حال با توجه به این توضیحات، مقصود از «خیر» یا «شر» بودن سرشت انسان چیست و از این تعبیر چه برداشتهایى مىتوان كرد؟
معمولا قضاوت به خوب بودن سرشت انسان به این معناست كه انسان داراى قوا و نیروهایى است كه او را به طرف كارهاى خوب سوق مىدهند و نتیجتاً او را به كمال مىرسانند، طبق این برداشت موجودى سرشت خیر دارد كه پیوسته انگیزه كارهاى خیر در او باشد و میل به شر پیدا نكند؛ مثلا ملائكه كه انگیزه گناه و كارهاى زشت ندارند از سرشت خیر برخوردارند و شیطان كه مایههاى وجودىاش او را به طرف شر مىكشاند، از سرشت بدى برخوردار است این تصور در مورد خوبى یا بدى سرشت و نهاد معنایش این است كه این موجود ـ مَلَك یا شیطان ـ از خود اختیارى ندارد كه مثلا به جانب شر یا خیر گرایش پیدا كند، بلكه مایههاى درونى او هستند كه او را به یكى از دو جهت سوق مىدهند، پس فطرتِ یكى از اینها خیر است و فطرت دومى شر است. بر فرض كه خداى متعال دو موجود را آفریده باشد كه یكى از آنها خود به خود به طرف خیر و دیگرى خود به خود به طرف شر برود، اَعمال آنها از ارزش اخلاقى برخوردار نیست، زیرا وقتى كه انتخاب و گزینشى در كار نباشد و راه یكطرفه باشد، ارزش اخلاقى مطرح نیست. خوب و بد اخلاقى فقط در جایى گفته مىشود كه امكان انتخاب و گزینش وجود
( صفحه 116 )
داشته باشد، گرچه از نظر فلسفى و الهى هردوى این وجودها، حتى وجودى كه ذاتاً به شر گرایش دارد، خیر است. تنها خیر و شر نسبى است كه نمىتوان بطور مطلق در باره آن حكم كرد و در بسیارى یا همه موارد، شر نسبى صادق است، زیرا موجود مادى با همه كمالاتى كه ممكن است داشته باشد، وجود او نسبت به بعضى از موجودات دیگر شر است. انسانى كه به عالىترین مراتب كمال انسانى هم رسیده باشد؛ از خوراكیهاى پاكیزه خدا استفاده مىكند، پس وجود او براى آن خوراكى شر است. گرچه این گیاه، جزئى از وجود این فرد مىشود و مرتبه عالىترى را پیدا مىكند، ولى در واقع آن كمال هم مخصوص انسان است. در عالم طبیعت، موجودى كه هیچگونه شرى نسبت به موجود دیگر نداشته باشد، یافت نمىشود، چون عالم، عالم تزاحم است.
پس این موضوع كه یك موجود نیروهایى داشته باشد كه او را به طرف كارهاى خوب سوق دهند، فرضش صحیح است، اما كارهاى او ارزش اخلاقى نخواهند داشت و از دیدگاه اخلاقى نمىتوان او را تحسین كرد، زیرا غیر از این، كارى از او ساخته نیست و در مقابل اگر موجودى كه با گرایش به شر آفریده شده است، كار شرى را انجام داد نمىتوان او را مذمت كرد. اگر فرض كنیم كه شیطان آفریده شده است كه شیطان باشد و هیچ راهى غیر از این ندارد، پس چرا شیطان را مذمت و نكوهش و در قیامت عذاب مىكنند؟ بر عمل اجبارى كسى را توبیخ نمىكنند. (اشتباه نشود! شیطان از دید قرآن موجودى مادى و مختار است كه مىتوانست راه دیگرى را انتخاب كند. او مختار بود كه اطاعت یا عصیان را بپذیرد، ولى با اختیار خود عصیان را انتخاب كرد).
پس خلاصه جواب در مورد نیك و بد بودن سرشت انسانى این است كه اگر مقصود از نیك یا بد بودن سرشت انسان معناى فلسفى آن است، وجود انسان و تمامى قوا و نیروها و تركیبات او خیر محض است و اگر مقصود از خیر و شر
( صفحه 117 )
معناى نسبى آن است كه بدون شك وجود انسان براى بعضى موجودات شر و براى بعضى دیگر خیر است، ولى مجموعه وجودى او خیر است.
قضاوت در مورد خیر یا شر بودن ارزشى انسان، فقط بعد از گزینش و اِعمال اختیار ممكن است و صرف نظر از رفتار اختیارى، خیر و شر در مورد او معنا ندارد. البته كسى كه از قبل مىداند كه این موجود با اختیار خود چه كارهایى را خواهد كرد، مىتواند قبل از دیدن رفتارهاى او در مورد او قضاوت ارزشى كند ـ كه این بحث دیگرى است ـ اما تحسین اخلاقى نوزادى كه تازه متولد شده و هنوز كار اختیارى از او سر نزده است، از نظر اخلاقى جا ندارد.