را نیز دارا هستند كه در فرهنگ اسلامى اسم آن را «كرامت نفس» مى‌گذارند. اگر تمامى ارزشها به «دیگرخواهى» تعلق دارد، آیا كرامت نفس و عزت نفس یا مناعت طبع بى‌ارزش است؟!
به هر حال، بسیارى از این ویژگى‌ها در دسته سوم ارزشها قرار مى‌گیرند، ارزشهایى كه به حد نصاب نمى‌رسد، اما ممكن است به آن نزدیك باشد. اگر انسانى خواسته‌هاى حیوانى خود را تا حد ممكن، فداى خواسته‌ها و ارضاء نیاز دیگران كرد، علاوه بر ارزش‌مندى نفس عمل، او را در راه رسیدن به ارزشهاى متعالى یارى مى‌كند؛ یعنى نزدیك‌شدن تدریجى به حد نصاب! به عنوان مثال: ابراز علاقه و احترام به دیگران از نتایج احترام به حق آنهاست. این كه انسان از درون احساس مى‌كند كه دیگران بر گردن او حقى دارند، خود ارزشى والاتر از ابراز عواطف است. این یك حق اخلاقى است، اگر انسان، خود محور باشد حق دیگران براى او مطرح نیست. به دنبال طرح «حق اخلاقى» است كه حق‌شناسى و سپاس‌گزارى مطرح مى‌شود. اگر انسانى مقصودش رسیدن به منافع مادى بیشتر هم باشد، درصدد جبران محبت دیگران برمى‌آید؛ یعنى با یك محاسبه اقتصادى و براى جلب منفعت مادى بیشتر خدمت دیگران را به نیكى پاسخ مى‌دهد و ممكن است سرانجام، این عمل به جایى منجر شود كه خودش را مدیون دیگران بداند و در مقابل خدمتى كه به آنان مى‌كند انتظار سود و منفعتى ندارد؛ مثلا، به مادر یا پدر پیرى كه هیچ انتظار خدمتى مادى از آنان ندارد، به دلیل حق‌شناسى خدمت مى‌كند یا از فرزندش پرستارى مى‌كند. این عاطفه ممكن است نسبت به سایر انسانها هم ظهور كند و این روح حق‌شناسى و سپاس‌گزارى در نهایت به صورت ملكه در درون او راسخ شود، آن وقت است كه ملكه حق‌شناسى، او را
‌( صفحه 236 )
وادار به كرنش و تواضع در برابر خداى متعال، مالك تمامى نعمتهاى هستى، مى‌كند.
آنچه كه قبل از هر چیز دیگر انسان را به تعظیم و عبادت و سجود در برابر خداى متعال وادار مى‌كند، روح شكرگزارى و قدردانى از نعمت است. اگر در انسانى روح قدردانى زنده نباشد، هرگز در برابر خدا خضوع و خشوع نمى‌كند.
پس رفتارهاى اخلاقى متعارف نیز كه ارزشى پایین‌تر از حد نصاب دارند، ممكن است انسان را در رسیدن به ارزشهاى متعالى كمك كند، ارزشهاى والا را نیز ترقى و اوج دهد یا برعكس: عدم رعایت رفتارهاى اخلاقى متعارف، روح حق‌شناسى را در انسان تضعیف كند. اگر رفتارهاى متناسب با خلق و خویى ترك شود، آن ویژگى هم به تدریج ضعیف و نابود مى‌شود. انسانى كه به دلیل غلبه انگیزه‌هایى از قبیل خودخواهى، خودمحورى و مقام‌پرستى، روح حق‌شناسى در او ضعیف شود، حالت منافق گونه‌اى در او ایجاد مى‌شود به صورتى كه قدرشناسى و سپاس‌گزارى را اظهار مى‌كند، ولى در باطن از آنها خبرى نیست و كم‌كم به مرحله‌اى مى‌رسد كه تمامى ارزشهاى بدست آورده را از دست مى‌دهد. این حقیقت در قرآن مجید با بیانهاى مختلفى عنوان شده است. گروهى از منافقان با خدا پیمان بسته بودند كه اگر نعمت و ثروت زیادى را بدست آورند، بخشى از آن را در راه خدا انفاق كنند، اما زمانى كه به مال و ثروتى رسیدند عهد و پیمان خویش را فراموش كردند. این نقض پیمان و عهدشكنى موجب شد كه ایمان خود را نیز از دست بدهند.
«به این دلیل كه پیمان خود را با خدا شكستند و دروغ گفتند تا روز قیامت در دل آنها نفاقى پدید آمد».(38)
‌( صفحه 237 )
مطابق یك قاعده كلى: «كسانى كه به‌طور مداوم به گناهان كبیره آلوده شوند، سرانجام كار آنها تكذیب آیات خدا و مسخره كردن آیات است».(39)
سخن این است كه رفتارهاى خوب یا بد انسان به تعالى یا سقوط او كمك مى‌كند؛ به عبارت دیگر، كسب دسته‌اى از ارزشها آدمى را مهیّاى كسب ارزشهاى والاتر مى‌كند و كسب ضد ارزشها او را مهیّاى سقوط بیشتر مى‌كند.
بعضى از آیات قرآن، حالاتى از قبیل خودپرستى، خودمحورى، شهوت‌پرستى و مال‌دوستى و ... را زمینه‌ساز كفر انسان معرفى مى‌كند. در سوره مباركه ماعون آمده است:
«آیا در مورد شخصى كه دین را تكذیب مى‌كرد، اندیشه نمودى؟ این شخص همان كسى است كه نسبت به یتیمان بى‌تفاوت بود و به اطعام مساكین، كسى را تشویق نمى‌كرد»(40)؛ یعنى، حالت انكار و تكذیب آیات خدا، ناشى از بى‌تفاوتى به یتیمان، فقرا و مساكین است.
در سوره مباركه بلد مى‌فرماید: «آنها به آن گذرگاه (محل گذر از شقاوت به سعادت) وارد نشدند» تا زمانى كه كسى به آن گذرگاه وارد نشود، از مرتبه منحط حیوانى به تعالى انسانى نمى‌رسد. «تو چه مى‌دانى كه آن گذرگاه چیست» «آزاد كردن بنده» «یا طعام دادن در ایام قحطى و گرسنگى، به یتیم خویشاوند خود» «یا به فقیر خاك‌نشین» «پس در زمره مؤمنانى در مى‌آید كه به خدا ایمان آورده و یكدیگر را به صبر و مهربانى با خلق سفارش مى‌كنند».(41)
آزاد كردن بنده و اطعام فقرا و مساكین نوعى گذرگاه است، كسى كه از این مجرا وارد نشود، نمى‌تواند از مرحله حیوانیت عبور كند، اما اگر از این مسیر عبور كرد و
‌( صفحه 238 )
تكلیف شرعى، انسانى و عاطفى خویش را در محبت به دیگران و رعایت حق آنها انجام داد، آن وقت است كه جزو مؤمنین مى‌شود. اگر چنین زمینه‌اى براى او ایجاد شد، اهل ایمان مى‌شود. پس قدر متقیّن این است كه دیگرخواهى و نوع‌دوستى، زمینه‌اى براى سعادت انسان و راه رهایى از ضد ارزشهاست.
به هر حال، فراموش نكنیم كه ارزشها در یكدیگر تأثیرگذار و از یكدیگر تأثیرپذیرند. البته هستند كسانى كه اهل نماز و توسل و قرائت قرآن و زیارت عاشورا و عزادارى‌اند، ولى رفتارهاى آنها مملو از نقطه ضعف است، احكام الهى را به دقت رعایت نمى‌كنند، مقید به رعایت اخلاق اسلامى نیستند، از كلاه‌گذارى و رباخورى ابائى ندارند، با اندك بهانه‌اى حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال مى‌شمرند. برعكس، انسانهایى كه عبادات غیر مستقیم را به خوبى رعایت مى‌كنند، ولى به عبادات مستقیم بهایى نمى‌دهند. این تضادهاى رفتارى موجب این توهّم مى‌شود كه: عبادت با ارزشهاى اخلاقى ارتباطى ندارد، بلكه هر یك مجرایى مخصوص به خود دارد؛ مثلا نماز و عبادات مستقیم با رحم و انصاف و مروت ارتباطى ندارد و بین آنها تأثیر و تأثرى نیست! اما این توهّم كاملا نادرست است.
ممكن است كه تمامى كارهاى یك انسان نمازخوان هم صددرصد درست نباشد یا اینكه هر كس اهل مروت و انصاف و خدمت به خلق است اهل نماز نباشد، اما شكل تأثیر آنها به این صورت است: كسى كه اهل نماز باشد به رعایت ارزشها و هنجارهاى اجتماعى بسى مقیدتر و آماده‌تر است. اثبات این واقعیت هم به شیوه تجربى با مراجعه به مراكز آمار مراجع قضائى و هم از طریق تحلیل فلسفى ممكن است. هر زمانى كه اقبال به عبادت در بین مردم بیشتر شود، آمار خیانت و جرم، سیر نزولى دارد. در ماه محرم و ماه مبارك رمضان، گناه كمترى انجام مى‌شود. در شهرهایى كه مردم آن بیشتر اهل عبادتند، نسبت گناه كمتر
‌( صفحه 239 )
است. این گونه نیست كه ابعاد مختلف روح انسان كاملا از یكدیگر جدا باشند، تمامى ابعاد روانى انسان در حال تأثیر و تأثر از یكدیگرند.