تربیت
Tarbiat.Org

پیش‌نیازهای مدیریت اسلامی
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

فلسفه عرفان عملى

انسان و توهّم استقلال
حال سؤال اساسى این است كه چرا باید از طریق سیر و سلوك به مرحله نهایى توحید رسید؛ به تعبیر دیگر، ارتباط بین وسیله و هدف چیست؟
حقیقت این است كه انسان زمانى كه به وجود خود پى مى‌برد خودش را
‌( صفحه 217 )
موجودى مستقل مى‌پندارد؛ یعنى، توهّم مى‌كند كه در اصل خلقتش به چیزى و كسى نیاز ندارد، خالقى باشد یا نباشد فرقى نمى‌كند! به تدریج كمالاتى را نیز كه كسب مى‌كند علم، قدرت، فن و هنر و... تمامى را از آن خود و قائم به روح خود مى‌داند. در مرتبه نازل‌تر خود را در افعال خویش مستقل در تأثیر مى‌بیند. انسانهاى متعارف فكر مى‌كنند حركت دست و پا و سایر اعضا، تصرف انسان در طبیعت، كسب مقام و موقعیت و ثروت و... اصالتاً از آن خود اوست، وقتى به قارون گفتند: چرا این همه اموال را حبس مى‌كنى و در اختیار دیگران نمى‌گذارى، قارون گفت: « إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِی»(32) «من با علم خود این اموال را كسب كرده‌ام» مال من است! چرا به دیگران بدهم؟ درست است كه این گفته در قرآن از زبان قارون نقل شده است، اما این سخنِ تمامى زورمندان و زرپرستان عالم است، هر كسى كه حاضر نباشد، دیگران را در مال خودش شریك كند حرف دلش همین است كه: مال من است! با زحمت پیدا كرده‌ام! چنین انسانى خود را مالك و مستقل در مالكیت مى‌داند! خود را فاعل مستقل افعال خویش مى‌داند. این توهّم و پندار، درست نقطه مقابل تفكر توحیدى است.

اولین قدم در مسیر توحید، نفى استقلال خود
همان‌گونه كه بیان شد اولین قدم در مسیر توحید این است كه آدمى افعال خود را از خدا ببیند هدایت، روزى، مرض و شفا را نیز از او بداند «نمرود» از حضرت ابراهیم «على نبینا و آله و علیه السلام» پرسید: خداى تو كیست، حضرت فرمود: «خداى من كسى است كه مرا سیر و سیرآب مى‌كند. هنگام مرض شفا مى‌دهد. مى‌میراند و زنده مى‌كند و كسى است كه در روز قیامت هم امید دارم مرا ببخشد»(33)
‌( صفحه 218 )
بینش انسان موحّد این است كه نان و آب و مرض و شفا از جانب خداست. درست است كه بیمار باید به پزشك مراجعه كند و از دارو استفاده نماید تا بهبود پیدا كند. حضرت ابراهیم هم از این وسائل و ابزار استفاده مى‌كرد، اما آنها را از خدا مى‌دانست، چنین تفكرى از درك متعارف بیرون است. اگر كسى از دیگرى بپرسد كه چه كسى شما را سیر مى‌كند یا شما نان خور چه كسى هستید، خواهد گفت: صاحب كار! رئیس اداره! دولت! كسى كه در این میان مطرح نیست خداست. این درك عمومى را با درك و بینش ابراهیم(علیه السلام)مقایسه كنید! دیدگاه كسى كه شفا را فقط از جانب دكتر و دارو مى‌پندارد با كسى كه آنها را از خدا مى‌داند دو بینش ناسازگار است. باید ابراهیم شد تا بینش ابراهیمى پیدا كرد! اینجاست كه مسأله سیر و سلوك و عمل به دستورات شریعت مطرح مى‌شود.

رابطه سیر و سلوك و رسیدن به توحید
این دستورها و ارزشهاى رفتارى و به اصطلاح، سیر و سلوك عملى است كه انسان را به مرحله والاى توحید مى‌رساند، اما چگونه؟
اعتقاد به استقلال انسان به معنى شریك قائل شدن براى خداست؛ یعنى، اعتقاد به اینكه یك سلسله كارها را خدا و دسته‌اى دیگر را انسان انجام مى‌دهد. براى خود، جامعه، پدر و مادر، حكومت و... استقلال قائل شدن نوعى شرك است. براى رسیدن به «توحید» باید «شرك» را رد كرد و ردّ تمامى «شرك» به این معناست كه انسان، تفكر استقلال خویش و سایر مخلوقات خدا را نفى كند. اولین قدمِ طرد استقلال، نفى استقلال در اراده و تصمیم‌گیرى است. به جاى اینكه انسان بگوید: دلم چنین مى‌خواهد باید بگوید خدا چنین مى‌خواهد. به جاى خواست و اراده خود، خواست و اراده خدا را بر افعال خویش حاكم كند. نفى شرك در اراده و پذیرفتن تابعیت اراده خدا اولین گام نفى استقلال و قدم به سوى توحید است.
‌( صفحه 219 )
پس پاسخ این سؤال كه: چرا نفى اراده خود و اطاعت از خدا در «رسیدن به مرحله شهود» مؤثر است، این است كه: نفى اراده خود و اطاعت از خدا نفى شرك است، باید شریك را كنار زد تا صاحب اصلى شناخته شود. كسى كه هواى نفس را به جاى خدا بگذارد چگونه مى‌تواند خدابین شود؟! «أفرأیتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هواه»(34)اتخاذ هواى نفس به عنوان «اله» همان شرك است! چنین شخصى به جاى گفتن «لااِله اِلاالله» هَوى را به جاى خدا مى‌نشاند و از عمق جان مى‌گوید: «لا اله الا هواى» خداى من خواسته‌هاى من است! خواسته‌هاى خود را در مقابل خواسته‌هاى خدا قرار مى‌دهد و این تفكر، درست نقطه مقابل ارزشهاى اسلامى است. ریشه ارزشهاى جهان امروز و جهان كفر و دنیاى غرب؛ خودخواهى، خودپرستى، آزادى و بى‌بندوبارى است. این طرز تفكر كه: هرچه بخواهم مى‌كنم! بهترین كشور جایى است كه بتوانم به خواسته‌هاى خود برسم! بهترین حكومت آن است كه به من اجازه انجام هر كارى را بدهد، ناشى از شرك و قرار دادن خود در برابر خداست.
سرچشمه دموكراسى و لیبرالیزم از همین جاست. باید «خودیت» را حذف كرد و به جاى آن «خدا» را گذاشت! چنین ادعاهایى در خور مخلوق ناچیزى چون انسان نیست. باید اراده خدا را بر اراده نفس حاكم كرد و این اولین گام است. براى اینكه واقعیت توحید در روح انسان تحقق پیدا كند آدمى باید به این اعتقاد برسد كه مالك اراده و رفتار خود نیست. انسان، مِلك خداست و آنچه دارد نیز از اوست. باید ادعاهاى دروغین را كنار گذاشت و به این واقعیت كه همه چیز از آن اوست اعتراف كرد و این؛ یعنى، نفى شرك در مقام عمل و بدین ترتیب اطاعت خدا ارزش و خودخواهى و خودپرستى ضد ارزش است. نقطه اصلى اختلاف نظام
‌( صفحه 220 )
ارزشى اسلام با نظام ارزشى امروز جهان همین جاست. ملاك ارزش در نظامهاى ارزشى شرق و غرب و كفر و شرك، خواسته‌هاى نفسانى، ولى ملاك ارزش در اسلام سركوب خواسته‌هاى دل است. در مقام توحید افعالى، باید به جاى «دل» «خدا» را گذاشت و اراده خود را تابع اراده خدا كرد.
ابراز این واقعیت با لفظ بسیار آسان است، اما اگر انسان بعد از صد سال ریاضت هم به آن مرتبه برسد، هنر كرده است؛ یعنى، اگر انسانى صد سال زحمت بكشد و به گونه‌اى شود كه اراده و رفتار او تابع اراده خدا شود، مى‌توان گفت كه در برابر بهاى پرداخته و عمر از دست رفته، متاع ارزش‌مندى را كسب كرده است و تمامى این حقایق، تازه در اولین مرحله (توحید افعالى) نهفته است و پیمودن مراحل بعدىِ توحید (توحید صفات و ذات) به مراتب سخت‌تر و دشوارتر است و جز براى نوادر و اولیاءِ خاص خدا ممكن نیست.
پس اولین اشتباه آدمى این است كه خود را مالك خویشتن مى‌داند، در صورتى كه خدا مالك اوست. تمامى هستى مخلوق اوست، آدمى با استفاده از نیرویى كه خداى منان به او داده است صنعت، اختراع یا اكتشافى را ایجاد مى‌كند و آن را متعلق به خود مى‌پندارد؛ یعنى، در حالى كه این كتاب، صنعت، دانش، اختراع و ... محصول نیروى خدایى است، آن را از خود مى‌پندارد. اگر مواد خام مال خداست، پس محصول هم مال خداست. چرا انسان ادعاى مالكیت مى‌كند؟! فاعل، مخلوقِ خدا ابزار كار، مخلوقِ خدا اما محصول مال انسان؟ نیروى بدنى، چشم، گوش، مغز، قلب، دست و پا و اراده و تفكر و ... مال خداست پس اختراع و ابتكار، صنعت و كتاب و... هم مال اوست.