اشخاصی مثل حضرت امام و حضرت علامه طباطبائی با تسلط بر این همه روایت باز معتقدند ملاصدرا در تبیین موضوعِ توحید کمک زیادی کرده است. چون ملاصدرا با آن عقل و فهمِ فوقالعادهاش اندیشهای را مبتنی بر روایات و آیاتِ توحیدی تدوین کرد که امروز اسلام بتواند در مقابل غربِ سوبژکتیویته حرف داشته باشد. از این جهت حکمت متعالیه زبان ارائهی دین است در فضایی که تمدن غربی با نگاه سوبژکتیویته میخواهد خود را بر عالم و آدم تحمیل کند و از آنجایی که تمدن اسلامی نیز مثل هر تمدن دیگری با پشتوانهی فلسفی مخصوص به خود میتواند جلو برود و آن پشتوانهی فلسفی برای تمدن اسلامی غیر از حکمت متعالیه نیست، هرگز نمیشود نظامی را ایجاد کرد که فاقد پشتوانهی فلسفی و نظری باشد، زیرا هیچ عملی بدون اندیشه قابل تحقق نیست.
آری حکمت متعالیهی ملاصدرا زبان عقلی عرفانی دین است در فضایی که تمدن غربی با نگاه سوبژکتیویته میخواهد خود را بر عالم و آدم تحمیل کند، حال ما میمانیم و انقلاب اسلامی و حکمت متعالیه برای حضور در آیندهای بسیار متعالی.
ملاصدرا کار بزرگی را شروع کرد و از موانعی که در مقابل او بود نیز غافل نبود. او در کتاب های « سه اصل» و«کسراصنام الجاهلیه» به کالبدشکافی بحرانهای عمیق سیاسی اجتماعی و معرفتیِ جامعه می پردازد که در آن زمان جامعه بدان گرفتار بود و هرگونه تدبّر در کتاب الهی را بدعت و هر نوع تعمق و تعقل در آیات الهی را خدعه میدانستند به طوریکه فهم دین را محدود و منحصر به استنباط احکام ظاهر کرده و تفقه در دین را در دایرهی فهم احکام دینی محبوس ساخته و از فهم سایر حقایق و معارف دینی اعراض مینمودند.
ملاصدرا با صراحت تمام وقایع مصیبت بار اجتماع را ناشی از جمودگرایی و قشریگری میداند و میگوید:
زنهار که به علم ظاهرالصلاحِ بیبصیرت مفتون و مغرور نگردی که هر شقاوتی که به مردودان راه یافت از غرور علم ظاهر و عملِ بیاصل، راه یافت و محنتها که به خاندان عصمت و طهارت رسید همه از نفاق و کید اهل شید و ریا و حیلهی متشبهان به اهل علم و تقوی بود. علی مرتضی(ع) نه به ضربت ابنملجم بلکه به سکنجبین شهد صلاح ابوموسی اشعری و سرکهی نفاق عمروبن عاص شربت شهادت نوشید.(6)
ملاصدرا به عنوان یک فیلسوف تاریخِ دین به صورت یک قاعدهی کلی میگوید: «هر شقاوتی که به مردودان راه یافت از غرور علم ظاهر و عملِ بیاصل راه یافت».(7) و همین ظاهر گراییها موجب خشونتهای دینی و فرقهای شد و مانع سیر رشد و توسعهی تمدن اسلامی گردید.
در رسالهی سه اصل میگوید: ای عزیز! امروز کوری را شعار خود کردن و در خوابگاه غرور خوابیدن و عمل بر مجاز صرف کردن و مقامی ورزیدن نه بس کاری است، فردا «فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدیدٌ» واتو گوید در چه کار بوده.
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد
در راستای ترسیم زمانهای که در آن زندگی میکند و موانعی که روبهروی او است میگوید: امروز کوری و خود را به نفهمیزدن و ندیدن آنچه در حال اتفاقافتادن است شعار شده. و در آخر همان سکنجبینی که با همکاری ابوموسی و عمروعاص تشکیل شده بود به تعبیر ملاصدرا همچون معجون افیونی عمل کرد و همه را به خواب برد و فغانها بر کوی و برزن خیمه زدند و اندیشهای که درست در زمان ظهور تمدن غربی شکل گرفت و میتوانست بر خلاف تمدن غربی عامل ظهور تمدنی قدسی گردد، متوقف گشت تا پس از چهارصد سال توسط حکیمی متأله و فقیهی حماسی یعنی حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» دوباره احیاء شد و منشأ انقلاب اسلامی گشت.
در مقدمهی کسرالاصنام الجاهلیه میگوید: تاریکی و جهل در شهرها پراکنده شده، جمودگرایی و کوتاهفکری همه آبادیها را فراگرفته است. و در پایانِ آن مقدمه، نجات دین و اصلاح وضعیت زمانه را امر خطیری میداند که باید صورت پذیرد و رسالت خود را نیز همین میداند که بتهای عصر جاهلیت را بشکند. آری آن هنگام که دیگران مو میدیدند ملاصدرا پیچش مو میدید و آنچه با ظهور دولت صفوی میرفت تا شروع تمدن شیعی باشد با حجاب جمودگرایی و کوتاهفکری در حجاب رفت و ما را چهارصد سال گرفتار غربزدگی پنهان و آشکار نمود.
به گفتهی دانشمند فرزانه جناب آقای دکتر مهدی امامی جمعه: «شکست بتهای جاهلیت، حکایت از نوع نگاهی دارد که ملاصدرا به وضعیت زمانهی خود و نقادی آن دارد».(8)
ملاصدرا در کتاب کسر اصنام الجاهلیه در چهرهی یک انقلابی ظاهر شده و ضمن نقادی ریشهای، معتقد است باید بتهای فرهنگی شکسته شود تا جامعه از جاهلیت خارج گردد. و آن بتهای فرهنگی کسانیاند که از علم و عمل بیبهرهاند و خلأ علمی خود را با ارتباط با دربار و قدرت پر میکنند.
میگوید: فانظر کیف اِنْمَحَت هذه الرسوم عن صفحة الأرض و کیف وقع اسم «الشیخ» و «الصوفی» و «الفقیه» و «الحکیم» علی من اتصف باضداد هذه المعانی.(9) بنگر چگونه این رسوم از صفحهی زمین محو شده و چگونه اسم شیخ و صوفی و فقیه و حکیم بر کسانی اطلاق میشود که درست به ضد این معانی متصفاند.
میگوید: یقعُ اسم الفقیه علی من یتقرب الی الحکام و السلاطین من الظلمه.(10) اسم فقیه بر کسانی گذاشته شده که به حاکمان و سلاطین و ظالمان نزدیکی میجویند. (11)
ابعاد فلسفهی مدنی ملاصدرا نشان میدهد نسبت به زمان خود آگاه بوده و احساس مسئولیت میکرده و از معدود افرادی است که متوجه شده اکنون که مذهب شیعه ایدئولوژی نظام حاکم شده چه نگاهی و فکری در تشیع است که میتواند این حاکمیت را حفظ کند و جلو ببرد و سعی میکند آن نگاه و فکری که امکان ادامهی تشیع را در شرایط جدید فراهم میکند تدوین نماید. همانطور که یک تفسیر از تشیع میتواند موجب تفرقه و خشونت گردد و روح آزاداندیشی را بخشکاند، یک تفسیر با محوریت قراردادن عقلانیت و آزاداندیشی میتواند موج ایجاد کند و زیباییهای قرآن و سنت را از طریق تشیع بنمایاند. با این رویکرد است که ملاصدرا فلسفهای مناسب حاکمیت تشیع تدوین کرد و بدین لحاظ باید تأکید کرد اگر امروز به فلسفهی صدرایی رجوع نشود از طریق اخباریگری و تفکیکیگری خشونت به صحنه میآید و بیآیندگی انقلاب را دامن میزند. زیرا تنها آن فکری دست به خشونت نمیزند که قانعکنندهاست و آزاداندیشی را پیشه کردهاست.
با دقت در سخنان و موضعگیریهای ملاصدرا معلوم میشود عرفان ملاصدرا، عرفان مبارزه با ظلم و فساد و جهل است و آن عرفانی است برآمده از خداشناسی حکمت متعالیه که چهار قرن پس از ملاصدرا در شخصیت حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» ظهور نموده به طوری که فقه و فلسفه و عرفان او همه روح صدرایی دارد.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته