تربیت
Tarbiat.Org

پیش‌نیازهای مدیریت اسلامی
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

برداشت عامیانه از ارتباط اطاعت با قرب خدا

در عرف عام نزدیك شدن به خدا به وسیله اطاعت كردن را همانند نزدیك شدن بنده به ارباب در امور مادى مى‌پندارند. اگر بنده‌اى فرمان ارباب را كاملا بشنود و اطاعت كند و ارباب یا رئیس از او خوشش بیاید او را دوست بدارد و از او راضى شود، در این صورت مى‌گویند كارمند به رئیس نزدیك شده است؛ یعنى رضایتى كه قبلا در رئیس نبوده است با اطاعت كردن مستخدم از او حاصل شده است، چیزى را كه نداشته، با اطاعت كردن كارمند كسب كرده است؛ لذا چنین مى‌پندارند كه با اطاعت از فرامین الهى در خداى متعال رضایتى ایجاد كرده‌اند. این تصور عامیانه در مورد خداى متعال كاملا نادرست است. خدا اجلّ از آن است كه رفتار بندگان، حالتى را كه در او وجود نداشته، ایجاد كند.
‌( صفحه 182 )
این واقعیت چه زیبا در دعاى مبارك عرفه بیان شده است كه: «اِلهى تَقَدَّسَ رِضاك اَن یَكونَ لَهُ عِلَةً مِنكَ فَكَیفَ یَكونُ لَهُ عِلَّةً مِنّى» «خدایا! رضایت تو والاتر و مقدس‌تر از آن است كه از جانب خودت هم علتى داشته باشد چه رسد به این كه كار من علت رضایت تو شود.» اعتقاد به اینكه بنده با عملش خدا را راضى مى‌كند، به این معناست كه بنده در او اثر مى‌گذارد، پس بنده نسبت به خداى متعال، علّیتى دارد، استقلالى دارد، كار او موجب رضایت خداست، اگر كار بنده نبود، او راضى نمى‌شد! این تصور، ناشى از این است كه مى‌پندارند رضایت خدا حالتى روانى و عارضى است، آن‌گونه كه در انسان است، در حالى كه رضایت و محبت خدا، ذاتى اوست. این‌گونه نیست كه خداوند یك روز چیزى را دوست بدارد و روز دیگر رأیش برگردد و از او متنفر شود. تمامى این حالات از صفات انسان است و خداى متعال از این صفات منزه است. این‌گونه نیست كه كار بندگان در او اثر كند، موجب شادى یا غضب و خشم او شود، خداى متعال را نباید با انسان قیاس كرد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى‌فرمایند: «مورچه هم خیال مى‌كند كه خداى او دو شاخك دارد» چون خودش به شاخك احتیاج دارد و بدون آن نمى‌تواند مسیر خود را تعیین كند، شاخك داشتن را كمال مى‌پندارد و خداى خود را هم داراى این كمال مى‌پندارد!
انسانها هم صفات خود را به خدا تعمیم مى‌دهند. خداى متعال وجود واحد، بسیط و بى‌نهایتى است كه در عین وحدت، تمامى كمالات را یك‌جا دارد و حساب او از موجودات ممكن، جداست. به هر حال، انسان نمى‌تواند علت ایجاد تغییرى در خدا و رضایت او باشد. تمامى این تغییرات در مُتَعلَّقِ رضاى اوست، نه در اصل رضایت؛ یعنى خداى متعال از ازل تا ابد، صفت، عمل و رفتار خوب را در همان شرایط خودش دوست دارد. موجودى كه گاهى خوب است و گاهى بد، خوبى‌اش را همیشه دوست دارد از بدى‌اش هم ازلا و ابداً ناراضى است. این ویژگى، ثابت و لایتغیر است، فقط متعلق محبت و بغض و رضا و غضب است كه
‌( صفحه 183 )
تغییر مى‌كند بدى و گناه و جرم و خیانت در ظرف محدودى تحقق پیدا مى‌كند، اما بغض خدا نسبت به آن ازلى ابدى است. او همیشه گناهان را دشمن مى‌داشته، نه این كه در ذات او تغییرى پیدا شود. به هر حال، آدمى با همه محدودیتى كه دارد، مى‌تواند مسائل معنوى را از مجال تغییرات مادى فراتر ببرد.