1. اگر در علم حضورى، واقعیت، نزد فرد حاضر است، در علم حضورى انسان به خداوند، چگونه وجود مطلق و بىنهایت خداوند در نزد نفسِ محدودِ انسانها حضور پیدا مىكند؟
پاسخ: در این سؤال گمان شده است كه اقتضاى حضور خدا در نفس انسان این است كه نفس انسانها هم نامحدود باشد. این گمان درست نیست، در علم حضورى ممكن است هر دو موجود «عالم و معلوم» محدود باشند یا اینكه یكى محدود و دیگرى نامحدود باشد. براى تقریب به ذهن و از باب تشبیه معقول به محسوس، به این مثال توجه كنید: اگر شما مقدارى آب را در دریا ریختید، دریا براى قطره قطره این آب محدود حضور دارد و فاصلهاى بین آنها نیست، درست است كه وسعت دریا با قطره قابل مقایسه نیست، اما تا محدودهاى كه قطره هست، دریا هم هست و بسى فراتر، اما وسعت دریا به حضور آن در نزد آبِ محدود ضررى نمىزند. آنجا كه قطره با دریا تلاقى مىكند، هر دو براى هم حاضرند منتها دریا وراى قطره هم حضور دارد. البته این مثال براى تقریب به ذهن بیان شد، روشن است كه در اجسام، «حضور» معنایى ندارد. به هر حال، انسان براى خدا و خدا براى انسان حاضرند و حضور به این معنا نیست كه خدا در صورت حضور نزد انسان، محدود مىشود. خدا نامتناهى است و انسان در حد و شعاع وجود خودش
( صفحه 107 )
با خدا ارتباط برقرار مىكند. در همان نقطهاى كه با یكدیگر تلاقى مىكنند، براى یكدیگر حضور دارند. پس مىتوان گفت كه خدا براى انسان و انسان براى خدا حاضرند: (و هو معكم اینما كنتم)(8) هر كجا كه باشید، خدا با شماست. نمىتوانید جایى بروید كه خدا در آنجا حضور نداشته باشد و شما در محضر خدا هستید. پس لازمه حضور، تساوى دو شىء از نظر وجودى نیست، زیرا ممكن است یكى از آنها محدود و دیگرى نامحدود باشد، در عین حال براى یكدیگر حضور داشته باشند.
2. آیا اعتقاد به نسبیت خیر و شر صحیح است؟
پاسخ: نسبیت چند معنا دارد. نسبیت به معنایى كه بیان شد قابل انكار نیست. اینكه وجود شیئى نسبت به خودش خیر است و نسبت به موجود دیگرى ممكن است خیر یا شر باشد، یك واقعیت است. همچنین نسبیت در آداب و رسوم و تشریفات اجتماعى نیز قابل انكار نیست. اینكه یك رفتارى در اینجا احترام محسوب مىشود و در جایى دیگر ممكن است همین رفتار توهین محسوب شود، به دلیل نسبیت و عدم اطلاق و كلیت آداب و رسوم اجتماعى است. نسبیتى كه از نظر ما مردود است، نسبیت اخلاقى است. آیا وقتى كه در یك مكتب ارزشى، بر كارى عنوان «خیر» اطلاق مىكنیم، براى همه انسانها و در تمامى عالم و تمامى زمانها خیر است؛ یعنى یك معیار ثابت عقلانى دارد یا از سنخ سلیقه و هوس است كه از جامعهاى به جامعه دیگر فرق مىكند. گروهى معتقدند، همانگونه كه در مناطق سردسیرى لباس گرم پوشیدن «خوب» و در مناطق گرمسیرى لباسگرم پوشیدن «بد» است، ارزشها و خیر و شرهاى اخلاقى هم تابع فرهنگهاى متفاوتند و واقعیتى
( صفحه 108 )
وراى خود ندارند، اما ما به ثبات و اطلاق ارزشهاى اخلاقى كلّى معتقدیم. پس خیر و شر نسبى در هستى و در رفتار آدمیان وجود دارد، ولى خیر و شر در اصول اخلاقى نسبى نیست؛ یعنى، تابع سلیقهها نیست و معتقدیم كه اخلاق، ریشه در واقعیات دارد، نه در اذهان.
( صفحه 109 )