نخستین سؤال این است كه آیا در راستاى مدیریت و با همین هدف اقتصادى، ارزش دیگرى مىتواند مطرح شود؛ یعنى، اینكه آیا ممكن است براى افزایش تولید، صرفاً از تشویق مادى استفاده نكنیم و براى كنترل نیروى كار نیازى به سیستم كنترل مدیریت نداشته باشیم. همانطور كه در ابتدا اشاره شد، جواب این سؤال مثبت است. براى رسیدن به آن مرحله، باید به جاى تقویت سیستم كنترل در مدیریت، ارزشهاى اخلاقى را تقویت كرد و این بهترین جانشین براى سیستم كنترل پیچیده است، زیرا این كار، بسیارى از نیروهاى انسانى را براى فعالیتهاى تولیدى آزاد مىكند و هزینه كار را پایین مىآورد. پس، از دید اقتصادى هم به ارزشهاى اخلاقى و شناخت آن ارزشها و همچنین شناخت انسان نیازمندیم. سؤال مهمتر این است كه آیا از دیدگاه اسلام، همین كه مؤسسهاى به اهداف اقتصادى خود برسد به هدف مطلوب خود رسیده است یا اینكه غیر از اهداف اقتصادى، اهداف بالاترى هم مورد نظر است، اهدافى كه در صورت تعارض با اهداف اقتصادى، آنها را تحت الشعاع خود قرار مىدهند؟ مسلماً اهداف صرفاً اقتصادى با كرامت انسانى سازگار نیست، بلكه اقتصاد، تنها وسیلهاى است كه ممكن است او را در راه رسیدن به هدف نهایى یارى دهد. این گونه نیست كه براى كسب منفعت و ایفاى مدیریت، هر روشى مطلوب باشد، بلكه باید روشهایى را براى مدیریت انتخاب كرد كه به كرامت انسانى كارمندان لطمهاى نزند؛ یعنى، نه تنها مانع تكامل
( صفحه 26 )
روحى و معنوى آنان نشود كه در این جهت آنها را كمك كند. به هر حال، این موضوع فعلا به عنوان یك سؤال مطرح است كه آیا در سیستم مدیریت اسلامى، غیر از اهداف مؤسسات و سازمانهاى فعلى كه عمدتاً اهداف مادى و اقتصادى است، ممكن است هدفى بالاتر از این اهداف وجود داشته باشد. به بیان دیگر، كسى كه رهبر جامعه است و مدیریت جامعهاى را بر عهده دارد، رفتار او با جامعه چگونه باید باشد؟ آیا باید اهداف مادى و صرفاً اقتصادى مؤسسات تولیدى را بپذیرد یا آنكه باید اهداف بالاترى را بر این مؤسسات حاكم كند؛ یعنى آنها را ملزم كند كه اهداف بالاترى را بپذیرند و آنها را وادار كند كه اهدافشان را توسعه دهند؛ یعنى اینكه تنها به منافع شخصى خود یا منافع مؤسسه شخصى خود اكتفا نكنند و منافع كل جامعه را در نظر بگیرند، حتّى منافع سایر جوامع و بهطور كلى منافع انسانیت را هم در نظر بگیرند. اینها یك سلسله ارزشهاى خاصى است كه معمولا در دانشگاههاى غربى مطرح نمىشود یا اینكه به سادگى از كنار آن مىگذرند، در حالى كه بررسى این مسائل براى ما ضرورى است و طرح این مسائل از دیدگاه اسلامى ضرورت داد. تا زمانى كه این مسائل را نشناسیم و آنها را حل نكنیم، نمىتوانیم نظریات اسلام را به دنیا ارائه دهیم. البته این گفتهها به این معنا نیست كه نتیجه تحقیقات اسلامى در این زمینه حتماً مثبت است. ممكن است محقّقى بعداز تلاشهاى فراوان به این نتیجه برسد كه در اسلام هم براى كارهاى تولیدى، هدفى وراى اهداف اقتصادى فرض نمىشود، امّا مهم این است كه انگیزه، براى انجام چنین تحقیقاتى ایجاد شود. به هر حال، بررسى و طرح این مسأله بخودى خود ارزشمند است. كافى نیست كه ما به گفته یا تحقیق دیگران قناعت كنیم و دنباله رو دیگران باشیم. آیا صِرف این كه دیگران چنین عمل كردند، دلیل مىشود بر اینكه ما هم از آنها پیروى كنیم؟ البته این سخن در یك بحث علمى نمىگنجد، ولى از این جهت كه ما مردمى انقلابى هستیم و اهداف و
( صفحه 27 )
آرمانهاى ویژهاى داریم كه باید براى تحقق آنها تلاش كنیم، بررسى این مسائل هم جزو اهداف ما قرار مىگیرد و باید جزو فعالیتهاى علمى ما و دانشگاههاى ما باشد و مطرح كردن اینها با بىطرفى علمى منافات ندارد، زیرا ما ادعا نمىكنیم كه چون اسلام این سخن را گفته است، شما هم این نظر را بپذیرید، بلكه دعوت مىكنیم بر اینكه تحقیق كنید، جهات مسأله را بىطرفانه بررسى كنید؛ شاید به نتایج دقیق و قطعى برسید. علاوه بر این، نباید روشهاى علمى را در روشهایى كه تا به حال إعمال شده است منحصر بدانید، شاید شیوههاى دیگرى هم براى كشف حقایق وجود داشته باشد كه هنوز بشر به آنها دست پیدا نكرده است.
به هر حال، با این توضیحات نیازما به بررسى مسأله «انسان شناسى»، بخصوص در ارتباط با تحقیقات پیشرفته در مسائل مدیریت تطبیقى، روشنتر مىشود. امیدواریم كه با همكارى دو جانبه سروران ارجمند دانشگاهى و حوزوى قدمهاى بلندترى در این راه برداشته شود و نتیجه این فعالیتها یك قدم فراتر از گذشته باشد و در نهایت باعث شكوفایى علوم انسانى شود ونتایج سودمند آن عاید مدیریت جامعه و موجب بهبود وضع زندگى مردم از لحاظ مادّى و معنوى گردد.