سؤالى كه هماكنون مطرح مىشود این است كه: ظهور شخصیتى الهى كه ارزشهاى اسلامى در او جلوهگر شده در میدان مدیریت چگونه است و چه آثارى را به دنبال دارد؟
براى پاسخگوئى به این سؤال لازم است هر یك از شؤون مدیریت را به طور جداگانه مورد بررسى قرار داده و تأثیر ارزشهاى اسلامى را در ابعاد آن، هرچند به صورت فهرستوار مطرح كنیم.
اولین گام در مدیریت، تولیدى باشد یا خدماتى، سیاستگذارى یا تعیین
( صفحه 249 )
هدف است. اینكه مدیر در كار خود چه هدفى را دنبال مىكند و مقصود از تحقق آن چیست اولین سؤالى است كه هر مدیرى در پیش رو دارد.
در این مورد دو هدف كلى وجود دارد كه تقریباً تمامى شؤون مدیریت را تحت تأثیر قرار مىدهد: 1. نگرش به مدیریت به عنوان ابزارى براى تحقق اهداف صرفاً مادى 2. استفاده از منافع مادى براى رسیدن به اهداف معنوى.
طبیعى است تفكر مادى به چیزى جز تحقق اهداف مادى نمىپردازد؛ یعنى، منافع مادى تنها تعیینكننده اهداف مدیران است، آنها به چیزى جز منفعت خود نمىاندیشند، گرچه ممكن است در همین راستا منافع جامعه نیز تأمین شود، اما آنچه كه براى ایشان اصالت دارد منفعت فردى است و اگر در موردى بین منافع آنان و جامعه تضادى رخ دهد سود و منفعت شخصى را ولو به قیمت اِضرار به جامعه ترجیح مىدهند. بر سراسر سازمان با مدیرانى این چنین تفكر نفع شخصى حاكم است؛ مثلا چنین مدیرى در مرحله سازماندهى، همكاران و كاركنانى انتخاب مىكند كه بتواند از آنها سود مادى ببرد، بود و نبود معیارهاى اخلاقى تا آنجا كه تأثیرى در منافع شخصى نداشته باشد اهمیتى ندارد. صالحبودن یا نبودن كارگران در این نظام چندان اهمیتى ندارد. مهم این است كه بتوان با قدرت و پشتكار این كارگران، صاحبان صنایع دیگر را عقب زد و از دیگران پیشى گرفت. براى این گروه، منفعتِ دیگران تا جایى مطرح است كه به منفعت شخصى آنها كمك كند اگر به دیگران وامى هم مىدهند به این دلیل است كه قدرت خرید آنها را بالا ببرند و براى تولیدات خود مشترى جذب كنند، اگر تولیدات آنها خریدار نداشته باشد، براى ایجاد تعادل در عرضه و تقاضا و در واقع براى تأمین نفع شخصى، محصولات خود را از بین مىبرند.
اما در نظام ارزشى اسلام، آنچه كه در دیدگاه مادى هدف نهایى و اصیل است، تنها هدفى متوسط یا وسیله به حساب مىآید. طبق این دیدگاه، مدیر در این فكر
( صفحه 250 )
است كه وسایل مورد نیاز كاروانى را كه به سوى هدف نهایى و كمال مطلوب انسانى سیر مىكند فراهم آورد، براى او مهم نیست كه تا چه اندازه سود شخصى عاید او مىشود، لذا حاضر است منافع شخصى خود را فداى منافع اجتماعى نماید. اینجاست كه نقش تعیینكننده در نوع كار و خدمت را ارزش بازى مىكند، نه منفعت و سود شخصى.
پس ویژگیهاى چنین مدیریتى را مىتوان در چند بند خلاصه كرد:
الف) هدف او از انجام كار، كمال معنوى و قرب الىالله است، اولویت با كارى است كه براى هدف مفیدتر است.
ب) او به نفع شخصى خود نمىاندیشد، بلكه هدف، انتفاع مجموعه انسانهایى است كه در این مسیر قرار دارند، البته ممكن است كه از این طریق منافع شخصى او نیز تأمین شود، اما هدف بالاتر او تأمین نیازهاى مادى یا معنوى اجتماعى است كه گاهى از طریق ارتقاء سطح رفاه اجتماعى در صدد ایجاد كمال معنوى است. بنابراین، اگر بنا باشد نسبت منطقى بین اهداف الهى و اهداف مادى بیان شود، مىتوان گفت كه نسبت بین این دو «عموم و خصوص من وجه» است؛ به این معنا كه گاهى انسان مؤمن به همان هدفى مىرسد كه انسان مادى در نظر دارد؛ مثلا كشاورز مؤمن به دلیل نیاز اجتماعى و رهاندن جامعه و ملت خود از یوغ استكبار و وابستگى و عزت بخشیدن به جامعه اسلامى، با زحمت فراوان زمینهاى فراوانى را زیر كشت گندم مىبرد، در عین حال، ممكن است از این طریق بیشترین سود شخصى هم عاید او شود اگر بینش او مادى هم بود از این جهت فرقى نمىكرد؛ یعنى، باید همین راه را مىپیمود حال در این مورد به تقدیر الهى، بین سود شخصى و اجتماعى هماهنگى ایجاد شده است، اما اگر چنین هم نمىشد؛ یعنى سود شخصى او تأمین نمىشد یا كمتر تأمین مىشد از آنجا كه هدف او خداست فرقى نمىكرد. برخلاف انسان غیر الهى. همچنین اگر سود شخصىِ كشاورزِ مؤمن
( صفحه 251 )
موجب اضرار اجتماعى شود، هرگز به كسب آن اقدام نمىكند. بنابراین، ارزشها در انتخاب هدف، نوع كار و تصمیمگیرى اولیه براى شروع آن دخالت دارند.
ج) جلوگیرى از وابستگى اجتماعى در درازمدت. ممكن است انتخاب كارى در زمان حاضر به نفع جامعه باشد، اما در درازمدت موجب وابستگى اجتماعى و سیطره و تفوق اقتصادى دشمنان شود؛ درست است كه هماكنون سود شخصى و اجتماعى را تأمین مىكند، اما موقتى و گذراست، زیرا نسل آینده را وابسته به بیگانه مىكند؛ ورود صنعت مونتاژ ممكن است چند سالى نیازهاى جامعه را تأمین كند و گروهى را صاحب شغل كند، اما جامعه را به صاحبان آن صنایع وابسته مىكند، به گونهاى كه اگر زمانى از كمك صنعتى، فروش قطعات یدكى و صدور تكنولوژى لازم امتناع كنند، جامعه از آنچه كه بوده بدتر نیز خواهد شد، پس در نظر داشتن عامل زمان، دوراندیشى و در نظر گرفتن منافع نسل آینده، بخشى از كار مدیریت است كه نظام ارزشى الهى، نقش مهمى را در آن ایفا مىكند.
به هر حال، یكى از مظاهر دوراندیشى رعایت منافع مردم است. حتى در نظامهاى غیر الهى نیز عامل دوراندیشى اقتضا مىكند كه منافع دیگران مد نظر باشد. اگر فاصله طبقاتى چندان زیاد شود كه طبقه مستضعف قدرت خرید را از دست بدهند، مؤسسات تولیدى هم به هدف خود نخواهند رسید. پس تفكر عاقلانه اقتضا مىكند كه به جاى سركوب دیگران، با مهربانى و صمیمیت و با طرحى معقول و قابل ادامه با مردم زندگى كنند.