تربیت
Tarbiat.Org

پیش‌نیازهای مدیریت اسلامی
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

رابطه عبادت و كمال

سؤالى كه در اینجا مطرح مى‌شود این است كه بین «عبادت» و «كمال» چه رابطه‌اى است.
اجمال پاسخ به رابطه «عبادت» و «كمال» این است كه نزدیك‌شدن به خدا نزدیكى علمى است. حقیقت وجود ما حقیقتى وابسته است، چون وجود ما عین وابستگى است. شعاعى است كه وابسته به خورشید است، اگر انسان خود را به صورتى یافت كه به او وابسته است؛ بین او و خدا حایلى نیست و از خود استقلالى
‌( صفحه 206 )
ندارد؛ در این صورت به كمال خویش رسیده است چنین دركى براى انسان از دو راه حاصل مى‌شود: 1. از راه علم حصولى 2. از راه علم حضورى.
علم حصولى از طریق تفكر، فلسفه، عرفان، تحصیل و اثبات برهانى است، ولى این علم نسبت به علم حضورى، موجى است نسبت به دریا، علوم حصولى مفاهیمى صرفاً ذهنى‌اند كه به عمق جان راهى ندارند و گاهى نیز فراموش مى‌شوند. درست است كه در مقایسه با جهل مهم‌اند و ارزشمند، اما در مقایسه با علم حضورى و شهودى در مرحله پایینى قرار دارند. اینكه گفته‌اند: «العلم هوالحجاب الاكبر» «علم، بزرگترین حجاب است»، مقصود جایى است كه علم حصولى مانعى سَرِ راه علم شهودى ایجاد كند و موجب غرور انسان شود و انسان را از رسیدن به مرحله شهود باز دارد، گرنه بر علم حصولى و تحصیل آن ثوابهاى بسیار زیادى مترتب است، ولى بین دانستن (علم حصولى) و یافتن (علم حضورى) فاصله بسیار زیادى است. كم نیستند اعمالى كه انسان، بدىِ آنها را مى‌داند در عین حال، مرتكب مى‌شود یا برعكس، اعمالى كه خوبى آنها را مى‌داند، ولى انجام نمى‌دهد. اینكه انسان در عین دانستن خوبى و بدى اعمال، آنها را انجام مى‌دهد به این دلیل است كه این دانستن فقط در سطح ذهن قرار دارد، آن را نیافته است؛ مثل اینكه به بچه‌اى مى‌گویند: دست به آتش نزن مى‌سوزى. ممكن است او گوش كند، ولى تا زمانى كه عملا نسوزد، معناى سوختن را نمى‌فهمد. شنیدن، دانستن است، ولى سوختن یافتن. خداى متعال در كوه طور به حضرت موسى(علیه السلام)وحى كرد كه قوم بنى‌اسرائیل گوساله‌پرست شده‌اند، او از این گفته ناراحت شد، ولى اثر چندانى در او ظاهر نشد، اما وقتى كه عملا جریان را از نزدیك دید الواح آسمانى را از شدت عصبانیت پرت كرد، به برادرش هارون حمله كرد و ریش او را گرفت كه چرا گذاشتى مردم بت‌پرست شوند. از این گفته استنباط مى‌شود كه حتى علمى را كه انسان از ناحیه دیدن به دست مى‌آورد، نافذتر از
‌( صفحه 207 )
علمى است كه از ناحیه شنیدن به دست مى‌آید چه رسد كه از طریق رؤیت قلبى حاصل شود كه به مراتب از ادراكات حسى والاتر و ارزشمندتر است. پس «دانستن» با «یافتن» بسیار متفاوت است. با برهان فلسفى ثابت شده است: هر چه را كه انسان دارد، از خداست، در عین حالى كه این واقعیت را مى‌داند، اما عملا معیارهاى متناسب با این علم را رعایت نمى‌كند، پس مهم این است كه این حقایق را «بیابد» و راه یافتن آنها علم حصولى نیست، بلكه عمل است. اگر آنچه را كه انسان مى‌یابد به كار گیرد، به تدریج این حقایق در وجود او رسوخ پیدا مى‌كند و سرانجام به مرحله كمال مى‌رسد. اگر در عمل به كار نیاید، مثل موجى است كه ظاهر آب را مى‌گیرد، ولى در عمق آب از آن اثرى نیست. اگر بنا باشد علمى در جان رسوخ كند باید در عمل ظاهر شود. وقتى كه انسان با براهین عقلى و فلسفى به این شناخت مى‌رسد كه «بى‌استقلال» و «هیچ» است، باید در عمل هم نشان دهد، اظهار عبودیت، تذلل و خضوع كند. به خاك افتادن؛ یعنى: «ابراز باورها». اگر از دست بچه‌اى چیزى را بگیرند، بى‌اختیار گریه مى‌كند. گریه، نوعى حالت انفعالى و فطرى است. وقتى كه بچه‌اى اسباب‌بازى خود را از دست بدهد، ناراحت مى‌شود و اشك از چشمان او جارى مى‌شود، اما وقتى كه بزرگ‌تر مى‌شود، دیگر براى از دست‌دادن اسباب‌بازى گریه نمى‌كند، ولى اگر عزیزى را از دست بدهد، اشك از چشمانش جارى مى‌شود. این گریه به این معناست كه: دستم خالى شد، فقیر شدم، معناى این گریه احساس فقر و تهیدستى است، اگر این احساس در آدمى پیدا شود كه چیزى را از دست داده است، به‌طور طبیعى دلش مى‌سوزد. اینكه مى‌گویند در شبهاى ماه مبارك رمضان «دعاى سحر» و «افتتاح» بخوان و گریه كن، معنایش این است: توجه كن! كه چه چیزى را باخته‌اى. كسى كه مى‌داند به وسیله گناهانش راه كمال را بر خود بسته و از نعمتهاى بهشتى محروم شده است، به‌طور طبیعى گریه‌اش مى‌گیرد. وقتى كه انسان این واقعیت را یافت آن را در
‌( صفحه 208 )
عمل ظاهر مى‌كند، وقتى كه در عمل ظاهر شد، روح آدمى با این حقیقت آشنا مى‌شود، وقتى كه این عمل تداوم پیدا كرد، آدمى به مرحله شهود مى‌رسد و این همان مرحله‌اى است كه «زیدبن حارثه» به آن رسید. او مى‌گفت: «گویا بهشت و متنعّمان در آن را مى‌بینم، گویا جهنم و معذّبان در آن را مى‌بینم»(29) بالاتر از این، انسان به مرحله‌اى مى‌رسد كه دیگر «گویا» هم در كار نیست، بلكه بهشت و جهنم را مى‌بیند!
بنابراین، علم حصولى فقط مقدمه‌اى است كه باید بر طبق آن عمل كرد تا در نهایت به شهود رسید. اگر مطابق علم عمل نشود، به وادى فراموشى سپرده مى‌شود و گاهى هم شك عارض او مى‌شود و بعد از هدایت به ضلالت مى‌رسد. اگر
قلبى در اثر آلودگى به گناه لیاقت دریافت نور الهى (علم) را نداشته باشد، هدایت، جاى خود را به ضلالت خواهد داد. «كَذلِكَ یُضلُ اللّهُ مَنْ یَشاء»(30) براى اینكه به هدایت واقعى برسیم و آن واقعیت را بیابیم، باید دانسته‌ها را به منصّه عمل درآوریم و بدین ترتیب است كه دانسته‌ها به یافته‌ها تبدیل مى‌شود والاّ از امور سطحى محصور در ذهن، كارى ساخته نیست. عمل موجب مى‌شود كه دانسته‌ها ثَبات پیدا كند، شدّت پیدا كند، ظهور و رسوخ یابد و به یافته تبدیل شود. عملى كه دانسته‌ها را تقویت مى‌كند و به حد وجدان مى‌رساند، نامش «عبادت» است و عبادات را نیز مى‌توان به دو دسته تقسیم كرد: 1. عبادات مستقیم 2. عبادات غیر مستقیم.
مقصود از عبادات مستقیم، عباداتى از قبیل نماز، دعا، سجده، مناجات، ركوع، حج و ... است كه انسان در آنها به‌طور رسمى فقر و نیاز خود را به خداى منان ابراز مى‌كند و مقصود از بخش دوم، تمامى افعالى است كه مى‌توان آنها را با
‌( صفحه 209 )
انگیزه خدایى انجام داد. هر كار خیرى كه خدا از آن راضى است و مى‌توان آن را به انگیزه رضایت خدا انجام داد، نوعى عبادت است و هر دوى این عبادات موجب كمال روح آدمى است. پس مقصود از این سخن كه انسان براى عبادت آفریده شده این است كه: انسان به این منظور خلق شده تا كارهایى را كه موجب تكامل روح اوست انجام دهد؛ یعنى، هدف نهایى از آفرینش، «كمال» انسان است كه در فرهنگ قرآن «قرب» نامیده مى‌شود.