موضوع دیگر كه در راستاى خیر و شر نسبى مطرح مىشود، این است كه گاهى بین قواى خدادادى و فطرى انسان در مقام ارضا تزاحم ایجاد مىشود، انسان تمایلات مختلفى دارد كه بعضى از آنها مربوط به جنبه مادى و بدنى و بعضى
( صفحه 113 )
دیگر مربوط به جنبه نفسانى و روحى اوست. گاهى گرایشهاى نفس حیوانى با گرایشهاى متعالى انسان در مقام ارضا تزاحم پیدا مىكنند و هر جا تزاحمى باشد زمینه شر فراهم خواهد شد، زیرا در مقام عمل، بعضى از آنها مانع تكامل و ارضاى دیگرى مىشود. با توجه به این وضعیت، حال قضاوت در مورد این مجموعه عواطف، احساسات، شهوات، غضب و عقل و ... چیست، آیا اینها براى انسان خیرند یا شر؟
جواب این است كه: اولا در یك مجموعه مركّب، قضاوت كلى به بر آیند آن مجموعه تعلق مىگیرد؛ یعنى، اینكه ممكن است در یك مجموعه چند عضوى، عناصرى هم باشند كه وجود آنها براى دیگران ضرر دارد، اما اگر روى هم رفته بسنجیم و نفع و ضررها را روى هم بریزیم، در مجموع به مفید بودن آن رأى مىدهیم. ثانیاً از آنجا كه انسان در به كارگیرى هر یك از این قوا مختار است، این خود اوست كه مىتواند در عمل، از آنها تركیبى متناسب، مفید و خیر یا غیر متناسب و شر بسازد. براى روشنتر شدن مطلب، مثالى را ذكر مىكنم: یك تابلوى نقاشى را در نظر بگیرید كه رنگهاى مختلفى در آن به كار رفته است، كاربرد رنگها در این تابلو ممكن است به چند صورت انجام گیرد: 1. اینكه چندین رنگ را روى هم بریزند كه در این صورت رنگها، بدون نما و زیبایى، اثر یكدیگر را خنثى مىكنند. 2. رنگهاى نامتجانس را به شكل نفرتآمیزى تركیب كنند كه نتیجهاى جز هدر رفتن رنگها نخواهد داشت 3. هر كدام از این رنگها به شكل متناسب توسط نقاش باسلیقهاى تركیب شود و از كنار هم گذاشتن آنها، منظرهاى زیبا و دلنشین به وجود آید. حال اگر كسى سؤال كند كه مجموع این رنگها نسبت به تابلو خیر است یا شر، جواب این است كه: بستگى به تركیب رنگها دارد، اگر كیفیت و كمیت تركیب رنگها كاملا متناسب باشد، براى نقاش خیر است، زیرا مىتواند براى نقاش ارزش و اعتبار را به ارمغان بیاورد، اگر رنگ نبود، او چگونه مىتوانست
( صفحه 114 )
چنین عملى را انجام دهد. از طرف دیگر شخص ناوارد ممكن است به گونهاى رنگها را تركیب كند كه حتى قیمت اولیه رنگها را نیز از دست بدهد.
پس در پاسخ به این سؤال كه تمایلات متزاحم انسان براى او خیرند یا شر، مىتوان گفت: خیر یا شر بودن آنها بستگى به نحوه تركیب و استفاده از آنها دارد. باز اشاره كنم كه وجود تمامى این تمایلات، از آن جهت كه مخلوقند، خیر است. برآیند آنها نیز از آن جهت كه موجب كمال آدمى مىشود و به خداى متعال منسوب است خیر است، زیرا «احسن كل شىء خلقه» (سجده/ 7) اما خیر یا شر بودن آنها براى فرد انسان، بستگى به اختیار آدمى و چگونگى استفاده از آنها دارد؛ یعنى، در ابتداى امر نمىتوان گفت كه اینها براى انسان از نظر اخلاقى خیر یا شرند. تمایلات به لحاظ ارزش اخلاقى خنثى هستند؛ به این معنا كه نمىتوان گفت حتماً فرد را به سعادت مىرسانند یا او را بدبخت مىكنند. غرایز و تمایلات در انسان، به شمشیر دولبهاى مىماند كه براى جنگجوى ماهر، خیر و براى آدم ناشى شر است. ناگفته نماند كه در همین مورد نیز اتحاد نظر وجود ندارد؛ مثلا گرایشهایى كه در اخلاق مسیحیت و فلاسفه مشهور به «كلبیون» مشاهده مىشود، حاكى از این است كه تمامى غرایز حیوانى در انسان را «شر» مىدانند و شاید در فرهنگ ملى ما هم ردپایى از این تفكر باشد، اما حقیقت این است كه دیدگاه اسلام با این تفكر، موافق نیست. درست است كه وجود غرایز از لحاظ فلسفى، مطلقاً خیر است و تركیب آنها نیز متناسب و خیر است. شهوت، غضب، تعقل، عواطف و احساسات، همه اینها مجموعهاى هستند كه در تابلوى زیبایى به نام انسان تركیب شدهاند و تا جایى كه مربوط به خلقت و خداى متعال است همه متصف به خیرند، اما جایى كه از ارزش اخلاقى؛ یعنى، كیفیت استفاده اختیارى تمایلات صحبت مىشود و این سؤال پیش مىآید كه آیا اینها ارزش اخلاقى دارند یا نه، باید گفت قبل از اینكه اعمال اختیارى در كار باشد، اصلا ارزش
( صفحه 115 )
اخلاقى مطرح نیست. در آنجا اگر صحبت از خیر به میان مىآید، مفهوم فلسفى آن مورد نظر است. جایى كه اعمال اختیارى و به كارگیرى این نعمتها مطرح مىشود، ارزش اخلاقىِ مثبت یا منفى نیز مطرح است، پس خیر یا شر بودن رفتارها از نظر اخلاقى به كیفیت اِعمال اختیار و نحوه استفاده انسان از نیروهاى درونى خود بستگى دارد.