صراط(307)
در مباحث گذشته روشن شد هر موجودی توجه ذاتی به سوی مسبب الاسباب دارد و انسان علاوه بر این حرکت، حرکت ذاتی دیگری دارد که منشأ آن در کیفیت نفسانی وی است. حرکتی که در موضوعات علمی و عملی باید آنجام دهد تا آن موضوعات علمی و عملی ملکهی او شوند و این حرکت دومی طی مسیر توحید و مسلک انبیاء و اولیاء و پیروان آنهاست و در تقاضای «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ»(308) طلب همین حرکت توحیدی مورد نظر است و مطلوب نمازگزار در هر نمازی اشاره به فرمایش الهی است که فرمود: «قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی»(309) بگو این راه من است، من و هرکس پیرو من است با بصیرت و آگاهی میخوانیم به سوی خداوند. و نیز فرمود: «إِنَّكَ لَتَهْدِی إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ * صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ»(310) همانا تو به صراط مستقیم هدایت میکنی، صراط خدائی که آنچه در آسمانها و زمین است برای اوست.
استواری و پایداری در گذر از صراط مستقیم، همان چیزی است که خداوند به بندگان خود تکلیف کرده و پیامبران را نیز برای همین مقصود فرستاد. و کتابهای آسمانی را برای تثبیت بندگان بر صراط نازل فرمود در حالی که سایر راههائی که سایر موجودات بر آن گذر میکنند راهی نیست که مخصوص اهل الله باشد. زیرا که بقیهی راهها به غایتی دیگر غیر از لقاء الله ختم میشوند و به منزلی غیر از جوار الهی و جنت و رضوان حق منتهی میگردند آنها به منازلی مثل طبقات جهنم و درکات آتش ختم میشوند.
قوس صعود طی نمیشود مگر بر مسیری که انسان کامل در آن قرار دارد. خداوند فرمود: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»(311) کلمهی طیب به سوی خداوند صعود میکند و عمل صالح به کمک آن میآید تا آن بالا رود و پایداری و استواری بر صراط همان است که خداوند در مورد آن به پیامبرش فرمود: «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا»(312) همچنان که مأمور شدی پایدار باش همراه با آنانکه با تو به سوی خدا برگشت نمودند و سرکشی نکنید. انحراف از آن صراط موجب سقوط از فطرت و فروافتادن در جهنم است، جهنمی که به آن گفته میشود «آیا پر شدی؟» و میگوید «آیا بیشتر هم هست؟»
معصومین صراط را چنین وصف کردهاند که «أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ وَ أَحَدُّ مِنَ السَّیْفِ»(313) باریکتر از مو و تیزتر از شمشیر است. زیرا کمال انسان در گرو استعمال دو قوهی «نظری» و «عملی» خود است. قوهی نظری، برای رسیدن به حق و نور یقین در سلوک، به توجهی دقیق نیاز دارد که از نظر دقت و ظرافت و لطافت اگر بخواهیم به صورت جسمی ترسیم کنیم از «مو» باریکتر است. استعمال قوهی عملی به اعتدال قوای سهگانهی «شهوت» و «غضب» و «فکر» در اعمال است، برای آنکه در نفس تعادلی بدون افراط و تفریط در قوا حاصل شود و بدین لحاظ گفته شده صراط از شمشیر تیزتر میباشد - زیرا افراط و تفریط هر دو مذموم است و عامل سقوط در جهنم -
این نکته را نباید فراموش کرد که تعادل حقیقی بین طرفینِ متضاد، به منزلهی خلوّ و رهائی از حاکمیت طرفین است و در واقع همین تعادل عامل خلاصی از جهنم میباشد. - تشخیص اینکه قوهی غضبیه در چه حالتی است، در حالت شجاعت است یا در حالت تهور و یا جبن و یا تشخیص اینکه قوهی شهوت در حالت عفت است یا شره یا خمود، از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است زیرا نه شناختش آسان است مثل «مو» و نه توقف در آن راحت و بیخسارت است مثل شمشیر - لذا «صراط» دو وجه دارد، یکی باریکتر از مو بودن و دیگر تیزتر از شمشیر بودن. انحراف از وجه اول موجب خروج از فطرت است و قرآن در این باره میفرماید: «وَ إِنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ»(314) آنهاییکه به آخرت ایمان نیاوردند از صراط کناره گرفته و منحرف هستند.و توقف در وجه ثانی صراط موجب شقّه شدن است مثل اینکه بر روی شمشیر بایستیم و قطع شویم. قرآن در رابطه با توقف بر صراط میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَا لَكُمْ إِذَا قِیلَ لَكُمُ انفِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِیتُم بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ»(315) ای مؤمنان شما را چه شده که وقتی گفته میشود در راه خدا حرکت کنید بر زمین میچسبید و سنگین میشوید؟ آیا به حیات دنیا راضیتر از حیات قیامت هستید؟ که حکایت از توقف در صراط میکند. و یا فرمود: «یُسْحَبُونَ فِی الْحَمِیمِ»(316) میکشندشان در آب جوشان. وجه این نکته آن است که این عدالت خودش حقیقتاً کمال نیست. زیرا کمال حقیقی منحصر در نور علم و قوهی ایمان و معرفت است و خودِ اعتدال بدون عمل امر عدمی است. اعتدال یعنی نه در مقام افراط و نه در مقام تفریط بودن و توقف در همین اعتدال و متکی بدان شدن به تنهایی موجب اخلاد در دنیاست که «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ كُلِّ خَطِیئَةٍ»(317)مثل کسی است که استعداد خوبی داشته باشد ولی آن را به کار نگیرد، عملاً مثل کسی است که آن استعداد را ندارد.