وقتى كه این نتیجه براى ما ثابت شد، بهدنبالش این مسأله مطرح مىشود كه چگونه ارزشهاى اخلاقى را در میان افراد رواج دهیم و چگونه افراد را وادار كنیم كه این ارزشها را بپذیرند و به آنها پاىبند شوند؛ یعنى، اینكه چگونه افراد متعهد تربیت كنیم و تعهد را در كنار تخصص ایجاد كنیم.
انجام این عمل به دو مقدمه نیاز دارد، اول: اینكه باید ارزشها را بررسى نماییم، ملاك اعتبارشان را بدانیم و تعیین كنیم كه آیا از جهت نظرى هم قابل قبولاند یا نه. ثانیاً: روش ترویج و رسوخ دادن ارزشها در اذهان دیگران و پاىبند كردن آنها
( صفحه 20 )
به این ارزشها را بیاموزیم؛ یعنى، چه كارى را باید انجام دهیم كه فردى را متعهد و عامل به دانستههاى خود بار آوریم، زیرا بسیارى از افراد از لحاظ فكرى و نظرى، خوبى و درستى امرى را تصدیق مىكنند، ولى در عمل مطابق آن رفتار نمىنمایند. پس چه باید كرد كه افراد با این ارزشها بار آیند و عامل درونى آنها جایگرین سیستم كنترل بیرونى شود؟ روشن است كه بخشى از این كار به «روانشناسى» ارتباط دارد؛ یعنى، تا زمانى كه از غرایز انسان، میلها و كششهاى درونى افراد آگاهى نداشته باشیم و ندانیم كه چگونه مىتوان میلى را تقویت كرد، به چه وسیلهاى مىتوان آن را برجسته و بر سایر امیال حاكم كرد و چگونه فعل و اراده اختیارى انسان شكل مىگیرد نمىتوان در انجام چنین امر مهمى موفق شد.
علاوه بر «روان شناسى» براى موفقیت در درونى كردن ارزشها، به مسائل دیگرى هم نیاز داریم؛ مثلا، پرداختن به مباحث «فلسفه اخلاق» تا آنجا كه با نیروى انسانى سر و كار دارد مورد نیاز است، اما قبل از استفاده از آن در امور عملى، باید ابعاد نظرى آن امور مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد؛ مثلا باید روشن شود كه ارزشها چیستند، ملاك آنها چیست و به چه دلیل ارزشها باید بر انسانها حاكم شوند. از طرف دیگر باید بیاموزیم: چگونه این ارزشها را در درون افراد حاكم كنیم، به گونهاى كه به این ارزشها پاىبند و متعهد شده و آنها را رعایت كنند. اینجاست كه شدیداً به مسائل انسانى احتیاج پیدا مىكنیم. پس یكى از نیازهاى اخلاقى ما، ایجاد تعهد و مسئولیت در افراد است؛ تا زمانى كه انسان را نشناسیم و ابعاد روحى او را درك نكنیم، تربیت او بهطور صحیح ممكن نیست. در واقع بین مسائل كاربردى تربیتى و روان شناسى ارتباط تنگاتنگى وجود دارد. پس ایجاد انگیزه در نیروى انسانى، به شناخت حالات روحى انسان و شناخت اینكه چگونه مىشود انگیزه كار را در فرد ایجاد كرد، بستگى دارد.
در دنیاى مادى امروز، ریشه انگیزهها را صرفاً در منافع مادى جستجو مىكنند
( صفحه 21 )
و اما اینكه آیا همیشه و تنها منافع مادى انگیزه ایجاد مىكند یا نه، بحثى است كه نیاز به گفتگو و تحقیق بیشترى دارد و امروزه بهطور جدّى، تردیدهایى در آن به وجود آمده است. اینجاست كه باید فراتر از بُعد مادى انسان، واقعیتى دیگر را جستجو كرد تا به این نكته پىبرد كه انگیزههاى روانى به مراتب از انگیزههاى مادى قوىترند. به هر حال، در مباحث «مدیریت» باید به شناخت انسان و ابعاد روانى او اهمیت بیشترى داده شود.