علاوه بر اهمیت انسان شناسى در مدیریت، «فلسفه اخلاق» هم از «انسان شناسى» بىنیاز نیست. البته در فلسفه اخلاق، مكاتب مختلفى وجود دارد. گروهى از فلاسفه، اخلاق را یك سلسله اعتبارات قرار دادى تلقى مىكنند؛ به این معنا كه هیچ پایه عقلائى و واقعى براى آن قائل نیستند. طبق این نظر، ارزش اخلاقى تابع قراردادهاى اجتماعى است: در جامعهاى ممكن است عملى ارزش به حساب آید و در جامعهاى ضدّ ارزش محسوب شود؛ بستگى به نوع قرارداد اجتماعى دارد. در مقابل، بعضى از مكاتب دیگر معتقدند كه ارزشهاى اخلاقى، مبانى واقعى و تكوینى دارند و ریشه آنها در فطرت آدمى نهفته است. (كه البته اینها هم به دستههاى متفاوتى تقسیم مىشوند و ما در صدد ورود در بحث تخصصى آن نیستیم).
به هر حال، اگر بخواهیم ارزشهاى انسانى را بهطور حقیقى درك كنیم ـ صرف نظر از ارزشهاى قراردادى ـ باید روح انسان را بشناسیم. از این جهت كه ارزشها ابزارى هستند كه انسان را در جهت رسیدن به كمال نهایى كمك مىكنند، نیازمندیم كه انسان و كمال نهایى او را تا حدّ مقدور بشناسیم در غیر این صورت، شناخت ارزشها ممكن نخواهد بود. طبق مبناى فلسفى ما اصول ارزشها واقعى و
( صفحه 22 )
حقیقىاند، نه تابع قرار داد، به همین جهت ثبات دارند و تابع شرایط و تغییر جوامع نیستند. بنابر این، در فلسفه اخلاق براى شناخت ارزشها باید انسان را از آن جهت كه حركتى تكاملى و هدفى نهایى دارد بشناسیم و رعایت ارزشهاى اخلاقى نیز در واقع، پیمودن راههایى است كه انسان را به كمال مقصود مىرساند. بدون دانستن اینكه انسان كیست و كمالش چیست، نمىتوان فهمید كه راه رسیدن به كمال كدام است. پس شناخت انسان، ملازم با شناخت راهى است كه او را به كمال نهایى مىرساند و وجود فلسفه اخلاقى صحیح، براى رسیدن به كمال ضرورت دارد. به هر حال، به دلایل مختلف كه به بعضى از آنهااشاره شد، باید مسائل «انسان شناسى» در تحصیلات عالى و پیشرفته مدیریت، حتى وسیعتر و فراتر از انسان شناسى علمى ـ به اصطلاح رایج ـ مورد بحث و تحقیق قرارگیرد.