در ابتدا خوب است به این نكته اشاره كنیم كه تفاوت این دو نظریه در هستىشناسى، همانند اختلاف دو نظریه در فیزیك، زیست شناسى و علوم دیگر نیست كه قبول هر یك از دو طرف اختلاف، اهمیت چندانى نداشته باشد. در علوم مختلف نظریات متفاوتى وجود دارد كه از نظر ارزش، كارآیى و آثار، كم و بیش همسانند و چندان تفاوتى ندارند. آیا اهمیت اختلافات در هستى شناسى هم به همین میزان است؟ یعنى این نظریه كه انسان داراى روح مجرد است با این نظر كه انسان، موجودى مادى است تفاوت چندانى ندارد؟! مثل دو نظر مختلف در علوم اجتماعى، یا تئوریهاى مدیریت است؟
براى تبیین اهمیت تفاوت بین این دو نظر، همین قدر بدانید كه اختلاف بین این دو همانند اختلاف بین متناهى و نامتناهى است. اگر توانستیم بفهمیم كه بین متناهى و نامتناهى چقدر اختلاف است، تفاوت این دو نظر را نیز مىتوانیم درك كنیم. اعتقاد به اینكه انسان پدیدهاى صرفاً مادى است؛ به این معناست كه زندگى انسان محدود است، عمر او از مقطع زمانى خاصى شروع مىشود و بعد از گذشت مدتى، نیست و نابود مىشود و فقط مادهاش بر زمین باقى مىماند.انسان گُلى است كه در دامن طبیعت مىروید، رشد مىكند و در آخر نابود مىشود و فقط خاكش باقى مىماند، اما اگر معتقد شدیم كه بخشى از انسان، غیرمادى است و به این نتیجه رسیدیم كه بُعد اصلى انسان همان بعد غیرمادى اوست، لازمهاش اعتقاد به جاودانگى و پایان ناپذیر بودن عمر انسان است. بدن مىمیرد اما روح كه همان اصل انسان است، باقى مىماند. و دیگر اینكه اگر كسى به وجود روح اعتقاد
( صفحه 43 )
نداشته باشد، از معاد نیز نمىتواند تصور صحیحى داشته باشد، زیرا لازمه وجود روح این است كه انسان داراى عمرى نامتناهى باشد و هیچ وقت از بین نرود. آیا موجودى كه هفتاد، هشتاد، صد یا هزار سال عمر كند، با موجودى كه عمر بىنهایت دارد قابل مقایسه است؟ پس اختلاف دو نظریه در این مسأله همانند اختلاف بین متناهى و نامتناهى است. شاید در میان علوم، غیر از موضوع اعتقاد و عدم اعتقاد به خدا، موضوعى نداشته باشیم كه اختلاف دو نظر در آن تا این حد مهم باشد.
همانگونه كه اشاره شد، نظر اسلام مثل همه ادیان الهى این است كه انسان تنها پدیدهاى مادى نیست، بلكه داراى روحى است كه خواص غیر مادى دارد و این روح با مرگ بدن نابود نمىشود و اصلا انسانیت به همان روح است. بدن ابزارى براى تكامل روح است و از یك نظر مثل جامهاى است كه بدن را مىپوشاند و از نظر دیگر مثل گلدانى است كه گل در آن مىروید. بدن همان گلدان است و روح گلى است كه در آن مىروید. ارزش متعلّق به خود گل است و اگر گلدان ارزشى دارد براى این است كه گل در آن پرورش پیدا مىكند.